ارتباط والدین با کودکان، چگونه هیجاناتشان را تقویت کنیم؟
معنای همدلی، همراه و همسو شدن با احساسات طرف مقابل نیست. این اشتباه بزرگی است که بسیاری از خانوادهها دچار آن میشوند.
معنای همدلی، همراه و همسو شدن با احساسات طرف مقابل نیست. این اشتباه بزرگی است که بسیاری از خانوادهها دچار آن میشوند همدلی یعنی توانایی درک احساسات دیگران.
زمانی که ولدین دارای این ویژگی باشند، زمان بروز هیجانات در فرزندشان، میتوانند خود را جای او قرار داده و احساسش را درک کنند و تصمیم بسیار بهتری اتخاذ نمایند. اگر والدین به فرزندانشان بفهمانند که احساسات آنها را درک میکنند، هیجانات کودک اعتبار خواهد گرفت و این ارزش و اعتبار به او کمک خواهد کرد تا نحوهی آرام کردن خود را بیاموزد.
به گفتگوی زیر دقت کنید:
پدر: سلام علی آقا.
علی: سلام.
پدر: چیزی شده علی جان؟!
علی: بابا!! محسن و حامد منو بازی نمیدن.
پدر: فک کنم از دستشون عصبانیای؟
علی: آره، دوست داشتم بزنمشون.
پدر: میدونم ، اما فک میکنی اگه دعوا میکردی، بازیت میدادن؟ این طوری که باهات قهر میکردن و اگه قرار بود یه ذره هم بزارن دیگه نمیزارن.
علی: بابا آخه نمیدونم چرا با من بازی نمیکنن؟
پدر: دلیلشون رو پرسیدی؟
علی: نه، نمیخوام بپرسم.
پدر: پس میخوای چیکار کنی؟
علی: نمیدونم، شاید فردا رفتم بازیم دادن.
پدر: باریکلا بابا. وقتی امیدوار باشی بابا بیشتر دوست داره. فقط وقتی داشتی باهاشون بازی میکردی دلیل اینکه بازیت نمیدادن رو بپرس.
علی: باشه
این گفتگو میتواند یک نمونهی ایدهآل همدلی برای کودک باشد. کودک با آموزشهای غیر مستقیم مانند گفتگوی بالا، میآموزد با مشکلات چگونه روبهرو شود.
اصل اول: آگاهی از هیجانات
برای اینکه والدین بتوانند به درک بهتری از کودکشان برسند، باید نسبت به احساسات و هیجانات خود و کودکشان آگاهی کامل داشته باشند. آگاهی هیجانی چیست؟ سادهترین تعریفی که از این آگاهی میتوان کرد، اسن است که بدانید در چه زمانی و در چه حالتی این هیجان به سراغتان میآید، این احساسات را تشخیص بدهید و هیجانات دیگران را هم زیر نظر داشته باشید.
عوامل فرهنگی چه تاثیری بر احساسات دارد؟
مهمترین دلیل در ابراز بیدغدغهی احساسات و هیجانات، عوامل فرهنگی است. اما همین عوامل در توانایی احساس کردن نقشی بازی نمیکند. وقتی شخصی خشم، ترس، محبت، غم و ناراحتی خود را ابراز نمیکند، نباید تصور کرد که او دارای این احساسات نیست. بدون شک هر کسی از هر فرهنگ و ملتی که باشد، قدرت این را دارد تا احساسات فرزندانش را درک کند. مثلاً پسرهای کشور عزیزمان با فرهنگی بزرگ میشوند که در آن ابراز احساسات یک اصل به حساب میآید. از داستانهای اسطورههای افسانهای مثل رستم، اسفندیار، کاوه و ... گرفته تا داستان اسطورههای تاریخی اسلامی مثل پیامبر(ص) و دوازده امام (ع) تمام آنها مملو از ابراز احساسات و هیجانات است. اما در مقابل، اینگونه داستانها که دختران ما را به ابراز احساسات تشویق کند بسیار کمتر دیده میشود؛ گاهی تا ۲ یا ۳ داستان تاریخی که آنهم جوابگوی سیل عظیم انواع تمایلات احساسی دختران این سرزمین نیست. با این حال طبق پژوهشها و تحقیقات به عمل آمده میبینیم که تفاوتهایی در چگونگی ابراز احساسات وجود دارد اما احساسات دو طرف تقریباً مثل هم و یکسان است. این نشان دهندهی همان مسألهای است که در ابتدا بیان کردم که
فرهنگ دلیل اصلی ابراز راحت و بیدغدغهی احساسات است اما در درک احساس نقشی بازی نمیکند.
زمانی که والدین فکر میکنند کنترل خود را از دست دادهاند
غیر از کودکانی که به علت پرورش غلط والدین، یاد میگیرند تا احساسات خود را مخفی یا سرکوب کنند، گروه دیگری هستند که دست به این کار میزنند و آن گروه کسانی نیستند جز والدینی که از ابراز احساسات یا هیجانات منفی مثل خشم میترسند.
والدین ترسو از چه می ترسند؟
۱. کنترل خود را از دست بدهند و مرتکب رفتارهایی شوند که پیامدهای منفی به همراه داشته باشد و به جای بهتر کردن اوضاع، آن را بدتر کنند.
2. مبادا کودکشان رفتار آنها را ببیند و آن را تقلید کند
۳. باعث آسیبهای جسمانی یا روانی به فرزندشان شوند
4. باعث فراری شدنشان از جمع خانواده شوند
این والدین دارای ویژگیهای زیر هستند:
1- مدام گرفتار هیجانات میشوند
۲- فکر میکنند که هیجاناتشان از شدت زیادی برخوردار است
3- زمانی که گرفتار هیجانات شدید میشوند، توانایی آرام کردن خود را ندارند
۴- از رفتارهایی که زمان بروز احساسات از خودشان سر میزند، متنفرند
5- همیشه مراقب هستند تا احساساتی نشوند
۶- سعی میکنند تا نشان دهند که انسانهایی احساساتی نیستند، اما هرگز در این کار موفق نمیشوند
7- معنقدند که احساساتی شدن کاری غیر اخلاقی و مایهی دردسر است
۸- فکر میکنند زمان احساساتی شدنشان به کمک نیاز دارند
این ویژگیها و هراسهای والدین باعث میشود تا هیجاناتشان را سرکوب کنند و این سرکوبی منجر به تربیت فرزندانی میشود که عزت نفس پایینی دارند و هرگز در کنترل احساساتشان موفق نخواهند بود. این کودکان هیچگونه الگویی برای هیجانات خود ندارند و بدون هیچ ارتباط احساسی بزرگ میشوند.
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼