۱۵۳۹۲۲
۱۲۷۹
۱۲۷۹

ارتباط پدر و کودک، کیفیت فرزندپروری چگونه باشد؟

پدر شدن حسی عجیب و منحصر به فرد است. در اولین روزهای پس از تولد فرزند اولم، هر از گاهی به خود می‌آمدم و می‌دیدم که محو تماشای او هستم و با هر کار کوچکی که انجام می‌دهد، هیجان زده می‌شوم.

مرور خاطرات شیرین از تجربه جذاب پدر شدن
پدر شدن حسی عجیب و منحصر به فرد است. در اولین روزهای پس از تولد فرزند اولم، هر از گاهی به خود می‌آمدم و می‌دیدم که محو تماشای او هستم و با هر کار کوچکی که انجام می‌دهد، هیجان زده می‌شوم. این در حالی بود که کوچولوی من تا مدت‌ها کار خاصی انجام نمی‌داد اما همان فعالیت‌های مخصوص دوره نوزادی‌اش هم برایم جذاب بود. از بوی ناب موهایش و دستهای ظریف و کوچکش با آن ناخن‌های تیز، تا صدای نازک و نفس کشیدن آرامش وقتی بیدار بود و صورت سرشار از آرامشش در زمان خواب، من را غرق در احساس شادی و عشق می‌کرد.

درحال یادگیری وظایف پدرانه
چند روز بعد از اولین روزهای تولد دلبندم، واقعیتی باعث شد از این خیالات بیرون بیایم و ‍پدر بودن را بیشتر از قبل احساس کنم. اینجا بود که فهمیدم پدر بودن چیزی بیشتر از نگاه‌های عاشقانه به کودکم است. اگر واقعاً می‌خواستم رابطه‌ای با او ایجاد کنم که رؤیایش را در سر داشتم، باید آستین‌هایم را بالا می‌زدم و بیشتر از قبل خودم را به او مشغول می‌کردم. تا پیش از این دوره زمان زیادی را با کوچولوهای تازه وارد نگذرانده بودم و اصلاً نمی‌دانستم باید چه کاری انجام دهم. از آنجایی که غرورم اجازه نمی‌داد از کسی کمک بگیرم، فقط یک راه برای یاد گرفتن وظایف پدرانه برایم باقی می‌ماند. برای همین چشم‌هایم را بستم، یک نفس عمیق کشیدم و انگار که چیز مهمی کشف کرده باشم از جایم پریدم.
خوشبختانه چون دخترم هم مثل خودم بی تجربه بود، در بخشیدن اشتباهاتم فوق‌العاده عمل می‌کرد و چیزی از من به دل نمی‌گرفت. ظرف چند هفته اول زندگی‌اش، بارها اشتباهاتی کردم که خوشبختانه سلامتش را به خطر نینداخت. اما خیلی هم خراب‌کار نبودم و با کشف چند روش ساده راه‌هایی برای ارتباط برقرار کردن با او پیدا کردم و متوجه شدم واقعاً از این کارها لذت می‌برد.

کشف‌های لذت‌بخش من
اولین کشفی که برای ‍پیدا کردن راهی برای لذت بردن دو طرفه پدر و فرزندی پیدا کردم، در آغوش گرفتنش بود. کوچولوی من ترجیح می‌داد در آغوشم باشد، اما وقتی در اثر بی تجربگی دست‌هایم بی‌حس می‌شد و کمرم درد می‌گرفت، از اینکه توی آغوشی هم در کنارم باشد راضی بود. فرشته کوچکم عاشق زمان‌هایی بود که با او صحبت می‌کردم. اوایل احساس می‌کردم حرف زدن با او کاری بی‌فایده و احمقانه است، چون او متوجه حرف‌هایم نمی‌شود. با این حال خیلی زود متوجه شدم همین که صدایم را می‌شنود، آرامش می‌گیرد. من هم از این فرصت حسابی استفاده کردم و هر شب با او درد دل می‌کردم. به او می‌گفتم آن روز چه اتفاقی افتاده، اخبار تازه چیست و وقتی بیرون قدم می‌زدیم چه چیزهایی دیده‌ایم!

یک تجربه مهم پدرانه
در دورانی که در آغوش کشیدن عروسک کوچکم را تمرین می‌کردم، تجربه مهمی در این زمینه پیدا کردم. تجربه مهم من این بود که چون سر نوزادان نسبتاً بزرگ است و عضلات گردنشان خوب رشد نکرده، نمی‌توانند گردنشان را محکم نگه دارند و به همین دلیل در چند ماه اول سرشان خیلی می‌افتد. برای همین لازم است همیشه سر آنها را از پشت نگهدارید تا از حرکات ناگهانی یا سریعش جلوگیری کنید و مانع آسیب دیدگی‌اش شوید.

باباها هم می‌توانند پوشک عوض کنند
اگر فکر می‌کنید پوشک عوض کردن جزو وظایف پدرانه به حساب نمی‌آید، سخت در اشتباهید. کشف مهم دیگری که در زمینه راه‌های لذت بردن از روابط پدر و فرزندی پیدا کردم این بود که عوض کردن پوشک نه تنها وظیفه منحصر به فرد مامان‌ها نیست، بلکه روش خوبی برای برقراری ارتباط بین بابا و کوچولویش است. تعویض پوشک به من این فرصت را می‌داد که شکم نرمش را نوازش کنم، زانوهایش را غلغلک بدهم و انگشتان کوچکش را ببوسم.

کشف بازی‌های کودکانه
من هم مثل خیلی از پدرهای تازه کار، چیز زیادی در مورد رشد بچه‌ها نمی‌دانستم. در این مورد حتی عجول هم بودم و دوست داشتم هر چه زودتر با کوچولوی دوست داشتنی‌ام بازی کنم. راستش را بخواهید وقتی متوجه شدم که خیلی طول می‌کشد تا دخترم بتواند با من توپ بازی کند، کمی ناامید شدم. اما خیلی طول نکشید که فهمیدم راه‌های دیگری هم برای بازی کردن با او وجود دارد. کافی بود این بازی‌ها را کشف کنم تا بتوانیم در کنار هم تفریح کنیم و لذت ببریم. من برایش داستان می‌خواندم، زیر چشمی نگاهش می‌کردم و با او دالی بازی می‌کردم، برایش شکلک درمی‌آوردم و حتی گاهی با او آرام روی زمین غلت می‌زدم. کوچولوی من عاشق تشویق شدن بود و من هرچه بیشتر او را با کلام، لبخند و خنده تشویق می‌کردم، بیشتر خوشش می‌آمد. با این حال توقع زیادی بود که از او انتظار داشته باشم زمان زیادی با این کارها سرگرم شود. خوشحالی ناشی از بازی و تشویق شدن او بیشتر از حدود پنج دقیقه طول نمی‌کشید و فسقلی بعد از این مدت، شروع به گریه یا نق نق می‌کرد. گاهی هم فقط به من نگاه می‌کرد و ظاهرش نشان می‌داد که انگار حوصله‌اش سر رفته است.

روزهای شیرینی که خاطره شدند
حالا چند سالی که از آن دوران گذشته. گاهی در تنهایی‌ام به آن روزها فکر می‌کنم و با خودم می‌گویم ترس‌ها و نگرانی‌های روزهای اول ورودم به دنیای شیرین پدرانه طبیعی بوده است. با این حال از وقتی که برای ارتباط برقرار کردن با او در کودکی اش گذاشتم راضی هستم و می‌دانم همان بازی‌ها عامل مهم رابطه خوب این روزهایم با اوست.
منبع: پمپرز

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

  • اخبار داغ
  • جدیدترین
  • پربیننده ترین
  • گوناگون
  • مطالب مرتبط

برای ارسال نظر کلیک کنید

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «نی نی بان» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.