شهرزاد: روباه کوچولو، خیلی دوست داشت مشهور بشه و همه، دوستش داشته باشن و بخواهند با او دوست شوند. او، همیشه، به این فکر میکرد که چهطور میتواند به آرزویش برسد! یک شب که مثل همیشه، با همین فکر، شروع کرد به نگاه کردن به ستارهها، آرام آرام خوابش برد.
روباه کوچولو، در خواب دید که او، به یک جشن دعوت شده و خیلی خوشحال، به آنجا میرود. در میهمانی، چند نفر از میهمانها گفتند: «این همون روباه مشهوره که خیلی خوب میتونه نی بزنه. صدای نی زدنش، خیلی زیباست» و همه، از روباه کوچولوی مشهور خواستند تا برایشان نی بنوازد.
روباه کوچولوی خوشحال، یک تاج زیبا هم بر سر گذاشته بود و بین همه راه میرفت و چون همه از او خواستند نی بزند، با افتخار، نیاش را درآورد و شروع کرد به نواختن.
واقعا زیبا میزد و همه، در آن جشن، لذت میبردند. روباه هم خوشحال بود که به آرزویش رسیده و روباه مشهوری شده که همه، او را دوست دارند.
در پایان جشن، روباه کوچولو، یک عکس یادگاری با میهمانها انداخت و با نور چشمکزن دوربین، از خواب پرید! وای! چه خواب شیرینی بود. روباه کوچولو، وقتی از خواب بیدارشد، فهمید که باید برای مشهور شدن، از توانایی خودش استفاده کند و چیزهای جدید یاد بگیرد.
فکر میکنی برای مشهور شدن، باید چی کار کرد؟