کنترل خشم در کودکان، محیط هایی که منجر به آن می شود
برای کمک به کودکان جهت کنترل خشمشان باید از محیط هایی که موجب ایجاد چنین احساساتی می شوند، شناخت کافی داشته باشیم.
برای کمک به کودکان جهت کنترل خشمشان باید از محیط هایی که موجب ایجاد چنین احساساتی می شوند، شناخت کافی داشته باشیم. محیط هایی که معمولاً منجر به احساس خشم می شوند در زیر نام برده شده اند:
تهدید عزت نفس
این مورد شاید یکی از مهم ترین موضوعاتی باشد که در مسائل مربوط به کنترل خشم می توان به آن رجوع کرد. ارتباط میان عزت نفس و رفتار پرخاشگرانه و پریشانی از مدت ها پیش شناسایی شده است. برای مثال کودکانی که مشکلات رفتاری خاصی دارند اغلب به دنبال راهی هستند تا موقعیتی بیابند که از طریق آن کم ارزشی خود را با ایجاد یک درگیری نشان داده یا طوری رفتار کنند که نیاز به عدم پذیرش داشته باشد.
میزان متعارف عزت نفس مرتبط با نوع نگاه مثبتی است که به کودک اجازه می دهد تا با بسیاری از مشکلات زندگی دست و پنجه نرم کند بدون آنکه دیده یا قربانی شود.
هر چند زمانی که عزت نفس کم باشد، آستانۀ خشم نیز ممکن است پایین بیاید و با کوچکترین تخلف یا حرکت غیر عمدی پاسخی پر از خشم داده شود. حمایت از عزت نفس سالم در تمامی شیوه های کنترل خشم از موارد زیربنایی محسوب می شود.
فشار روحی
ابعاد مختلفی از زندگی روزانه وجود دارند که کودکان ممکن است آنها را از لحاظ فیزیکی، عاطفی یا برای مقاطع زمانی کوچکی تنش زا ببینند. کمی فشار روحی همواره مفید واقع می شود و باعث می شود کودک برای رسیدن به هدف خود تحریک شود.
اما زمانی که فشار روحی حتی به میزان ناچیز برای مدتی ادامه داشته باشد یا فشار روحی بیش از حد باشد، باعث می شود تا هورمون هایی نظیر کورتیزول بیش از حد تولید شده و در نتیجه کودک به راحتی احساس خشم کند.
خستگی مداوم نیز می تواند موجب ایجاد تنش در مغز شود. در الی که بزرگترها قادرند خستگی خود را به گونه های مختلف برطرف سازند، کودکان انتخاب های کمتری برای رفع خستگی خود داشته و ممکن است کج خلقی کرده یا با برادران و خواهران خود دعوا کنند.
یکی دیگر از مواردی که باعث ایجاد موقعیت های تنش زا می شود آشفتگی ارتباطات است. در حالی که به نظر می رسد بسیاری از کودکان با اختلالات زبانی به خوبی کنار می آیند، کسانی هستند که ممکن است به شدت با احساس ناشی از خشم که ریشه در ناکامی برای ارتباط با دیگران دارد مواجه شوند.
برای مثال بسیاری از این کودکان، در انتقال خواسته های خود به دیگران و از حق خود دفاع کردن در برابر اتهامات غیر عادلانه یا هنگامی که توانایی ها و موفقیت هایشان زیر سؤال می رود مشکل دارند.
کودکانی که اختلالات زبانی شدیدی دارند اغلب نمی توانند برای بیان روحیات خود واژگان مناسبی بیابند و یا از توانایی زبان در درون وجودشان استفاده کنند (سخن گفتن با خود) تا با این کار عواطف خود را به تعادل برسانند.
ناکامی های این کودکان ممکن است باعث شود تا این کودکان از خود و این که نمی توانند خواسته های خود را به خوبی بیان کرده خشمگین باشند یا خشم خود را نسبت به کسانی که وضعیت آنها را درک نمی کنند و وقت برای شنیدن مشکلات این کودکان نمی گذارند، بروز دهند.
عدم احساس امنیت
روابط بین کودک و والدین و همچنین توانایی کودکان برای تعدیل عواطف خود در ادامه زندگی موضوع بسیاری از تحقیقات بوده است. برای مثال روابط ناملایم یا تنبیه گرایانه ممکن است بیشتر به سردی روابط کودک با مراقبینش به هنگام احساس اضطراب منجر شود تا آنکه کودک بخواهد رابطۀ خود را با آنان حفظ کند. کودکانی که چنین تجربه ای داشته باشند، در ادامۀ زندگی حالت پرخاشگری بیشتری خواهند داشت.
به طور مشابه، عدم وجود ثبات در شخصیت مراقبین ممکن است خود را بعدها به شکل خشمگین بودن در رویارویی با دیگر بزرگسالان، که معلمان نیز بخشی از آنها هستند، نشان دهد.
این کودکان اغلب نیاز به حمایت و توجه دارند اما در همان حال به خاطر وجود سایر بزرگترها مضطرب بوده و هر حرفی از بزرگترهایی که می خواهند کمک کنند، ممکن است بد برداشت شده و به خشم کودک منجر شود.
ناراحتی
ناراحتی عمیقی که برای مثال ممکن است به خاطر از دست دادن یکی از اعضای خانواده باشد، ممکن است باعث آسیب پذیری بیشتر کودک در کشمکش با خشم ناخواستۀ آنها، هنگامی که با احساسات ناشی از ترک شدن یا عدم حتمیت مقابله می کنند شود.
تحقیقات گسترده تری که در مورد نوجوانانی انجام شده که با افسردگی های مقطعی مواجه اند، رابطۀ عمیق میان ناراتی و خشم را نشان می دهند.
ناکامی
ناکامی بخش اجتناب ناپذیری از موانع رشدی می باشد که همۀ کودکان باید با آن دست و پنجه نرم کنند. کودکان تجربیات بی شماری از احساسات ناکامی را در وجود دارند، هنگامی که نمی توانند چیزی را داشته باشند یا نمی توانند کاری را انجام دهند.
کودکان سنین بالاتر ممکن است به خاطر خراب شدن چیزی که وقت زیادی برایش صرف کرده اند یا عدم تایید آنچه که برای درست کردنش وقت زیادی گذاشته اند احساس ناکامی کنند.
کودکانی که گرایش به کمال گرایی دارند به راحتی شکست را می پذیرند و هر آنچه که درست کرده اند را با کوچکترین اشتباهی که در کارشان رخ دهد، خود خراب می کنند.
اگرچه بیشتر کودکان همان طور که بزرگ می شوند یاد می گیرند که شکست را بیشتر تحمل کنند، با این حال وقتی که این کودکان عواطف منعطفی نداشته باشند، نسبت به خود یا نسبت به فرد خاصی خشمگین می شوند.
این کودکان معمولاً نیاموخته اند که قبل از اینکه کارشان خراب شود تقاضای کمک کنند چرا که تقاضای کمک ممکن است به ترس از شکست یا تصدیق عدم موفقیتشان ربط داده شود که خود منجر به حس نابسندگی یا خود کم ارزش پنداری خواهد شد.
گفتن جمله ای نظیر: اشکالی نداره سؤال کن، برای فرو ریختن این ترس کافی نیست.
سوگرهارد، روان درمانگر معروف، تحقیقاتی که در این زمینه انجام شده را با اشاره به سه مهارت اصلی که در کنترل تکانه ها نقش دارند (شامل توانایی پرت کردن حواس، توانایی جستجو برای یافتن موانع رسیدن به هدف و استفاده از روش های رسیدن به آرامش) این گونه نتیجه گیری می کند:
تحقیقی که روی بچه های سه ساله ای که هر سه مهارت فوق را داشتند انجام شده، نشان داده است که این بچه ها کمترین میزان خشم را در رفتار خود بروز می دهند. این کودکان قادر بودند تا خود را به اندازۀ کافی کنترل کرده و حواس خود را از شکست به موضوع دیگری پرت کنند.
این کودکان همچنین قادر به پرسیدن این سؤال بودند که چه زمانی این موقعیت تغییر خواهد کرد،که خود در برطرف ساختن خشم آنها بسیار مؤثر بود. در مراحل انجام این تحقیق کودکانی که قادر نبودند از هر سۀ این مهارت ها استفاده کنند، بیشتر خشمگین می شدند.
عواملی که در بالا به آنها اشاره شد اغلب زیر سایۀ خشم کودکان قرار گرفته اند که این خود ممکن است باعث شود تا دلیل خشم کودک نامشخص باقی بماند با این پیش فرض که این کودکان "مشکلات مربوط به خشم" را در خود داشته اند. کودک ممکن است خود متوجه نباشد که چه چیزی باعث ایجاد خشم در وجودش شده است.
بنابراین ما باید بدانیم که چنین عواملی ممکن است در خشم کودک دخیل باشند، به خصوص وقتی که کودک برای مدت زمان طولانی یا برخلاف ویژگی های شخصیتی خود خشمگین می شود.
منبع:
کودک آنلاین
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼