علت نگرانی کودکان، چیکار باید بکنیم؟
برخی کودکان بیشتر اوقات نگراناند. آنها به همۀ مطالب دلهرهآور کتابها، روزنامهها و برنامههای تلویزیون توجه میکنند و آنها را به خود ربط میدهند.
برخی کودکان بیشتر اوقات نگراناند. آنها به همۀ مطالب دلهرهآور کتابها، روزنامهها و برنامههای تلویزیون توجه میکنند و آنها را به خود ربط میدهند. ظاهراً این کودکان پسازآنکه در مورد موضوعی دچار دلهره میشوند، دیگر نمیتوانند این نگرانی را از خود دور کنند و بهجای آنکه رویداد دلهرهآور را واقعبینانه ببینند و رها کنند، اغلب به پدر و مادرشان روی میآورند و آنها را در سیلی از پرسش غرق میکنند:
- کودک: اگه دزد به خونمون بیاد، چی کار کنیم؟
- والد: دزد نمی آد، درها قفل هستند.
- کودک: اما اگه بیاد چی؟
- والد: به پلیس تلفن می کنیم.
- کودک: اما اگه دزدها سیم تلفن رو قطع کنند، چی؟
- والد: از سگمون می ترسند و فرار میکنند.
- کودک: اگه سگ رو بکشند، چی؟
- والد: بسه! مسخرهبازی در نیار.
در این مرحله پدر یا مادر از اینکه نمیتواند فرزندش را خاطرجمع کند، بهشدت ناراحت و کمکم عصبانی میشود. کودک با شنیدن لحن خشمگین، بیشتر هراسان میشود و با التماس، پرسشهای بیشتری مطرح میکند. بهاینترتیب گفتگوی والد و فرزند، احساساتیتر میشود و درحالیکه پدر یا مادر احساس بیچارگی میکند، نمیداند با کودک چه رفتاری داشته باشد.
بعضی پدر و مادرها گفتهاند که در این مرحله باید صحنه را ترک کنند؛ چراکه اگر بمانند، ممکن است کودکِ درمانده را بزنند! باید توجه داشته باشید که کودکانی که به علت نگرانی دربارۀ چیزی، به پدر و مادر خود رجوع میکنند، قصد آزار پدر و مادر را ندارند.
کودکان نگران چگونه فکر میکنند؟
شیوۀ تفکر کودک نگران، با کودک معمولی فرق دارد. گویا این کودکان راداری برای تشخیص خطردارند؛ آنها در هرجایی خطری میبینند و فقط ترسناکترین و ناراحتکنندهترین جنبههای رویدادها را به یاد میسپارند. پژوهشگران متوجه شدهاند که افرادی که دچار دلشوره هستند، در هر سنی که باشند، به همین ترتیب فقط چیزهای دلهرهآور را به یاد میسپارند.
نکتۀ آخر اینکه این کودکان، اغلب در زمان حال زندگی نمیکنند. تمرکز آنها یا بر مرور شکستهای گذشته از دیدگاه آنهاست یا بر فجایع احتمالی آینده.
نگرانیهای گوناگون مانع از آن میشود که چنین کودکانی هرلحظه از رویدادهای متنوع اطراف خود لذت ببرند یا حتی به آنها توجه کنند. نگرانی شدید در کودکان، اختلال اضطراب مفرط یا اختلال اضطراب گسترده نام دارد.
برخی از این کودکان، باوجودآنکه مضطرب به نظر میرسند، خودشان متوجه این مشکل نیستند. علت آن امر در کودکان خردسال، میتواند این باشد که آنها اصلاً نمیدانند نگران بودن چیست.
کودکان دیگر، بهجای گفتگو دربارۀ موارد نگرانکننده، ممکن است از ناراحتیهای جسمانی شکایت کنند؛ این ناراحتیها درنتیجۀ دلشوره از رویدادهای آتی در آنها ایجاد میشود. برای نمونه، منقبض شدن عضلات میتواند به دلدرد یا سردرد قبل از امتحانات بینجامد. شاید هم شب امتحان کودک دچار بیخوابی بشود.
تکرار این ناراحتیها به خستگی، بداخلاقی و حساسیت کودکان میانجامد و سرانجام، نگرانی مداوم و بیخوابی میتواند بر تمرکز آنها بهاندازهای تأثیر بگذارد که بهاشتباه تصور شود که به مشکل فقدان تمرکز دچارند. این اشتباه در مورد پسرانِ نگران بیشتر پیش میآید و ناراحتی آنها را اختلال کمبود توجه تشخیص میدهند. درحالیکه ممکن است مشکل تمرکزشان ناشی از اضطراب باشد.
پرت کردن حواس
میتوان به کودکان کمک کرد تا کمتر نگران بشوند. بسیاری از پدر و مادرها فرزندشان را تشویق میکنند که کار موردعلاقهاش را انجام دهد، کتاب جالبی بخواند یا برنامۀ تفریحی تلویزیون را تماشا کند و بهاینترتیب، حواس او را از نگران بودن پرت میکنند.
این ترفند معمولاً موقتی است و فقط وقتی به کار میآید که واقعاً وقت ندارید در آن موقعیت به نگرانیهای کودکتان بپردازید. بسیاری از کودکان سرانجام راههایی برای پرت کردن حواس خود ابداع میکنند. البته در طولانیمدت، نگرانی هم درست مانند ترس است، کودک باید با موارد نگرانی روبهرو و بر آنها مسلط شود تا حساسیتش کاهش یابد.
تشخیص تفکر نگران
کودکان باید برای غلبه کردن بر نگرانی، طرز تفکرشان را تغییر دهند. تفکر نگران و مخدوشی که در بالا شرح داده شد، باید با تفکر واقعبینانهتر و انعطافپذیرتری جایگزین شود.
پیش از آنکه بکوشید به فرزندتان کمک کنید تا بر این باورهای نادرست غلبه کند، ببینید آیا خودتان همچنین باورهایی دارید یا نه؟ اینگونه افکار، در ذهن بیشتر افراد بهصورت خودکار وجود دارد و شخص به آنها آگاه نیست تا حدی که بعضیها کاملاً مطمئن هستند که چنین افکاری ندارند.
بهتر است به کودکان روش گفتگوی ذهنی سازگاری را یاد بدهید. به این صورت که به کودک بگویید افکار و جهتگیریهایی را که باعث نگرانی او شده است بیان کند یا در صورت امکان بنویسد. سپس تلاش کنید تا به او یاد بدهید که استدلال منطقی بیابد که این افکار غیرواقعبینانه را متعادل کند. ابتدا شاید این کار دشوار به نظر برسد، اما با تمرین، سادهتر و طبیعیتر میشود. در این روش درواقع کودک با خود گفتگو میکند.
نمونهسازی افکار سازگاری
یکی از راههای بسیار مؤثر تشویق فرزندتان به این شیوۀ تفکر جدید، نمونهسازی است. همانطور که بسیاری از پدر و مادرهای باتجربه متوجه شدهاند، کودکان معمولاً آن کاری را که از آنان میخواهید، انجام نمیدهند، اما معمولاً آن کاری را که خودتان میکنید، آنها هم انجام میدهند.
اگر بتوانید بعضی افکاری را که به شما اطمینان خاطر میدهند، با صدای بلند بگویید، احتمالاً فرزندتان هم یاد میگیرد که آنطور فکر کند:
"نگران سخنرانی فردا هستم. احتمالاً خوب میشود. من که چند بار سخنرانی کردهام و هر بار موفق بودهام. حتی بعضی از آنها از این هم مفصلتر بودهاند. از این گذشته، خیلی از حاضرین را میشناسم. آنها خیلی سختگیر نیستند. تازه، شاید هم خیلی خوشحال باشند که جای من نیستند."
اگر این عبارات به نظر شما تصنعی میآید، شرایطی را در نظر بگیرید که زمینۀ گفتگوی ذهنی طبیعیتری برای شما باشد. برای نمونه، فرض کنید که پس از گردش در خارج از شهر، خانوادهتان را به منزل بازمیگردانید و در طول راه ناگهان دچار کولاک میشوید. بیشتر کودکان در چنین شرایطی، کموبیش مضطرب میشوند و خیلی منطقی است که بگویید: ایوای، گرفتار برف شدیم! اما لاستیک یخشکن داریم. پس مشکلی پیش نمیآید.
نمونهسازی، بهخصوص برای آن کودکانی مفید است که بههیچوجه حاضر نیستند حتی با حساسترین و مهربانترین پدر و مادرها هم دربارۀ ترسهایشان حرف بزنند. شاید آنها از ترسشان خجالت میکشند یا از اینکه دراینباره فکر کنند، مضطرب میشوند.
در ضمن، اضطراب تارهای صوتی را سفت و دهان را خشک میکند و درنتیجه، صحبت کردن دشوار میشود. هر دلیلی که برای سکوت این کودکان وجود داشته باشد، بههرحال آنها حرفهای دیگران را میشنوند و رفتارشان را میبینند.
برخی از این کودکان،فقط از طریق مشاهده، سازگاری را میآموزند و البته هیچوقت اعتراف نمیکنند که پدر و مادر بر آنها کوچکترین تأثیری داشتهاند.
منبع:
کودک آنلاین
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼