اثرات صحبت کردن روزانه با جنین
جنین در رحم مادر تنها یک توده در حال رشد و بدون فعالیت نیست، او حس می کند و از محیط و صداها تاثیر می پذیرد.
حواس پنجگانهی جنین
ریشه رفتارهای خوب یا بد کودک از کجاست؟ تاثیر رویدادهای گذشته بر روی آینده جنین چگونه است؟
مشاهده و بررسی رویدادها نشان میدهند هر آنچه که برای ما اتفاق میافتد و ما در سن بیست سالگی یا سی سالگی و یا حتی شصت سالگی باشیم بر روی ما تأثیرگذار است و ما را دگرگون میکند و غیر از این است که برای ما مهم است که بدانیم این رویدادها (که اثرات مختلف و آشکاری در روان ما دارند) در مراحل اولیه زندگیمان به وجود آمدهاند.
زنان باردار به حفظ توازن زندگی عاطفی خود آگاهی دارند و اتوماتیک وار آن جنینی را که در شکم دارند محافظت و حمایت میکنند. پژوهشگران و دانشمندان متخصص با نمودارهای واضح و در تعدادی از پژوهشها این دانش پربار را ثابت کردهاند. ( تأثیر رویدادهای گذشته در هر مرحله از زندگی بر روی آینده فرد بسیار زیاد است.) ولی انگار پا را فراتر گذاشتهاند و به نظر میرسد آنها میتوانند ریشه رفتارهای پریشان را مشخص و کنترل کنند (حتی در رحم مادر) و کنترل رفتارها، دانشمندان را چشم انتظار میکند باتوجه به آمادگی نامحدود اطفالی که هنوز به دنیا نیامدهاند و آمادگی پدران و مادران و دست آخر آمادگی جامعه، به نتایج درخشانی دست پیدا کنند. این بدان معنی نیست که ما پادزهری جادویی را به دست آوردهایم که میتواند همه انحرافات را از بین ببرد وهمچنین به این معنی نیست که همه اضطرابها و انحرافات روانی زمانی که جنین در داخل رحم است به وجود میآید، چون زندگی چیزی ساده یا ساکن و یا محدود نیست بلکه بسیار پیچیدهتر و دقیقتر و محکمتر است.
تعدادی رویداد قابل توجه
آزمایشها ثابت کردهاند که جنین در هفته پنجم از آغاز خلقتش مجموعهای از حرکات در نهایت پیچیده از خود نشان میدهد. زمانی که به هفته هشتم از زندگیاش میرسد به آسانی سر و دست و پاهایش را تکان نمیدهد بلکه به عوض این حرکات توصیف شده جهت ابراز علاقه و یا تنفر، از لگد زدن به شکم مادر که پیچیدگی و ابهامی در معنای آنها نیست بهره میبرد.
هنگامیکه سربه سر جنین گذاشته شود به گونهای خاص با صورتش ناراحتی خود را نشان میدهد؛ هنگامیکه معده مادر باردار را فشردیم و یا طبیب با انگشتانش کمی شکم مادر باردار را فشار میداد، جنین فوری به خود میپیچید و سعی میکرد تا از فشار موجود رهایی یابد ( درحالی که جنین دو ماه و نصف از خلقتش گذشته). این آزمایشها تکرار شدند و صحت این موضوع را تأیید کردند. اما بازتابهای صورت جنین موشکافی دقیق لازم دارند و نیاز به زمان بیشتری در مقایسه با بررسی حرکات بدنی میباشد.
بعد از مدتی در ماه چهارم، جنین صورتش را به نشانه اخم عبوس میکند و خم به ابرو میاندازد تا نارضایتی خود را نشان بدهد. او در این ماه از زندگیاش عکس العملهای اصلی را یاد میگیرد، هنگامیکه با پلکهایش بازی کردیم (این کار بهصورت آزمایشی زمانی که در داخل رحم است صورت گرفت) جنین را دیدیم که با چشمانش عکس العمل نشان میدهد بهجای اینکه خودش را به عقب بکشد و یا زمانی که با لبهایش بازی کردیم دیدیم که شروع به مکیدن میکند. در طول چهار الی هشت هفته بعد از این آزمایش حساسیتش به لمس کردن را همانند نوزادی یک ساله نشان میدهد.
وقتی پوست سرش را بدون هدفی لمس کردیم دیدیم که ناگهانی سرش را به عقب میکشد و همچنین دیدیم که از آب سرد میلرزد و مضطرب میشود، وقتی مادر جنین کمی آب سرد نوشید جنین شروع به لرزیدن کرد و با شدت به شکم مادرش لگد زد. اما عکس العملهای او به کارهایی که به آنها گرایش دارد یا از آنها بیزار است و او را خشمگین میکند به گونهای حیرتانگیز او را به سراسیمگی وادار میکند.
معروف است که جنین موجودی نیست که حس چشایی قویی داشته باشد ولی اگر ما این گفته را تأیید کنیم مبالغه کردهایم. ما کار خاصی انجام نمیدهیم فقط کمی شکر را در مایع آمینوتیک حل کنیم تا به شیوهای واضح بینیم که جنین این وعده غذایی را میمکد اما زمانی که ماده لیبرول (ماده ای روغنی شکل که مزه آن شبیه به نوعی یُد است) را اضافه کردیم ما دیدیم نسبت مکیده شدن آن به گونهای واضح که کم شود ثبت نشد بلکه فقط صورتش در هم فرو رفت و نفرت و بیزاریاش را نشان داد.
1- حس شنوایی
پژوهشهای جدید بیانگر آن است که جنین از آغاز ماه ششم با گوشهایش صداها را به شکلی مستمر پردازش میکند. در اطراف جنین صداها زیاد هستند. شکم مادر با وجود رودهها و رحم مکانی پر از صدا را تشکیل میدهد. سروصدای معده و رودهها همانند بقیه صداهای دیگری که میشنود به گوشش میرسد همانند صدای مادرش و صحبتهای مادر و کسانی که اطرافش هستند و گویی که صدای آنها آرام تر واضحتر از بقیه صداهاست و با این وصف جنین آن را میشنود. تنها صدای بلندی که در زندگی جنین سلطه و برتری دارد صدای تپش قلب مادرش است و این تپش روزمره و همیشگی و منظم است و تا زمانی که صدای تپش قلب نظم خود را حفظ کند جنین میداند کارها بر وفق مراد است و احساس آرامش میکند.
یادآوری ناخودآگاه تکرار تپشهای قلب مادر در رحم توسط جنین این موضوع را برای ما روشن میکند که، دلیل اینکه چرا مادر نوزاد را هنگامیکه به آغوش میکشد، آرام میشود یا هنگامیکه تاپ تاپ منظم قلب مادرش را میشنود آرام میشود و آن را ساعتی دقیق مییابد.
دانشمند معاصر الیاس بنینی اعتقاد دارد که خاطرات تپش قلب مادر انسانی و اینکه تا حد وسیعی انسان به موسیقی گرایش دارد، تفسیر میشود و باز معتقد است که همه هارمونیهای معروف و برگزیده که با آلات موسیقی نواخته شدهاند به یکی از دو منبع اصلی باز میگردند:
صدای ضربهی مستمر، سریع و زیاد سمهای اسبان (این اثری است از گذشته دور انسان زمانی که شکار میکرد و با سواری اسبها نقل مکان میکرد.)
تپش قلب، و این مورد بیشترین تأثیر را در زندگی بشر داشته است و این تأثیر را تا زمانی که انسان قلبی تپنده داشته باشد ادامه خواهد داشت.
- اتفاقی شگفتآور
چند سال پیش از رادیو صدای آمریکا مصاحبهای رادیویی با رهبر ارکستر بوریس بروت (Boris Brott) پخش شد. در آخر مصاحبه سؤال شد: "چگونه عشق به موسیقی در او شکل گرفت"؟
سؤال بسیار ساده و بیشتر به شوخی نزدیک بود ولی جواب ناگهانی داده شد و گویی نوعی شوخی بود. رهبر ارکستر گفت: "موسیقی جزئی از وجود من بوده است قبل از اینکه متولد شوم!!". مجری توضیح بیشتری خواست که چگونه به چنین جوابی رسیده است، بروت جواب داد: زمانی که جوان بودم از خودم میپرسیدم چرا من در بعضی قطعههای موسیقی به خواندن متن موسیقی نیازی ندارم، به یاد میآورم زمانی که برای اولین بار گروه موسیقی را رهبری میکردم ناگهان ناخودآگاه قسمتی خاص از ویولن را گرفته و قبل از اینکه به صفحه بعدی آهنگ بروم آن را مینواختم. در آن روز مادرم در حالی که از کاری که انجام داده بودم شگفت زده شده بود در باره این موضوع با من حرف زد. زمانی که مشخص شد قطعه موسیقیای که نواخته بودم همانهایی است که زمانی مادرم نوشته بود که آنها را بنوازد و او به من حامله بوده است، شگفتیاش فروکش کرد.
- معجزههای بارداری
این واقعه برای زنی آمریکایی که در زمان بارداری در تورنتوی کانادا ساکن بوده، جایی که زبان فرانسه رایج است، اتفاق افتاده است. بعد از تولد دخترش سوزی و در دو ماهگیاش، به علت اینکه کارش به اوکلاهاما منتقل شد او نیز کانادا را ترک میکند و به اوکلاهاما میرود جایی که یک کلمه فرانسوی نه ازمردم و نه از رسانههای گروهی شنیده نمیشود. دو سال از تولد سوزی گذشت و روزی مادرش او را در حین بازی با اسباب بازیهایش دید که داشت دو کلمه فرانسوی Respirez و Soufflez (دم و بازدم) را با خود زمزمه میکرد. مادرش از اینکه دخترش این دو کلمه فرانسوی را حرف میزند شگفتزده شد. این کلمات از کجا به زبانش جاری شدهاند؟! در اطراف او کسی نبود که به فرانسوی صحبت کند؛ نه رادیویی بود و نه چیزی دیگر. چیزی عجیب که به پرس و جو نیاز داشت. مادر زیاد به این موضوع فکر کرد سپس به یاد آورد که:
زمانی که او سوزی را باردار بود با گروهی از دوستان باردارش به تمرینهای گروهی میپرداختند و با مربی ای فرانسوی دیدار میکرد و به مربیاش فرانسوی پاسخ میداد. در پایان این تمرینها آموزش روشهای صحیح تنفسی قبل از زایمان بود. زمان وضع حمل، او در میان فریادهای Respirez وSoufflez (دم و بازدم) به اتاق زایمان منتقل شد ولی همچنان از اتاق تمرینی که نزدیک آنجا بود این کلمات را میشنید و همان کلمات در گوشش صدا میکرد تا هنگام ولادت سوزی. لابد نوزاد این کلمات به گوشش رسیده و آنها را یاد گرفته است.
بعد از آن او تردیدهایش را کنار گذاشت چون هیچ دلیل دیگری وجود نداشت که این واقعه را تفسیر کند.
حوادثی چون داستان موسیقی بروت و دم و باز دم سوزی، انگیزهای قوی برای شکلگیری روانشناسی جنین شد.
بوریس بروت کاملاً مطمئن است که اکثر موسیقی دانها بخصوص آرتور روبنشتاین همانند او فکر میکنند. علاوه بر آن میشل کلیمان دانشمند کشف کرد که نوزاد گرایش آشکاری نسبت به موسیقی دارد البته برای بعضی از آهنگها و همچنین نفرتی متمایز نسبت به بعضی آهنگهای دیگر دارد. آزمایشهای موسیقی شناسی آشکار کرده است که جنین به موسیقیهای ویوالدی و موتزارت اهتمام میدهد و ساکت و آرام به آن گوش میدهد و موسیقی کلیمان قلب جنینها را منظم میکند. اما موسیقی افرادی چون براهمز و بتهون و همچنین سبک موسیقی راک، تأثیرات بسیار بزرگی بر روی جنین دارند زمانی که مادران باردار این نوع از قطعات موسیقی را گوش بگیرند جنین با خشونت در شکم مادرش شروع به تکان خوردن میکنند.
در دهه بیست قرن گذشته (قرن بیستم) محققی آلمانی مشاهده کرد جواب هر عملی متمایز و مشابه است. دلیلش این است که بسیاری از مادران باردار که گوش فرا دادن به موسیقی کار همیشگی آنهاست به این محقق گفته بودند که از حضور در مراسمهای موسیقی خشن به دلیل هیجان شدیدی که جنین را رنج میدهد در حالی که ساعت خواب آنهاست ،پرهیز میکنند. پنجاه سال بعد از این جریان یعنی در دهه هفتاد دکتر لیله (lilier) و دوستانش توجیهی دقیق برای این پدیده کشف کردند. در واقع گروهی از پژوهشگران با دستگاههای مخصوصی ثبت کردند، زمانی که جنین در هفته بیست وپنجم عمر خود است از خواب میپرد (به معنای دقیق کلمه) و آن زمانی است که مادران باردار به قطعات موسیقی شدید گروههای موزیک گوش میدهند و اگر چنین نباشد برای جنین و مادرش اسباب راحتی و آسایش در این شب بیداریها فراهم میشود.
2- حس بینایی
هنگامی که جنین در رحم شکل میگیرد بینایی او به شکلی آرام رشد میکند و این فرایند دلایل واضح خود را دارد. این بدان معنی نیست که جنین ابداً نمیبیند بلکه تأثیرات جنین از نور و روشنایی از هفته ششم شروع میشود. جنین اشعه خورشید را احساس میکند زمانی مادرش به جهت آفتابگرفتن و برنزه کردن پوست، خود را در مقابل آفتاب قرار میدهد. زمانی که اشعه خورشید او را آزرده نکند عکس العمل مناسب را از خود نشان میدهد اما زمانی که نور خورشید مستقیم به شکم مادر بتابد اکثر اوقات جنین سرش را برمیگرداند و به خود میلرزید. پژوهشگران معتقدند که نوزاد توانایی تشخیص رنگها را دارد و تاکید میکنند که رنگ قرمز را بهتر تشخیص میدهد.
چه زمانی حافظهی جنین به کار میافتد؟
محققان معتقدند که حافظه جنین از اول ماه ششم عمرش به کار میافتد و از آن زمان خاطراتش را گردآوری کرده و آنها را نگه میدارد. شاید پدیده عشق مادر به فرزندش محور اصلی باشد که خاطرات جنین باشد حول آن میچرخد. به محض اینکه جنین عشق مادر به خودش را دید در اطراف خودش زرهای معنوی و مانع میبافد تا از تنشهایی که به مادر میرسد و جنین نیز طبیعتاً از آنها بی نصیب نمیماند، کم کند.
خواننده عزیز وقتی که دو سطر آخر را میخواند برایش روشن میشود که چیزی بزرگتر از افراط در جملاتی که به کار بردیم آشکار میشود ولی اینها همگی رویداد هستند (همانطور که می دانیم رویدادها و اتفاقات منبع و محور دانش و معیار درستی آن هستند). رویدادها به ما اجازه میدهند که آنچه را که در بالا گفتیم، بازگو کنیم.
دکتر توماس ورنی در پژوهشهای مستند خود که به آن اشاره کردیم میگوید : "سخت است تصور کنیم که بارداری به چه اندازه اضطرابآور است و نگرانی و استرس را به دنبال دارد. زنی که خود را ماریا معرفی میکرد از دورهی بارداریای که او گذرانده بود تعریف میکرد. زمانی که به همسرش گفته بود که او باردار است، همسرش او را ترک کرد و او به تنهایی زندگی میکرد. او به دلیل فقر و دوری و سرخوردگیای که همیشه با او بود در نگرانی دائمی زندگی میکرد. گرفتاریهای ماریا زمانی بیشتر شد که در ماه ششم بارداری، دکترش به او خبر داد که یک زخم ِ آماده برای تشکیل تومور بدخیم در تخمدان را کشف کرده است و ناچار بود عمل جراحی از قبل پیشبینی نشدهای را انجام دهد. ماریا این عمل جراحی را به دلیل اینکه میدانست موجب سقطجنین اجباری میشود قبول نکرد. او به سن سی و پنج سالگی رسیده بود و او احساس میکرد برای بچهدار شدن تنها فرصت ممکن را دارد و بچه گرانبهاترین چیزی است که آن را آرزو میکند و در زندگیاش به آن شاد میشود. او این احساس خود را برای دکتر بازگو کرد و اضافه کرد برای به دست آوردن بچه و حمایت از جنین آماده هر
نوع فداکاری است. این اتفاق ما را به پذیرش این عقیده وادار میکند که جنین در شکم مادرش این رغبت شیرین را احساس کرده است. نوزاد دختر به دنیا آمد و مادرش او را آندریا نام گذاری کرد. نوزاد کامل بود و هیچ نقصی نداشت و با سلامتی و تندرستی بزرگ شد. این نوزاد زندگی را در یک مسیر طبیعی، سالم و آرام ادامه داد زیرا او برای مادرش موجبات راحتی و مقبول بود احساسات او از رضایت و پذیرش بی حد ومرز بهرهمند بود.
خلاصه کلام
علی رغم بیماری ترسناک و دردآور و همچنین درد روحی و افسردگی و هرآنچه که مادر از آن رنج میبرد، روشهای شادی که جنین را با آن مواجه کرد این دختر را در دوره بارداری زنده کرد، زندگیای که آرامش بر دردها و افسردگی چیرگی یافت و بدون بها این ماجرا پایان نیافت اما جنین زندگی سالمی داشت و زمانی که متولد شد علی رغم همه سختیهایی که اطراف او را گرفته بودند با سلامتی بزرگ شد و زندگیاش مملو از تندرستی و خرسندی شد.
وضعیت اودیل زمانی که دانشمندان و متخصصان میخواهند اثرات تجربههایی را که جنین قبل از ولادت کسب کرده و در شکل گیری شخصیت او مؤثر بوده است، آشکار کنند اغلب داستان اُدیل را تعریف میکنند. اودیل دختری درون گرا بود و همیشه به حال خودش فرو میرفت و خیالپردازی میکرد. حالتی همچون دست کشیدن و بریدن از دنیای خارجی داشت. و پزشک میبایست در طول چند سال به بهبودی او بپردازد. اُدیل شبیه لالها بود. او در این موضوع همانند دخترانی بود که از خیالپردازیهای زیاد رنج میبرند.
در اولین بار که دکتر توماتس او را ویزیت کرد، اُدیل حتی یک کلمه حرف نزد تا جایی که پزشک تصور کرد دختر حرفهایش را نشنیده است در حالی که او با اُدیل سر حرف زدن را باز میکرد. اوایل اُدیل به سکوت کردن پناه میبرد اما کم کم معالجه آغاز شد و کار خودش را هم کرد. یک ماه طول نکشید که دختر به حرفها گوش میگرفت و صحبت میکرد.
پدر ومادرش از این نتیجه سریع شگفتزده شدند ولی در همان لحظه آنها متوجه چیزی آشفته شدند و آن توانایی دخترشان در فهمیدن بود که به شکلی آشکار سرعت میگرفت و زمانی که خانواده و آزمایشگر شروع کردند به انگلیسی صحبت کردن او آنها را متوجه میشد (هم خانواده و هم آزمایشگر همگی فرانسوی بودند). بدون تردید آنها نمیدانستند که اُدیل این کلمات را از کجا میآورد.
چه زمان جنین زبان را میآموزد؟
پدر و مادرش قبلاً هم به انگلیسی صحبت نکرده بودند و اُدیل هم قبل از ملاقات با دکتر توماتس از هر نوع برخورد با هر نوع زبانی بازداشته میشد چه برسد به زبانی که آن را میشنید. حتی به فرض مثال که اُدیل کمی انگلیسی هم بلد بوده باشد پس چرا هیچکدام از برادران او بر این کلمات مسلط نبودند؟ و چرا برای هیچکدام ِآنها دردسرساز نبود؟؟ این موضوع در آغاز کار توجه دکتر توماتس را برانگیخت تا روزی که مادر اُدیل ناگهان به خاطر آورد که،در زمانی که به اُدیل باردار بوده است در شرکت صادرات واردات به کار مشغول بوده است که همگی فقط به زبان انگلیسی صحبت میکردند!! بر این اساس اصول و قواعد اولیه زبان ممکن است زمانی که طفل هنوز در رحم مادر است، یاد گرفته شوند.
چنانچه این نظریه چهل سال پیش اعلام میشد قطعاً آن را رد میکردند و برای اکثرمردم غیر قابل قبول مینمود. ولی اگر چهار قرن پیش اعلام میشد قطعاً همچون اتفاقی طبیعی قبول میشد. چون اجداد ما میدانستند که کودک قبل از تولدش از تجربهها و آگاهیهای مادرش تأثیر میپذیرد. چینیها در زمانهای گذشته زایشگاههای مخصوصی را برای تولد کودک درست میکردند و این موضوع آن دلیلی را که فرهنگهای اولیه به آن استناد میکردند را برایمان روشن میکند که همیشه زنان باردار از چیزهایی همچون آتش و در تنها در تاریکی رفتن و در معرض ترس وحشت زیاد قرارگرفتن به دلیل ایجاد ترس در وجود جنین، دور میکردند.
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼