تنبیه کردن کودک، بپرسید و جواب بگیرید
از آنجایی که برخی کودکان صحبت نمیکنند، این بدین معنا نیست که آنها نمی شنوند یا درک نمی کنند.
در این مطلب سؤالاتی در مورد تنبیه کودکان برایتان آورده ایم. در ادامه مطلب همراه ما باشید.
اگر کودک خردسالی که هنوز نمیتواند راه برود، دست به چیزی بزند که نباید دست میزد، آیا درست است که پشت دستش بزنیم؟
از آنجایی که برخی کودکان صحبت نمیکنند، این بدین معنا نیست که آنها نمی شنوند یا درک نمی کنند. کودکان خردسال، لحظهبهلحظه در حال یادگیری هستند. سؤال اینجاست که آنها چه چیزی را یاد میگیرند؟
والدین در اینجا حق انتخاب دارند. مادر میتواند مدام پشت دست کودک بزند بنابراین به او میآموزد که تنها روش یادگیری آن چیزی که نمیخواهیم، آن را انجام دهیم، باید پشت دست کودک بزنیم. یا شما میتوانید با کودک همانند یک انسان کوچک، باشخصیت رفتار کنید و به او اطلاعاتی بدهید که بتواند از آنها استفاده کند و برای مابقی عمرش نیز مفید خواهد بود و اگر او دست به چیزی زد میتوانید به او بگویید:
"چاقو برای مکیدن نیست، تو اگر دوست داری میتوانی این قاشق را بمکی. این سگ چینی می شکنه، اما آن سگ پشمیات نمی شکنه".
شاید لازم باشد برخی اطلاعات را چندین بار تکرار کنید، اما دادن اطلاعات تکراری پیام متفاوتتری نسبت به کتکهای مکرر شما دارد.
چه تفاوتی بین تنبیه و نتیجهگیری منطقی وجود دارد؟ آیا آنها کلماتی متفاوت برای یک شرایط مشابه نیستند؟
ما تنبیه را بهگونهای محرومیت عمدی کودک برای زمانی مقطعی میدانیم یا بهنوعی عمل میکنیم که او ناراحت شود اما پیامد طبیعی، برآیند طبیعی رفتار خود کودک است. یکی از پدرها تجربیات خود را بیان کرده است که تفاوت بین تنبیه و پیامد طبیعی رفتار کودک را نشان میدهد:
نوجوانم گرمکن آبی نیروی دریایی مرا قرض گرفت، زیرا او میگفت به شلوار جین تازهاش میآید. من به او گفتم: باشه اما تمیز و مرتب نگهش دار و او آن را فراموش کرد. یک هفته بعد که میخواستم آن را بپوشم آن را زیر یک کوه لباس کف اتاقش پیدا کردم که پشتش انگار گچی شده بود و روی آن انگار سس ماکارونی ریخته بود.
من خیلی عصبانی شده بودم و این اولین بار نبود، به همین خاطر قسم خوردم اگر همان لحظه به خانه بیاید، قضیه رفتن به تماشای فوتبال یکشنبه را فراموش کند، من بلیطش را به کس دیگری میدهم.
وقتی آمد کمی آرامتر شده بودم، اما هنوز عصبانی بودم. او به من گفت خیلی متأسف است و گفت یک هفته است جرات نمیکند در این مورد حرفی بزند. گفتم هیچی نگو، نهحرفی و نه صحبتی.
بعد از یک ماه او خواست که لباس شطرنجیام را برای اردوی مدرسه قرض بگیرد. به او گفتم: ببین قبل از اینکه دیگر چیزی به تو قرض بدهم، باید تعهد دهی که پیراهنم را همانطوری که گرفتی، پس بدهی. آن شب یادداشتی را روی پاکتهای نامهام پیدا کردم. نوشته بود:
اگر شما پیراهنتان را به من قرض بدهید، تمام سعی خود را میکنم تا آن را تمیز و مرتب بازگردانم. دیگر با آن لباس به تختهسیاه تکیه نمیدهم، خودکار قرمز را توی جیبش نمیگذارم و وقتی نهار میخورم از دستمالسفرۀ کاغذی استفاده میکنم.
خیلی تحت تأثیر این نامه قرار گرفتم. من فهمیدم وقتی او زحمت نوشتن این نامه را به خودش داده، خیلی مراقب خواهد بود. خلاصه، شب بعد پیراهنم تمیز و مرتب به جالباسی آویزان بود.
این داستان پیامد طبیعی یک رفتار را نشان میدهد. یکی از پیامدهای طبیعی بازگرداندن اموال قرض گرفتهشده بهصورت آسیبدیده، این است که باعث ناخشنودی صاحبمال و عدم تمایل به امانت دادن دربارۀ آن میشود. اگر او شواهدی دال بر عدم تکرار این موضوع بیاورد، این امکان وجود دارد که طرز فکرش را تغییر دهد. اصلاً لزومی ندارد صاحبمال درسی به شما بدهد. یادگیری از واقعیتهای دشوار واکنشهای واقعی افراد بسی آسانتر از یادگیری فردی است که قصد دارد شما را تنبیه کند "به خاطر اینکه خوبی شما را میخواهد."
هفتۀ گذشته یکمشت پوست پرتقال را دیدم که روی مبل کپه شده بود. وقتی از پسرهایم پرسیدم چه کسی این کار را انجام داده؟ هرکدام، دیگری را مقصر دانست. اگر پیدا کردن مقصر و تنبیه او روش خوبی نیست پس درنهایت باید چهکار کرد؟
مطرح کردن این سؤال: چه کسی این کار را انجام داده؟ معمولاً بهصورت خودکار جواب "من نبودم" و باز چنین پرسشی را در پی میآورد: کدامتان دارید دروغ میگویید. و هرچقدر اصرار داریم که حقیقت را بفهمیم، صدای بچهها مبنی بر بیگناهیشان بالاتر میرود. وقتی چیزی را میبینیم که عصبانیمان میکند، بهتر است عصبانیت خود را نشان دهیم تا اینکه دنبال مقصر بگردیم و او را تنبیه کنیم.
در این لحظه باید این فرصت را به دیگران بدهید تا بدانند:
"دوست دارم بدانم کی این کار را انجام داده برای من مهم نیست که این کار را کی کرده، فقط دوست دارم بدانم چطور میخواهد جبران کند؟"
بدون هرگونه عصبانیت، پرخاشگری یا تنبیه ما آزادانه این امکان را به کودکان میدهیم که روی وظایف خود تمرکز کنند، تا به دنبال انتقامجویی باشند. "حالا از هر دو میخواهم که با کمک هم، روی مبل را از این پوستها پاککنید."
شما میگویید یکی از راههای جایگزین تنبیه این است که ناخشنودی خود را بیان کنید. وقتی این کار را انجام میدهم، اینطور به نظر میرسد که پسرم وجدان درد میگیرد و تمامروز ناراحت است. آیا این امکان وجود دارد که من زیادهروی کرده باشم؟
دکتر سلما فرایبرگ در کتاب سالهای جادویی مینویسد: کودکان گاهی لازم دارند عدم رضایت و ناخشنودی را حس کنند اما اگر واکنش ما آنچنان قوی باشد که کودک احساس بیارزشی و حقارت کند، ما بهعنوان والدین از قدرت خود سوءاستفاده کردهایم.
احساس گناه و تنفر شدید و اغراقآمیزی را در کودک به وجود میآوریم که نقش مؤثری در شکلگیری شخصیت کودک دارد. به همین دلیل است ما فکر میکنیم تا آنجا که امکان دارد باید اعلام عدم رضایت به نحوی بیان شود که به کودک کمک کند درصدد جبران خطایش برآید.
بعد از اظهار پشیمانی، کودک باید فرصتی داشته باشد و خود را از اعضای خانواده بداند. ما بهعنوان والدین کودک، باید این فرصت را به وی بدهیم. در زیر به نمونههایی اشارهشده است:
بهجای: تو دوباره گریه بچه را درآوردی، حالا باید حسابی کتک بخوری.
بگویید: خیلی عصبانی هستم، بچه داشت شاد و خوشحال بازی میکرد تا اینکه تو ازش جعبه را گرفتی. من از تو انتظار داشتم کاری کنی که او گریه نکند.
بهجای: قضیه بیرون رفتن فردا شب را باید فراموش کنی، شاید این بهت یاد بده که قولت را فراموش نکنی.
بگویید: وقتی آمدم خانه و با یک لگن پر از ظرف کثیف مواجه شدم، حسابی ناراحت شدم زیرا قول داده بودی همۀ این کارها را بکنی. اما من دوست دارم همۀ آن ظرفها قبل از خواب، شسته و جمع شوند.
بهجای: ببین چهکاری برای من درست کردی. حالا امشب حق نداری تلویزیون ببینی.
بگویید: همۀ جعبههای پودر صابون را کف حمام خالی کردی؟ اینهمه ریختوپاش من را خیلی عصبانی میکند. پودر صابون برای بازی نیست. ازت میخواهم همۀ آنها را جمع کنی و توی یک پاکت بریزی.
من دیگر پسرم را تنبیه نمیکنم. وقتی او را سرزنش میکنم، او میگوید: متأسفم و فردا دوباره آن کار را انجام میدهد. در این مورد چهکار باید بکنم؟
برخی از کودکان کلمۀ متأسفم را بهنوعی برای خاموش کردن عصبانیت والدین خود به کار میبرند. آنها بهسرعت معذرتخواهی میکنند و بهسرعت نیز آن را فراموش میکنند. نکتۀ حائز اهمیت این است که کودکان باید متوجه شوند اگر آنها واقعاً متأسف هستند، این تأسف آنها نیز باید در عمل نمود پیدا کند. "خوشحالم که شما متأسف هستید. خوب! این گام اول است، اما گام بعدی این است که چهکاری باید انجام دهید."
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼