نحوه غذا خوردن کودکان، تغییرش با یک کلمه
همه ما درگیر یک جنگ فرهنگی با کودکان مان هستیم و بارها در این جنگ مغلوب می شویم.
همه ما درگیر یک جنگ فرهنگی با کودکان مان هستیم و بارها در این جنگ مغلوب می شویم. هرچه قدر ما بیشتر تلاش می کنیم که آن ها سبزیجات بخورند، آن ها تمایل کمتری به خوردن نشان می دهند. ما این کشمکش را یک جنگ فرهنگی می نامیم زیرا این اجتناب عجیب و غریب چنان گسترده است که اکنون عملا نگرش ما نسبت به غذا را تعریف می کند. تحقیقات زیادی وجود دارد که این کار را تایید می کند.
یک کلمه می تواند همه چیز را تغییر دهد. می دانم که این مسئله اغراق آمیز به نظر می رسد ، اما در واقع شرط های زیادی نیز برای آن وجود دارد: عادات غذایی کودکان و نوجوانان، آرامش خانواده و سلامت جمعی کشور مان.
کلمه مهم این است: آموزش
اجبار کودکان به خوردن سبزیجات را کنار بگذارید. در عوض به آن ها یاد بدهید که سبزیجات بخورند. خودشه! این نکته خیلی ساده و در عین حال پیچیدست. جواب اینجاست. فعل امری خوردن و یا دادن یک جورهایی متقاعد کننده، اجباری و خصمانه به نظر می رسد. و حالتی را ایجاد می کند که انگار شما شخصی را وادار به انجام کاری بدون در نظر گرفتن رضایتش می کنید. و این کار ممکن است بعد ها حالت متقاعد کردن به خود بگیرد. شما غذا ها را مخفی می کنید. گاهی آن ها را مجبور به خوردن سبزیجات می کنید یا بهشان رشوه می دهید یا التماس شان می کنید و ممکن است گاهی نیزبا آن ها معامله می کنید.
اما یاد دادن متفاوت است. آموزش همراه با همکاری، مهربانی و تاثیر متقابل است و در مورد کودکان بهتر جواب می دهد.
این دو جمله را با هم مقایسه کنید:
من تلاش می کنم به کودکم راه رفتن را یاد بدهم.
من تلاش می کنم تا کودکم را وادار به راه رفتن کنم.
و یا
من تلاش می کنم به کودکم خواندن را یاد بدهم.
من کودکم را مجبور به خواندن می کنم.
آموزش فرض را بر این می گذارد که کودک شما نیاز به یادگیری مهارت راه رفتن و خواندن دارد. اما کلمه اجبار یا وادار کردن این حس را به وجود می آورد که کودک تان نمی خواهد راه برود یا بخواند. این نکته درباره غذا خوردن هم صادق است.
حالا این دو جمله را در نظر بگیرید:
من به کودکم یاد می دهم که سبزیجات بخورد.
من کودکم را وادار به خوردن سبزیجات می کنم.
یا این که:
من نمی توانم به کودکم یاد بدهم که سبزیجات بخورد.
من نمی توانم فرزندم را مجبور کنم که سبزیجات بخورد.
آیا فعل" نمی توانم یاد بدهم" حس بهتری را الغا نمی کند؟ هم چنین این که، در این جملات، کلمه یاد دادن روی والدین و کلمه وادار کردن روی کودکان تاکید دارد.
البته درست است که والدین واقعا منظورشان اجبار نیست و درواقع می خواهند که این ها را به فرزندان شان بیاموزند، اما نحوه بیان این ذهنیت را به وجود می آورد. در واقع ذهنیت نیز راه کارهایی را که شما به آن ها نیاز دارید را خلق می کند و این راه کار ها همکاری و تاثیر متقابل را ایجاد می کند. تحقیقات گسترده ای وجود دارد که روش های تاثیر گذار و مختلف والدین بر نحوه غذا خوردن کودکان را نشان می دهد. این تحقیق، به صراحت از کلمه آموزش استفاده نمی کند. زمان است که این کار را انجام می دهد. در واقع هر بار که شما به فرزندتان غذا می دهید در حال یاد دادن نکته ای به او هستید. فقط سوال این است که چه چیزی را می خواهید به آن ها یاد بدهید؟
بدانید که اگر بچه ها موقع غذا خوردن اذیت می کنند در واقع به روشی کار می کنند که ما به آن ها یاد داده ایم. کودکانی که علاقه ای به امتحان کردن غذا های جدید ندارند درواقع احساس اضطراب، ترس یا نگرانی های دیگر را تجربه می کنند. آن ها هم چنین ممکن است که علاقه ای به ریسک کردن نداشته باشند. شما می توانید دنیای آن ها را از چشم هایشان بخوانید. آیا دوست دارید که بدانید این حس شبیه چه چیزی است؟ تصور کنید که در حال خوردن یک خوراکی کاملا عجیب و غریب هستید. اخیرا از بزرگ سالان خواسته شد که مقداری کرم خوراکی بخورند. درواقع وقتی که ما از کودک می خواهیم چیزی (مثلا یک گوجه فرنگی) را بخورد که در محدوده امنیت ذهنی اش نیست، همین حس برایش تداعی می شود.
به کودکان یاد بدهید که چگونه غذا های جدید را امتحان کنند. این کار در واقع فرا تر از گفتن کلمه "اوووم" است. مثلا شما باید به آن ها بگویید این کیوی است، دوست داری امتحانش کنی؟ و سعی کنید با کنجکاو کردن، ترغیب کردن، تکان دادن و خوردن آن، کودک را متقاعد به خوردن آن خوراکی کنید. کودکان برای داشتن پیش زمینه ای در مورد یک غذا نیاز به ساخت یک سری اطلاعات اولیه از یک خوراکی دارند.
وقتی شما با همچین موانعی مواجه می شوید، از کودک درباره احساسش و روش های تست غذای جدید بپرسید و تلاش کنید که رابطه پویایی با فرزندتان داشته باشید و مشکلات را با هم حل کنید.
منبع:
پورتال رنگی
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼