سبک های فرزند پروری، والدین مربی هیجان کیست؟
بسیاری از والدینِ مربی هیجان، توانایی والدین در درک احساسات فرزندانشان را نشانۀ اشتراک ارزشی والدین و فرزندان میدانند.
والدین مربی هیجان از برخی جهات با والدین آسان گیر تفاوت چندانی ندارند. هر دو گروه احساسات فرزند خود را بدون قید و شرط میپذیرند و هیچ کدام از آنها سعی نمیکنند احساسات کودکان را انکار کنند یا مورد بیتوجهی قرار دهند. همچنین هیچیک سعی نمیکند فرزندان خود را به علت ابراز احساسات و عواطفشان مورد تحقیر یا استهزا قرار دهد.
اما تفاوتهای مهمی نیز میان این دو گروه وجود دارد، چون والدینِ مربی هیجان، فرزندان خود را در زمینۀ هیجاناتشان راهنمایی میکنند. آنها در عین پذیرش احساسات و عواطف کودکان، حدومرزهایی را نیز برای رفتار آنها تعیین میکنند و به آنها نحوۀ تنظیم احساسات و یافتن راههای مناسبی برای ابراز آنها و حل مشکلات را یاد میدهند.
مطالعات نشان میدهند والدینِ مربی هیجان، از هیجانات خود و نیز هیجانات عزیزانشان کاملاً آگاهی دارند. بهعلاوه، آنها میدانند که تمامی هیجانها، حتی آنهایی که معمولاً منفی تلقی میشوند، مثل غم، خشم و ترس، میتوانند در زندگی ما مفید باشند.
این والدین حتی به احساس حزن و اندوه نیز دید مثبتی دارند. دان میگوید: هر وقت احساس ناراحتی میکنم متوجه میشوم که باید آرامتر کار کنم و بیشتر به امور زندگیام توجه کنم نا بفهمم چه مشکلی برایم پیشآمده است.
آثار این طرز فکر او در رابطه با دخترش نیز به چشم میخورد. او بهجای سعی در سرزنش احساسات جنیفر با تسکین دادن آنها، میکوشد در مواقع ناراحتی به وی نزدیکتر شود. وقتی جنیفر ناراحت است به سراغش میروم، با او صحبت میکنم و به او فرصت میدهم تا هرچه در دل دارد با من در میان بگذارد.
بسیاری از والدینِ مربی هیجان، توانایی والدین در درک احساسات فرزندانشان را نشانۀ اشتراک ارزشی والدین و فرزندان میدانند. مادری تعریف میکرد که هر موقع میبیند دختر 5 سالهاش با تماشای یک سریال تلویزیونی غمانگیز اشک میریزد، از رفتار او لذت میبرد.
از این صحنه لذت میبرم، چون احساس میکنم دختر کوچولویم قلب دارد و به چیزهای دیگری غیر از خودش نیز فکر میکند و دلش برای دیگران میسوزد.
مادر دیگری میگفت از اینکه دختر 4 سالهاش به خاطر لحن سرزنشآمیز وی به او اعتراض کرده بود، خیلی احساس غرور و درعینحال تعجب کرده است. دختر کوچولو به او گفته بود: از این لحنِ حرف زدن خوشم نمیآید مامان! وقتی شما با من آن طوری حرف میزنید ناراحت میشوم.
این مادر از اعتمادبهنفس و جسارت فرزندش جا خورده بود و از این بابت که دخترک توانسته بود عصبانیت خود را حفظ احترام با مادرش ابراز کند، احساس رضایت میکرد.
شاید چون این والدین، هیجانات منفی کودکان را ارزشمند تلقی میکنند در مواجهه با خشم، غم یا ترس آنها صبر و بردباری بیشتری از خود نشان میدهند. به نظر میرسد آنها مایلاند در کنار فرزند کجخلق یا گریان خود بنشینند، به نگرانیهای او گوش فرا دهند، دلداریاش دهند، به او امکان دهند عصبانیت خود را ابراز کند.
تعیین حدومرز، یکی از ویژگیهایی است که معمولاً در والدینِ مربی هیجان به چشم میخورد؛ آنها هرگونه احساس و عاطفهای را از جانب فرزندان خود میپذیرند، لیکن در مورد رفتار بچههای خود حد و حدود قائل میشوند و نمیتوانند هرگونه رفتاری را بپذیرند.
بنابراین، اگر بچهها رفتارهایی از خود بروز دهند که برای خودشان، دیگران یا برای روابطی که با دیگران دارند آسیبزا باشد، والدینِ مربی هیجان سریعاً جلوی آنها را میگیرند و آنها را بهسوی رفتاری شایستهتر رهنمون میشوند. آنها برای محافظت از فرزندانشان در برابر هیجانات اصول خود را زیر پا نمیگذارند؛ چون میدانند که بچهها به چنین تجاربی نیاز دارند تا از این طریق بتوانند نحوۀ تنظیم احساسات خویش را یاد بگیرند.
برای مثال، مارگارت، سعی دارد راهی برای کمک به پسر ۴ سالهاش، بن، که از طفولیت شخصیت بیثباتی داشت، پیدا کند. مارگارت میگوید اگر او را در مواقع عصبانیت به حال خود بگذارم، اغلب دندانهایش را به هم میساید و جیغ میکشد و اشیاء را پرت میکند. او عصبانیت خود را سرِ برادرِ کوچکترش خالی میکند.
مارگارت بهجای اینکه احساس خشم بن را سرکوب کند - کاری که از نظر مارگارت بیفایده است - سعی میکند به او یاد دهد که احساس خشم خود را به شیوۀ مناسبتری ابراز کند. او وقتی میبیند بچهاش دارد عصبانی میشود او را به فعالیتهایی وا میدارد که آرامش جسمانی به همراه دارند.
مثلاً او را از خانه بیرون میفرستد تا بدَوَد یا او را به زیرزمین میفرستد تا بر روی طبلهایی که اخیراً به همین منظور خریداری کرده است، بکوبد.
اگرچه مارگارت نگران خلقوخوی بن است، اما میگوید سرسختی و یکدندگی او جنبۀ مثبتی نیز دارد. او پشتکار خوبی دارد. مثلاً اگر یک نقاشی بکشد و از حاصل کار خوشش نیاید با سماجت به کار ادامه میدهد و حتی اگر مجبور شود، پنج یا شش بار نقاشی را از ابتدا میکشد.
اگرچه ایستادن و تماشای کودکی که با مشکلی مواجهه است، برای والدین کار چندان راحتی نیست، اما والدینِ مربی هیجان خود را ملزم نمیدانند که همۀ مشکلات فرزندانشان را برای آنها حل کنند.
وقتیکه والدینِ مربی هیجان حرف ناخوشایندی به فرزندان خود میزنند یا رفتار نامناسبی با او در پیش میگیرند - مسئلهای که البته در همۀ خانوادهها گاهی پیش میآید - هیچ ترسی از معذرتخواهی ندارند.
والدین در مواقعی که تحتفشار روانی قرار دارند، ممکن است به رفتاری غیرعقلانی بپردازند و حرفهای ناشایستی به فرزند بزنند یا سرش داد بکشند. اما بعد، از این کار خود نادم و پشیمان میشوند و به کودک خود میگویند که از بابت رفتارشان متأسفاند و سعی میکنند این وضعیت دیگر اتفاق نیفتد.
بهویژه، اگر مادر یا پدر سعی کند به کودک بگوید که در آن لحظه چه احساسی داشته است و در مورد اینکه سعی میکند در آینده در چنین موقعیتهایی بهتر عمل کند با او حرف بزند. والدین با این کار خود، شیوههای مقابله با احساسات ناخوشایند مثل احساس گناه، پشیمانی و ناراحتی را به کودک نشان میدهند.
وقتیکه بچهها احساس میکنند با والدین خود رابطۀ عاطفی دارند و والدین نیز بر اساس این رابطه به آنها کمک میکنند تا احساساتشان را تنظیم و مشکلاتشان را حل کنند، آنگاه وضعیت خوشایندی پدید میآید.
بچههایی که چنین والدینی دارند از لحاظ تحصیلی، سلامتی و ارتباط با همسالان وضعیت بهتری دارند. آنها مشکلات رفتاری کمتری دارند و بهتر میتوانند تجارب ناراحتکننده را پست سر بگذارند. آنها با اتکا به هوش هیجانی خود بهتر میتوانند با مخاطرات و چالشهایی که در پیش رو دارند مقابله کنند.
والدینِ مربی هیجان
- برای هیجانات منفی فرزندانشان، ارزش قائلاند و از آن همچون فرصتی برای صمیمیتر شدن با آنها بهره میگیرند.
- از هیجانات خودآگاه هستند و برای آنها ارزش قائلاند.
- به هیجانات کودک احترام میگذارند.
- به فرزند خود نمیگویند باید چه احساسی داشته باشد.
- به حالات هیجانی فرزند خود حساس هستند و حتی حالات هیجانی خفیف آنها را نیز تشخیص میدهند.
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼