چگونه شخصیت کودک خود را بشناسیم؟
شخصیت کودک همیشه به رنگ محیط عاطفی خانواده در میآید. برخی از اعمال والدین واضح و آشکارند که می توان آن ها و تأثیر آن ها را شناسایی کرد.
تبیان: شخصیت کودک همیشه به رنگ محیط عاطفی خانواده در میآید. برخی از اعمال والدین واضح و آشکارند که می توان آن ها و تأثیر آن ها را شناسایی کرد و برخی دیگر پوشیده و پیچیده هستند که آن ها را فقط می توان استنباط کرد و درباره تأثیر آن ها قادر نیستیم از فرضیات فراتر رویم. برخی از والدین با نوع خاص رفتار خود باعث به درد سر افتادن فرزندان و خودشان می شوند. یکی از رفتارهایی که والدین انجام می دهند و تاثیر منفی بر تربیت فرزندشان می گذارد، حمایت بیش از حد از فرزند است.
والدینی که همیشه نگران فرزندشان هستند. این والدین از آن لحظه که فرزند به دنیا میآید ،شاید نسبت به زنده ماندن کودک شان نگران بشوند و این نگرانی شان پایانی نداشته باشد. آن ها در هر شرایطی بهانه ای برای نگران فرزند شدن خود دارند. یک چنین مادری به رانندهای می ماند که هنگام راندن ماشین، کابوت را باز می گذارد تا مراقب موتور آن باشد. او ممکن است هر روز، چند بار، تنفس کودک را چک کند، مقدار غذای مصرفی او را اندازه بگیرد، وضع معده کودک را امتحان کند و یا نسبت به خواب او نگران شود. اگر کودک سرپا بایستد، او می ترسد که بیفتد؛ اگر کودک بدود، او می ترسد که زمین بخورد و آسیب ببیند؛ و اگر کودک تب کند، او شکی نخواهد داشت که فرزندش رو به مرگ است.
این نوع پدر و یا مادر به راستی در زندگی دست به تلاش ها و فعالیت های سخت و طاقت فرسا می زند. او از انجام کارهای غیرضروری برای کودک خود باز نمی ماند. آن چه که این پدر و مادر برای کودک خود انجام می دهد، او نباید خودش آن را انجام دهد، حتی اگر هم مایل و قادر به انجام آن باشد. این نوع مادر کودکش را بیش از حد لباس خواهد پوشاند و بیش از حد به او غذا خواهد داد؛ حتی اگر بتواند، غذا را برای کودکش هضم خواهد کرد.
کودک رشد میکند، اما بالغ نمیشود. با خودی عاریتی (قرض گرفته شده از والدین) زندگی میکند و این توانایی را بدست نمیآورد که خویشتن اش را رشد و توسعه دهد. وی به صورت بچهای باقی میماند که به مادرش وابسته است.
خلاصه، آنچه را که کودک وظیفه دارد در زندگانی اش انجام دهد، مادر انجام میدهد، که همین سبب میشود نتایج فجیعی به بار آید. کودک رشد می کند، اما بالغ نمی شود. با خودی عاریتی (قرض گرفته شده از والدین) زندگی میکند و این توانایی را بدست نمی آورد که خویشتنش را رشد و توسعه دهد. وی به صورت بچه ای باقی می ماند که به مادرش وابسته است.
فرزند والدین حمایت گر، از احساسات و آرزوهایی که دارد بی خبر است، و از مهارت های اولیه اجتماعی برخوردار نیست و از آن جا که همیشه مادر تصمیم گیرنده اش بوده است، در فکر کردن روی مسائل زندگانی با اشکال مواجه می شود. او نمی تواند از درون و اطراف خویش، آگاهی زیادی پیدا کند. او بین علت و معلول رابطه ای برقرار نمی کند و با توضیحات افسون گر و غیرواقعی راضی می شود.
این قبیل کودکان در ناسازگاری همیشه موجود بین وابسته بودن به مادر و آرزویی تیره و تار برای کسب استقلال داخلی، انرژی زیادی مصرف می کنند. والدینی که بیش از حد از کودکان شان حمایت می کنند، در صورتی که بخواهند آن ها از دیگران بی نیاز باشند، باید رفتار خود را تغیر دهند. بکوشند تا فرزندشان را مستقل بار بیاوند و به او بیاموزند تا روی پای خود بایستد و مهارت های حل مسئله را در فرزندشان تقویت کنند.
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼