روش تربیت کودک، هیچی یادش نمیمونه چرا؟
کودک شما ممکن است گاهی احساسات متفاوتی ازپدر و مادر به عنوان بزرگسال داشته باشد.
سوال
کم حرف و خجالتی بودن دختر 6.5 ساله من با سلام. تنها فرزندم، دختری 6.5 ساله است که بسیار کم حرف و ساکت و با اعتماد به نفس پایین است. تا 3 سالگی دختری نافرمان و بسیار شیطان بود و علاقه بسیاری برای مهدکودک رفتن داشت، تا اینکه با جستجوی بسیار، مهدکودکی پیدا کردم که از نظر رعایت بهداشت در منطقه ما حرف اول را می زند و بلکه در تهران هم جزو مجتمع های پرمدعاست. از وقتی دخترم به مهد کودک رفت، خیلی عصبانی بود که بایستی قانون مدار باشد و برای انجام کارها اجازه بگیرد! اما تا به او میگفتم اگر دوست نداری به مهد نرو، بلافاصله میگفت که مهد را دوست دارد و هر روز با عشق و علاقه به آنجا میرفت و مدتی بعد گله داشت که چرا دوستانش نهار را آنجا میل میکنند ولی من او را به منزل میآورم! و او هم مانند دوستانش، نهاری شد!! هر روز خسته و بی حال از مهد به خانه می آمد و باز هم تا جایی که جان در بدن داشت، یکسره به شیطانی در منزل مشغول بود، ولی همچنان روز به روز ساکت تر از قبل میشد. موضوع را با مشاور و مربی مهد در میان گذاشتم که در ابتدا گفتند شرایط سنی بچه ها در حال تغییر است و او در حال تطبیق خود با محیط است و جای نگرانی نیست. البته پس از چند ماه معلم و مشاور هم ذکر کردند که دخترم کمی بیش از حد معمول ساکت است. با مقایسه دخترم با دوستانش، می بینم که او بسیار آرامتر است و اصلا شادیها و شیطنت های کودکانه در او نیست، حتی از من هم خجالت می کشد و کارهایی که خیلی عادی هستند را از من قایم میکند. و یا حوصله حرف زدن ندارد و هیچ وقت از مهد و پیش دبستان خبری برای من نمیآورد، در حالیکه دوستانش حرفها یا حتی قصه هایی که معلمانشان برایشان خواندهاند را برای مادرشان میگویند یا شعرهایی که در مدرسه از بر می کنند را در خانه میخوانند اما دختر من هر چه از او میپرسم میگوید یادم نیست و هیچ حرفی از مدرسه نمیزند!!! او کودن نیست که بگویم از هوش پایین اوست که چیزی به خاطر نمی آورد. حتی اتفاق جالبی در خانه میافتد و از او میخواهم برای کسی آن را تعریف کند، میگوید خودت بگو! و حتی حال صحبتکردن در این حد را هم ندارد!!!!!!!!!! لازم به ذکر است که دخترم پس از نزدیک به دو سال درمان ناباروری خفیف که مشکل از سوی همسرم بود از جانب خدا به ما هدیه شده و به همین جهت، همسرم خیلی استرس دارد که بلایی سر او بیایید و او را از دوییدن و تحرک زیاد باز میدارد. قبول دارم که دلایل روانی حاصل از دشواری باردار شدن برای فرزندم، ما را به وسواس در قبال او سوق داده، اما اکنون از شما یاری می خواهم تا مشکل خودمان با او را برطرف کنیم و او هم شادیهای کودکانه داشته باشد و بعدها در اجتماعات مختلف بتواند بدون مشکل حضور پیدا کند.
کم حرف و خجالتی بودن دختر 6.5 ساله من با سلام. تنها فرزندم، دختری 6.5 ساله است که بسیار کم حرف و ساکت و با اعتماد به نفس پایین است. تا 3 سالگی دختری نافرمان و بسیار شیطان بود و علاقه بسیاری برای مهدکودک رفتن داشت، تا اینکه با جستجوی بسیار، مهدکودکی پیدا کردم که از نظر رعایت بهداشت در منطقه ما حرف اول را می زند و بلکه در تهران هم جزو مجتمع های پرمدعاست. از وقتی دخترم به مهد کودک رفت، خیلی عصبانی بود که بایستی قانون مدار باشد و برای انجام کارها اجازه بگیرد! اما تا به او میگفتم اگر دوست نداری به مهد نرو، بلافاصله میگفت که مهد را دوست دارد و هر روز با عشق و علاقه به آنجا میرفت و مدتی بعد گله داشت که چرا دوستانش نهار را آنجا میل میکنند ولی من او را به منزل میآورم! و او هم مانند دوستانش، نهاری شد!! هر روز خسته و بی حال از مهد به خانه می آمد و باز هم تا جایی که جان در بدن داشت، یکسره به شیطانی در منزل مشغول بود، ولی همچنان روز به روز ساکت تر از قبل میشد. موضوع را با مشاور و مربی مهد در میان گذاشتم که در ابتدا گفتند شرایط سنی بچه ها در حال تغییر است و او در حال تطبیق خود با محیط است و جای نگرانی نیست. البته پس از چند ماه معلم و مشاور هم ذکر کردند که دخترم کمی بیش از حد معمول ساکت است. با مقایسه دخترم با دوستانش، می بینم که او بسیار آرامتر است و اصلا شادیها و شیطنت های کودکانه در او نیست، حتی از من هم خجالت می کشد و کارهایی که خیلی عادی هستند را از من قایم میکند. و یا حوصله حرف زدن ندارد و هیچ وقت از مهد و پیش دبستان خبری برای من نمیآورد، در حالیکه دوستانش حرفها یا حتی قصه هایی که معلمانشان برایشان خواندهاند را برای مادرشان میگویند یا شعرهایی که در مدرسه از بر می کنند را در خانه میخوانند اما دختر من هر چه از او میپرسم میگوید یادم نیست و هیچ حرفی از مدرسه نمیزند!!! او کودن نیست که بگویم از هوش پایین اوست که چیزی به خاطر نمی آورد. حتی اتفاق جالبی در خانه میافتد و از او میخواهم برای کسی آن را تعریف کند، میگوید خودت بگو! و حتی حال صحبتکردن در این حد را هم ندارد!!!!!!!!!! لازم به ذکر است که دخترم پس از نزدیک به دو سال درمان ناباروری خفیف که مشکل از سوی همسرم بود از جانب خدا به ما هدیه شده و به همین جهت، همسرم خیلی استرس دارد که بلایی سر او بیایید و او را از دوییدن و تحرک زیاد باز میدارد. قبول دارم که دلایل روانی حاصل از دشواری باردار شدن برای فرزندم، ما را به وسواس در قبال او سوق داده، اما اکنون از شما یاری می خواهم تا مشکل خودمان با او را برطرف کنیم و او هم شادیهای کودکانه داشته باشد و بعدها در اجتماعات مختلف بتواند بدون مشکل حضور پیدا کند.
جواب
با سلام
کودک شما ممکن است گاهی احساسات متفاوتی ازپدر و مادر بعنوان بزرگسال داشته باشد. مثلا، با وجودی که به تازگی غذا خورده دوباره احساس گرسنگی بکند یا با وجودی که به تازگی دستشویی رفته دوباره این احساس را داشته باشد . صرف نظر از عقیده کودک که ممکن است گاهی برای کنترل والدین این کار را انجام می دهد نباید این را به حساب بهانه گیری او گذاشت و او را مورد سرزنش و تحقیر قرار داد زیرا که باعث می شود کودک احساسات خودش را اشتباه و غلط بداند و تکرار این کارها باعث شود کودک احساس خودش را رد و نفی کرده و احساسات خودش را بازگو نکند .در کودکی ما بارها زمین خوردیم و از زمین خوردن خود احساس درد کردیم . والدین ما سریعا مارا از زمین بلند میکردند و گاهی زمین را کتک می زدند و به ما میگفتند "هیچ چیز نشد" و کودک در اینجا میان دو تناقض قرار می گیرد ، از طرفی واقعا درد را احساس می کند و از طرفی کسانی که کودک آنها را به عنوان سمبل و نماد همه چیز دانی (اسطوره )خود پذیرفته است به او این پیغام را می دهند که" هیچ چیز نشده" و این احساس تو غلط و اشتباه است .با تکرار این رفتار توسط والدین کودک آرام آرام به این نتیجه خواهد رسید که کل احساسات او غلط و اشتباه است و حتی در بزرگسالی نیز قادر نخواهد بود احساسات خود را به درستی بروز داده واو نیز همچون والدین خود به سرکوب آنهاادامه خواهد داد .روش درست در برخورد با احساسات کودک این است که احساسات او را جدی گرفته ،احساساتشان را انکار نکرده و برای آن ارزش قائل باشیم و تفاوت احساسات مختلف را واضح و شفاف برای کودک بیان کنیم و برای او شرح دهیم که این احساسی که تو داری احساس غم ، حسادت ، درد ، دلتنگی یا شادی است .کودک هر شش ماه یکبار از حالت تعادل و سازگاری به سمت عدم تعادل و ناسازگاری می روند به این معنی که کودک تا یازده سالگی چندین جابجایی خواهد داشت و کودکی که مسیر خوبی را آغاز کرده بود ، خوبی را برای مدتی کنار می گذارد ولی دوباره بر خواهد گشت . در آخر برآیند این دوران مواج هست که نشان خواهد داد بر کودک چه گذشته است .آیا کودک در پایان به باور من خوب هستم خواهد رسید یا باور او این خواهد بود که بد است و دوست داشتنی نیست .
دو، سه، چهار، پنچ ، شش ونیم ، هشت و ده سالگی دوران خوب کودک است و در این دوران از نوعی توازن و تعادل برخوردار است و ارتبط خوبی مبتنی بر همکاری دارد.در حالی که یک سال و نیمه، دو سال و نیمه ، سه سال و نیمه ، چهار سال ونیمه ، پنج سال و نیمه ، هفت ساله ، نه ساله ویازده ساله دوران بد کودک است و کودک در این دوران ناسازگار می شود ، از تعادل خارج می شود و والدین با او دچار مشکل می شوند .
از شیوه های گفتاری زیر استفاده نکنید :
استفاده از کلمات تحقیر آمیز به جای دستورات ساده " آن را بده به من بچه خود خواه"
استفاده از کلمات تحقیر آمیز به شکلی بامزه "هی دماغ گنده ، آماده شو بریم بیرون "
مقایسه کردن "تو هم مثل بابات یک دنده و لجبازی "
تهدید کردن " فقط بلدی مردم آزاری کنی دلم می خواد خفت کنم "
صحبت کردن درباره اشتباه و ضعف کودک در جمع " این بچه من خیلی خجالتی است نمی دونم باهاش چکار کنم " " این بچه اصلا درس نمی خونه "
قضاوت " حتما یک کاری کردی که اون تو رو زدن "
برانگیختن حس گناه "ببین با مامان چکار می کنی " تو آخرش منو می کشی " یا " همین تو منو پیر می کنی".
منبع:
تبیان
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼