۴۲۰۷۹
۲۴۱۴۲
۲۴۱۴۲

داستان نوروز برای کودکان، کرمولک آماده می‌شود

دیگر روزهای آخر زمستان بود و همه آماده می‌شدند تا به استقبال عید نوروز بروند، مادر کرمولک و بهارک هم مثل بقیه مامان‌ها مشغول خانه تکانی بود.

شهرزاد: دیگر روزهای آخر زمستان بود و همه آماده می‌شدند تا به استقبال عید نوروز بروند، مادر کرمولک و بهارک هم مثل بقیه مامان‌ها مشغول خانه تکانی بود. بهارک کوچولو که در بهار گذشته به دنیا آمده بود تا به حال خانه تکانی ندیده بود و از نوروز هیچی نمی‌دانست. در همین فکر‌ها بود که کرمولک قصه ما در زد و آمد به خانه. بهارک خیلی خوشحال شد و به دنبال او رفت داخل اتاق‌شان.

داستان نوروز برای کودکان، کرمولک آماده می‌شود

نزدیک ظهر بود و مامان کمی از کار‌هایش دست کشید و رفت سراغ آماده کردن ناهار. آن‌ها در کنار پنجره نشستند و مشغول خوردن سوپ خوشمزه و دیدن دانه‌های ریز برف شدند. کرمولک از مادرش خواست که بعد از ناهار مثل هر سال که در این روز‌ها قصه ننه سرما، عمو نوروز و هفت سین را می‌گفت، باز هم برایشان تعریف کند تا بهارک هم بشنود، مادر هم قبول کرد. ناهار خوشمزه‌شان که تمام شد به مادر کمک کردند تا سفره را جمع کند و دوتایی کنار بخاری دراز کشیدند و رفتند زیر پتو و منتظر شدند تا مادر قصه را شروع کند. مادر شروع کرد به تعریف از ننه سرما کرمولکه و دامن پر از برفش. گفت که مشغول رفتن است و دامنش را تکان می‌دهد تا آخرین دانه‌های برف هم بریزد و گل‌ها با آمدن بهار آب بیشتری داشته باشند و بعد از آمدن عمو نوروز کرمولکه با کیسه عیدی و فلوت خوش آهنگش گفت که روی زمین دانه‌های سبزه و گل می‌کارد و با هر قدمش آن‌ها سبز می‌شوند. مادر در داستانش از سفره هفت سین گفت و تمام کارهایی که در عید انجام می‌دادند، این‌که به خانه مادربزرگ و پدربزرگ کرمولکشان می‌روند و عیدی می‌گیرند و برای شیرینی این روز‌ها شیرینی می‌خورند.

وقتی داستان مادر تمام شد، بهارک چرخید به سمت کرمولک و گفت: «داداشی من یه فکری دارم، بیا باهم ننه سرما و عمو نوروز رو برای مامان بزرگ و بابا بزرگ درست کنیم تا وقتی بهمون عیدی دادن ما هم به اون‌ها هدیه بدیم و برای خونه خودمون هم یه هفت سین بسازیم.»

کرمولک خیلی خوشش آمد و چشم‌هایش برقی زد و گفت: «بهارک خیلی فکر جالبی بود. باشه خواهر کوچولو بیا بریم مشغول بشیم.»

مادر که مشغول کار‌هایش شده بود متوجه تصمیم آن‌ها نشد و آن‌ها سریع رفتند به اتاق‌شان تا مشغول شوند، اول وسایل‌شان را آماده کردند، با ننه سرما و عمو نوروز شروع کردند، کرمولک کارهای سخت‌تر و بهارک کارهای کوچکتر و آسانتری را انجام می‌داد، آن‌ها آنقدرذوق داشتند که دوست داشتند زود‌تر هدایای زیبای‌شان آماده شود، مدتی گذشت و یک دفعه صدای هورا و خنده آن‌ها از اتاق‌شان به گوش رسید. مادر تعجب کرد و رفت به آن‌ها سری بزند اما وقتی در را باز کرد آن‌ها آرام ایستادند و با تعجب به مادر نگاه کردند و چون ننه سرما و عمو نوروز را قایم کردند پشت‌شان مادر ندید و با تعجب رفت.

حالا نوبت هفت سین زیبا بود. بهارک پنبه‌های کوچولوی سفید را برداشت و به هم چسباند و شبیه سیر کرد. کرمولک با خمیر کوچکی که داشت یک سیب قرمز و براق ساخت. بهارک هم با کاموای سبزی که مادر به او داده بود تا بازی کند، سبزه درست کرد و ظرف کوچک اسباب‌بازی‌هایش را برداشت و آرام و بی‌سرو صدا رفت از یخچال کمی سرکه ریخت داخلش و برگشت داخل اتاق، کرمولک از عروسی سنجاقک خانوم ۲ سکه مبارک باد یادگاری داشت آن‌ها را هم آورد و گذاشت در هفت سین. گل‌سر سنبلی بهارک که کمی گیره‌اش شل شده بود هم می‌توانست جای سنبل سفره را بگیرد، پس بهارک آن را هم آورد و تزئین کرد و گذاشت در هفت سین.

پدر کرمولک قبلا ساعتی داشت که دیگر استفاده نمی‌کرد و داده بود به کرمولک، او هم بند‌هایش را در آورده بود و از آن در بازی‌ها استفاده می‌کرد. این ساعت آخرین سین سفره را هم تکمیل کرد. آن‌ها خیلی خوشحال شدند اما هنوز یک چیزی کم بود. کرمولک کمی فکرکرد و گفت: «آهان فهمیدم ماهی قرمز و تخم مرغ رنگی کمه.»

بهارک سریع آبرنگش را برداشت و یک تنگ زیبا با یک ماهی قرمز کوچک کشید و دورش را برید و چسباند به هفت‌سین. کرمولک هم که هنوز تخم مرغ رنگی مصنوعی پارسال را نگه داشته بود پیدا کرد و آورد. به به چه هفت سینی شده بود.

خلاصه آن روز آن‌ها خیلی زحمت کشیدند و هفت سین و هدایا را در زیر تخت‌شان قایم کردند.

امروز روز سال تحویل و شروع عید نوروز بود. بهارک و کرمولک یواشکی هفت‌سین زیبا را گذاشتند روی میز پذیرایی و مادر را صدا کردند. مادر با دیدن هفت سین خیلی خوشحال شد و گفت: «وای بچه‌ها عالیه، من امسال وقت نکردم هفت سین درست کنم و از این بابت ناراحت بودم اما شما خیلی کار خوبی کردین، دیگه نگران تحویل سال نیستم.»

پدر هم با دیدن هفت سین کلی خوشحال شد و با تحویل شدن سال و آغاز سال نو و عید نوروز خوشحالی آن‌ها بیشتر شد. حالا باید به دیدن پدربزرگ و مادر بزرگ می‌رفتند. آن‌ها مثل همیشه با مهربانی منتظر دیدن کرمولک و بهارک بودند و به آن‌ها عیدی دادند. در همین موقع هم کرمولک و بهارک با خوشحالی ننه سرما و عمو نوروزی را که خودشان درست کرده بودند، به پدربزرگ و مادربزرگ‌شان دادند. آن‌ها خیلی خوشحال شدند و گفتند این بهترین هدیه نوروزی بوده که تا به حال گرفته‌اند.

کرمولک و بهارک هم از خوشحالی هورا کشیدند و خندیدند.

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

  • اخبار داغ
  • جدیدترین
  • پربیننده ترین
  • گوناگون
  • مطالب مرتبط

برای ارسال نظر کلیک کنید

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «نی نی بان» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.