مصاحبه با خاطره اسدی، درباره کودکیاش
خاطره اسدی متولد مهر ۱۳۶۲ است و برای نخستین بار با بازی در فیلم «دیشب باباتو دیدم آیدا»، وارد سینما شد و ...
نی نی بان: خاطره اسدی متولد مهر ۱۳۶۲ است و برای نخستین بار با بازی در فیلم «دیشب باباتو دیدم آیدا»، وارد سینما شد و بعدها کارهای دیگری را نیز تجربه کرد که می توان به فیلم سر به مهر و مجموعه تلویزیونی سقوط یک فرشته اشاره کرد او از دنیای کودکی اش این گونه برایمان می گوید.
کودکی برای شما چه معنا و مفهومی دارد؟
معنای زیادی دارد از دوستی های بی بهانه گرفته تا خوردن یخ در بهشت در فصل تابستان.
اولین تصویرهای دوران کودکی؟
بازی با دختران همسایه.
در کودکی تان چه چیزی را به جا گذاشتید؟
خود کودکی ام را.
خانه پدری؟
امنیت.
سفره هایی که مادرتان می چیدند را هنوز به خاطر دارید؟
بله بخصوص وقتی آبگوشت داشتیم.
چقدر در خانه شما پدر سالاری وجود داشت؟
نبود.
اولین روزی که مقابل دوربین رفتید؟
استرس.
حستان روزی که در دانشگاه قبول شدید؟
شادی.
چقدر فرصت سر زدن به خودتان را دارید؟
بهرحال به دلیل مشغله زندگی امروز کمتر این فرصت را دارم اما باز هم سعی می کنم وقتی را برای خودم بگذارم.
سلامت روان چقدر برایتان اهمیت دارد؟
خیلی زیاد چون کسی که روان سالمی دارد حتما عقده های کمتری هم دارد.
بدترین تنبیهی که شدید؟
منع شدن از تماشای کارتون.
بزرگترین مشکل کودکان امروز؟
تنهایی وسردرگمی.
چرا کودکان امروز بی خاطره شده اند؟
چون در آپارتمان های بی روح امروز زندگی می کنند نه حیاطی دارند و نه باغچه ای که حتی یک گل در آن بکارند.
آیا گردشگری در برنامه های خانوادگی تان سهم دارد؟
بله بهرحال روح انسان به طبیعت نیاز دارد.
خدا را چگونه در کودکی شناختید؟
با قصه های مادر بزرگم.
آخرین باری که به آلبوم کودکی تان سر زدید؟
یادم نیست.
از رویاهای دیروز و امروزتان بگویید؟
من آدم رویا پردازی بودم و هستم وخوشبختانه امروز به خیلی از رویاهایم رسیده ام.
یک پیام برای کودکان دنیا؟
دوستتان دارم.
داشتن یک والدین ماشینی و پر استرس چه بلایی سر کودک می آورد؟
آن ها را به انسان های تلخ و سرد تبدیل می کند.
یک پیشنهاد برای رفاقت بیشتر با کودک مان؟
با او حرف بزنید و درکش کنید.
با چه غذاهایی در کودکی مشکل داشتید؟
من همه غذاها را دوست داشتم.
وقتی از شما می پرسیدند می خواهید در آینده چه کاره شوید چه جوابی می دادید؟
بازیگر.
از دکتر و مریضی در کودکی چیزی به خاطر دارید؟
بله همیشه از دندان پزشکی می ترسیدم برای همین وقتی دندانم درد می گرفت به کسی حرفی نمی زدم تا بالاخره صورتم ورم می کرد و مجبور می شدم به دکتر مراجعه کنم.
چقدر درس خوان بودید؟
درسم متوسط بود.
بهترین زنگ مدرسه؟
زنگ انشا.
چه چیزی در کودکیتان بوده که دوست دارید تکرار بشود؟
بازی با دوستانم.
مهمترین سوالی که در کودکی ذهنتان را مشغول کرده بود؟
خدا چه رنگی است.
درست است که پدرتان با حضور شما در سینما مخالف بودند؟
اصولا پدرم خیلی با ورودم به دنیای سینما موافق نبودند ولی الان هم چیز خاصی نمی گوید. ضمن اینکه من هم آنچنان پر کار نیستم که بخواهد حساسیت برانگیز شود. بهرحال ورودم را به سینما مدیون آقای صدرعاملی هستم؛ چراکه وقتی برای بازی در فیلم «دیشب بابا تو دیدم آیدا» انتخاب شدم، پدرم اجازه حضورم در سینما را نمی دادند، بعد آقای صدرعاملی با پدرم صحبت کردند و هنوز هم نمی دانم در آن یکی دو ساعت چه اتفاقاتی در آن اتاق افتاد که پدرم راضی شدند!
آیا خودتان هم با پدرتان برای بازی در آن کار صحبت کرده بودید؟
نه، اصلا به این دلیل که قبل از آن هم پیشنهادهایی داشتم که ایشان مخالفت کرده بودند، ولی بازی در فیلم آقای صدرعاملی اتفاق ویژه ای بود که نمی شد به همین راحتی از کنارش رد شوی.
آرزویی هست که دوست داشته باشید در سینمای ایران محقق شود؟
امیدوارم سینمایی پر مخاطب و بین المللی داشته باشیم.
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼