احساس بچه های طلاق، وقتی خود را مقصر میدانند
جدایی و گسست راه دشوار و انتخاب سختی است. طلاق حتی اگر تنها راه باقیمانده و تصمیم درست در زندگی باشد باز هم سخت و دردناک است.
جدایی و گسست راه دشوار و انتخاب سختی است. طلاق حتی اگر تنها راه باقیمانده و تصمیم درست در زندگی باشد باز هم سخت و دردناک است، بهخصوص برای بچههایی که شاهد جدا شدن و از هم پاشیده شدن خانوادهشان هستند احساسی تلخ و ناخوشایند به همراه دارد. گاهی کودکان خودشان را مسوول جدایی والدینشان میدانند؛ به همین خاطر والدین باید سعی کنند این باور را از ذهن آنها دور کنند. پدرومادرها باید به فرزندانشان اطمینان خاطر بدهند که آنها هیچ نقشی در جداییشان ندارند و هیچ تقصیری متوجهشان نیست. البته این احساس معمولا به این دلیل است که والدین در جر و بحثهای خود خاطرنشان میکنند که فقط به خاطر فرزندانشان است که هنوز کنار هم ماندهاند.
اما وقتی همسران رابطه خوبی با همدیگر ندارند چطور میتوانند مشکلات، ترسها و ضعف خود را متوجه فرزندانشان بدانند و طوری رفتار کنند که بچهها کمتر آسیب ببینند؟ با دکتر کتایون خوشابی، فلوشیپ روانپزشکی کودک و نوجوان و عضو هیاتعلمی دانشگاه درمورد این موضوع گفتوگو کردهایم.
خانم دکتر، به نظر شما مهمترین دغدغههای والدین هنگام جدایی چیست؟
یکی از مهمترین موضوعاتی که در زندگی یک کودک اتفاق میافتد جدایی والدینش است. اگر قرار باشد در خانوادهای این اتفاق بیفتد باید منتظر عواقب آن هم بود. در بسیاری موارد وقتی والدین تصمیم به جدایی میگیرند برای خودشان هم سوالات بسیاری پیش میآید. مثل اینکه بهتر است فرزندانشان هنگام جدایی چه سنی داشته باشند و چه آسیبپذیری کمتری متوجه آنها خواهد بود. طبعیتا اگر کودکی ناگزیر باشد جدایی و طلاق والدینش را تجربه کند آسیبپذیر بودن او نیز غیرقابل اجتناب خواهد بود. به هر حال چنین تغییر مهمی را نمیتوان نادیده گرفت. عوارض و تبعات ناشی از جدایی برای تکتک اعضای خانواده قابل مشاهده است و در هر صورت مشکلاتی به دنبال خواهد داشت اما مدیریت درست دیدارها و ملاقات کودکان با والدینشان پس از جدایی و حفظ رابطه با هر دوی آنها میتواند عوارض روانشناختی ناشی از طلاق را برای کودکان کمتر کند.
سن کودکان هنگام طلاق والدین تا چه اندازه اهمیت دارد؟
اگر قرار است در خانوادهای جدایی اتفاق بیفتد، هر چه سن کودک کمتر باشد کنار آمدن او هم با موضوع طلاق والدین آسانتر خواهد بود اما هر چه به سنین بلوغ نزدیکتر میشویم کنار آمدن و سازگاری با این موضوع برای کودک سختتر خواهد شد یعنی تصمیم به جدایی باید قبل یا بعد از بلوغ فرزندان باشد. اگر ۱۲ تا ۱۸ سال را سن بلوغ و نوجوانی در نظر بگیریم، بهتر است جدایی در این محدوده زمانی اتفاق نیفتد چون در دوران کودکی بچهها سازگاری بیشتری دارند و راحتتر میتوانند با این موضوع کنار بیایند، بنابراین سن کودک هنگام جدایی موضوع مهمی است که حتما باید به آن توجه شود.
حفظ شکل و ظاهر خانواده مهمتر است یا حفظ آرامش کودکان؟
وقتی در خانواده، تشنج، ناآرامی و ناسازگاری بین والدین وجود داشته باشد، والدین هنگام تصمیمگیری برای جدایی واقعا نمیدانند بهتر است فرزندانشان با وجود دعواها و مشاجرات اعضای خانه همچنان در چنین خانهای رشد کنند و به زندگی خود ادامه دهند یا اینکه مجبور شوند فقط با یکی از والدین زندگی کنند اما آرامش داشته باشند. مطالعات انجامشده حاکی از آن است که نمیتوان در این مورد برای همه خانوادهها حکم کلی داد و نسخه واحدی برای همه پیچید. برای بسیاری از خانوادهها نگهداشتن شکل خانواده و حفظ آن مهم است، در صورتی که برای بعضی خانوادهها شکستن خانواده و جدایی در اولویت است. اما بهنظر میرسد در فرهنگ ما نگهداری شکل ظاهری خانواده موضوع مهمی است و با وجود اینکه میزان طلاق روبه افزایش است و والدین اغلب تک فرزند هستند، باز هم شاهد آنیم که بچهها در مدرسه یا در مهدکودک از اینکه عنوان شود پدر و مادرشان از هم جدا شدهاند دچار شرم و خجالت میشوند چون دوست دارند آنها هم مانند دوستانشان خانواده کاملی داشته باشند و همگی کنار هم زندگی کنند.
بنابراین اگر استفاده از کمکهای تخصصی در خانوادهها مانند زوجدرمانی بتواند به والدین کمک کند تا شکل ظاهری خانواده را حفظ کنند و به این ترتیب با درمانهای مختلف به نوعی تنشهای بین روابط والدین کمتر شود؛ نگه داشتن شکل خانواده بیشتر به نفع بچهها خواهد بود تا جدا شدن پدر و مادرها و فقدان حضور یکی از آنها کنار فرزنداشان ولی نمیتوان به عنوان فرمولی کلی در این مورد اظهارنظر کرد چون هر خانواده با توجه به صلاحدید خود و شرایطی که از لحاظ مختلف دارد میتواند در این مورد تصمیم بگیرد.
کودکان معمولا در خانوادههای پرتنش چه مشکلاتی دارند؟
اتفاقی که برای کودکان در خانوادههایی که با وجود مشکلات زیاد، شکل ظاهری خانواده را حفظ میکنند، میافتد این است که آنها احساس دین میکنند و انگار باری بر دوششان نهاده شده است. اغلب در چنین خانوادههایی والدین بهویژه مادران اظهار میکنند فقط به خاطر فرزندانشان است که هنوز کنار همسرشان ماندهاند، در صورتی که خودشان هیچ تمایلی ندارند. این جملات میتواند برای فرزندان بسیار آسیبزننده باشد، بهگونهای که آنها خود را تا آخر عمر در قبال درد و رنج والدینشان مسوول میدانند و به نوعی همیشه احساس گناه خواهند داشت، در حالی که از لحاظ روانشناختی فردی که نمیتواند از یک رابطه پرتنش و پردردسر خارج شود حتما خودش هم دچار مشکلاتی مانند ترس از رها شدن و وابستگی زیاد است که او را در ارتباط نگه داشته، همچنین از نظر شخصیتی آنقدر قدرتمند نیست که بتواند تصمیم درستی بگیرد. به همین خاطر اگر قرار است در زندگی زناشویی جدایی صورت بگیرد، بههیچ وجه نباید بچهها را وارد روابط پرتنش خود کرده و به آنها القا کنیم که فقط به خاطر آنهاست که در روابط پرتنش خود باقی ماندهایم.
چطور میتوان مانع احساس گناه بچهها شد؟
والدین باید توجه داشته باشند با وجود اینکه همدیگر را دوست ندارند، طرف مقابل هم در مقابل فرزند خود حق و حقوقی دارد که قابل احترام است. بچهها عزیزترین فرد زندگی والدینشان هستند و خودشان باید از این موضوع با اطلاع باشند. مادر و پدرها هنگام جدایی نباید با فرزندانشان مشورت کنند، بلکه فقط باید آنها را در جریان قرار دهند و توضیحات لازم را هم به آنها بدهند که قرار است بعد از این چه تغییراتی در زندگیشان اتفاق بیفتد. توجه داشته باشیم بچهها نباید در جریان مشکلات ارتباطی والدینشان قرار بگیرند یا والدین با آنها درددل کنند چون این کارها باعث میشود سطح اضطراب بچهها افزایش پیدا کند، احساس گناه داشته باشند و برای والدینشان غمگین و ناراحت شوند.
گاهی بچهها رفتار نادرست خودشان را عامل جدایی والدینشان میدانند و بهنوعی احساس شرم و گناه میکنند و به همین خاطر هم نمیتوانند خودشان را ببخشند. والدین هنگام تصمیمگیری برای جدایی ابتدا باید صلاح فرزندانشان را در نظر بگیرند. ضمن اینکه خیلی هم نباید بچهها را در جریان جزییات مشکلات خودشان قرار دهند.
پدر و مادرها در مقابل احساس گناه فرزندانشان چه کار میتوانند بکنند؟
والدین باید برای فرزندانشان توضیح دهند هیچ تقصیری متوجه آنها نیست و سعی کنند رابطه فرزندانشان با همسرشان رابطه خوبی باشد. آنها باید شاد باشند، به مسائل خودشان بپردازند و اصلا نباید وارد جزییات مشکلات خانواده قرار بگیرند. پدر و مادرها نباید یارکشی کنند و سعی داشته باشند خودشان را بهتر از طرف مقابل نشان دهند. وقتی والدین مدام از مشکلات ارتباطی خود میگویند، کودکان هم خودشان را مقصر میدانند و احساس گناه میکنند که چرا نمیتوانند به پدر و مادرشان کمک کنند. «فرزند والدگونه» اصطلاحی برای کودکانی است که خود را در قبال مشکلات والدینشان موظف میدانند. این بچهها نمیتوانند کودکی کنند چون سعی دارند نقش فرزند بزرگتر یا والد را ایفا کنند، در حالی که در سنینی هستند که چنین کاری آسیب زیادی به آنها میزند چون نمیتوانند به اندازه کافی بچگی کنند، بازی کنند و از زندگی خود لذت ببرند. اگر بچهها نتوانند فارغ از تنشهای اطراف آزاد و رها باشند، در آینده هم با مشکلات زیادی مواجه میشوند؛ مشکلاتی که گاهی غیرقابل جبران خواهند بود.
نباید فرزندان را از دیدن والدی که کنارشان نیست محروم یا چهره والد مقابل را نزد او تخریب کرد. وجود هماهنگی و وضع قوانین مشابه برای کودک از طرف هر دو والد موضوع بسیار مهمی است که حتما باید جدی گرفته شود. برای شکل نگرفتن «طرحواره رهاشدگی» نیز باید به کودک خاطرنشان کرد او هیچ نقشی در جدایی والدینش ندارد، بلکه پدر و مادر همچنان مانند قبل او را دوست دارند و این پیام هم حتما باید در عمل به کودک ثابت شود. در غیر این صورت کودک فکر میکند به اندازه کافی دوستداشتنی نیست و همین موضوع باعث به وجود آمدن مشکلات زیادی در روابط او در آینده خواهد شد. البته این موضوع هم به این معنا نیست که بچه لوس بار بیاید. توجه و حمایت از کودک باید همچنان به اندازه کافی باشد؛ نه زیاد و نه کم.
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼