به گزارش نی نی بان ، شاید بارها برای بسیاری از ما پیشآمده باشد که در شرایط مطلوبی قرار گرفتهایم که باید از آن احساس رضایت کنیم، اما حس میکنیم نمیتوانیم از موقعیت خود لذت ببریم و ته دلمان دچار نوعی غم و اندوه هستیم که حتی دلیلش را هم نمیدانیم! در این هنگام از خودمان میپرسیم که واقعا چه چیزی عامل این حجم از ناراحتیهای ماست؟ البته دلایل زیادی میتواند برای این موضوع وجود داشته باشد. شاید یکی از آنها این باشد که انگار از خود واقعیتان دور شدهاید یا شاید مدتهاست که به اولویتهای ارزشی خود بهاندازه کافی توجه نمیکنید. شاید هم خود واقعیتان را از یاد بردهاید یا مدام میخواهید خودتان را طوری نشان بدهید که واقعا آنگونه نیستید تا مورد تایید دیگران واقع شوید.
آموزش
توجه داشته باشیم که ما از لحظهای که به دنیا میآییم، آموزشهای مختلفی را از محیط خود و اطرافیانمان میبینیم. والدین یا اعضای خانواد یا هر فرد دیگری که از ما مراقبت میکند، خواهناخواه قوانین، روشها و عقاید خود را به ما تحمیل میکند که همین بعدها یکی از مشکلات و تضادهای ماست تا بتوانیم متوجه معنای واقعی خواستهها و ارزشهای خودمان بشویم. به علاوه، نکاتی که ما از دوران کودکی و پس از آن در طول زندگی میآموزیم، معمولا با خواستهها و تواناییهای ما برای نشاندادن خود واقعیمان هماهنگ نیست. ما معمولا بهطور مستقیم یا غیرمستقیم یاد میگیریم که باید با توجه به قوانین خاصی که آموختهایم، زندگی کنیم و هرگزهم آنها را زیر پا نگذاریم. بسیاری از تصمیمگیریهای مهم ما در زندگیمانند انتخاب محل زندگی، همسر، شغل و... تا حد زیادی تحتتاثیر خانواده است و درواقع خانواده نخستسن جایی است که بر ما تاثیر میگذارد.
ارزشهای خود را نادیده نگیریم
بسیاری از افراد مطابق ارزشها و باورهای خانوادگی خود رفتار میکنند، اما بعضی دیگر آنها را نادیده میگیرند و فقط طبق روش خود رفتار میکنند. بدون درنظرگرفتن اینکه ما به کدام گروه تعلق داریم، باید بپذیریم که در هر حالت خانوادههای ما در توانایی یا ناتوانایی ما برای یافتن خود واقعیمان نقش مهمی را ایفا میکنند. البته ما بهمرور از بند خانواده خارج میشویم و بهجای آن، تحتتاثیر مربیان، دوستان، همسر یا فرزندان خود قرار میگیریم؛ یعنی بازی همان بازی قبلی است، ولی بازیگرانش فرق کردهاند!
خانواده نخستین و معمولا موثرترین نیروی موجود در زندگی ماست که ما به آنها اجازه میدهیم خواستههای واقعی ما را از ما بگیرند و کاری کنند که ما مطابق میل آنها رفتار کنیم.
بعد از خانواده، محیط مدرسه و معلمان بیشترین تاثیر را بر ما دارند. البته نیت اغلب آنها مانند والدین پاک است و صلاح ما را میخواهند؛ ضمن اینکه اطلاعات خودشان هم تا همین اندازه است که در اختیار ما قرار میدهند؛ اما چون بیشتر اطرافیان ما در دستیابی به اصل خویشتن مشکل دارند، ما هم بهتدریج میآموزیم که هیچوقت خودمان نباشیم.
اگرچه نظم و انضباط، قوانین و امنیت در خانه و همچنین مدرسه اهمیت زیادی دارد، اما بخش زیادی از روشهای «ترسمحور»و «خودخواهانهای» که برای آموزش و یادگیری ما بهکار گرفته میشوند، ما را از توجه بیشتر به خویشتن بازمیدارند و به ما اجازه بیان عواطف واقعیمان را نمیدهند؛ ضمن اینکه ابزار لازم را هم برای شناخت بیشتر خودمان، در اختیار ما نمیگذارند.
یکی دیگر از عوامل موثر دیگر در جدایی ما از خویشتن واقعیمان، رسانهها و تبلیغات است. رسانهها با گفتن اینکه ما بهاندازه کافی خوب نیستیم و حتما نیاز داریم با خرید کالاهای بیشتر، بهتر زندگی کنیم، ما را بهسمت این نگرش سوق میدهند که خود واقعی ما حتما چیزی کم دارد که لازم است بهوسیله دیگران، تکمیل شود.
آگاهی از آنچه بر ما گذشته
درواقع از دوران کودکی، والدین، معلمان و دیگر بزرگسالان اطراف ما، به روش های مختلف و بهطور مستقیم یا غیرمستقیم به ما القا کردهاند که حتما باید پسر یا دختر خوبی باشیم و معمولا هم معنای اینگونه پیامها این است که ما باید هر کاری را که آنها میخواهند، انجام دهیم. البته بسیاری از ما در طول زندگی و سالها پس از پایان مدرسه، همچنان با این پیام مواجه هستیم که فقط اگر مطابق میل دیگران رفتار کنیم و بهدرخواستهایشان پاسخ مثبت بدهیم، دوستداشتنی خواهیم بود. ما هم بهتدریج و پس از مدتی، به راضیکردن دیگران عادت میکنیم؛ به این معنا که اغلب مواقع میخواهیم کارهایی را انجام دهیم و چیزهایی را بگوییم که مورد قبول و خوشایند دیگران واقع شود؛ غافل از آنکه بهاینترتیب خواستههای خود ما نادیده گرفته میشوند. همین پیام انسان خوب یا بد بودن از همان اوایل کودکی به ما این موضوع را القا میکند که دیگران ما را براساس رفتارمان قضاوت میکنند.
تصمیمگیریهای مهم
با توجه به تاثیراتی که همه ما در مواقع مختلف از محیط اطرافمان میگیریم، باید با خودمان و خواستههایمان بیشتر آشنا شویم و گهگاهی نگاهی بهدرون خودمان بیندازیم تا بتوانیم بهتر با خود واقعیمان روبهرو شده و متوجه شویم که چرا همیشه با این موضوع مشکل داریم و میخواهیم از شناخت واقعی خودمان فرار کنیم. درحالیکه نکته مهم، نحوه برخورد و تصمیمگیری ما درباره خودمان و زندگیمان است که میتواند ما را از خود واقعیمان دور کرده و به آن نزدیک کند. در گام نخست، برای آنکه بتوانیم به خود واقعیمان دست یابیم، ابتدا باید بتوانیم محدودیتهایی را که برای خودمان ایجاد کردهایم، به خوبی بشناسیم.
اغلب ما به این دلیل خود واقعیمان را نشان نمیدهیم که نمیخواهیم کسی متوجه عیبهای ما شود. بهترین کاری که برای نشاندادن خود واقعیمان میتوانیم انجام دهیم، این است که ابتدا باید آنها را بشناسیم. درواقع، اگر ما بتوانیم علاوه بر اینکه خودمان را میشناسیم، بر ترسهایمان غلبه کنیم و با شجاعت، آنچه را که واقعا هستیم، نشان دهیم، میتوانیم بهتر با خود واقعیمان مواجه شویم.
فراموش نکنیم برای شناخت بهتر خود باید به هرچه میگوییم و هر کاری که میکنیم، بهخوبی دقت کنیم؛ بنابراین باید ببینیم چرا ارتباط داشتن با عدهای را بیشتر از بقیه دوست داریم،درصورتیکه دوست نداریم با بعضی افراد دیگر در ارتباط باشیم. البته هرچه بیشتر بتوانیم بدون
، از خصوصیات خودمان آگاه شویم، بیشتر هم میتوانیم خودمان را بشناسیم. حضور در لحظه اکنون، بهجای فکرکردن به گذشته و نگرانی درباره آینده در این زمینه بسیار به ما کمک میکند تا بهشکلی سازنده بهخودمان توجه داشته باشیم.
خودمان را بهتر بشناسیم
برای آنکه به خود واقعیمان دست پیدا کنیم، باید واقعا بخواهیم که رشد کنیم. هر چقدر بیشتر در پی رشد خود باشیم، بیشتر هم میتوانیم خودمان را بشناسیم و تصمیم بگیریم تغییراتی را در زندگی خود ایجاد کنیم؛ بنابراین هرگز وجود خویشتن را نادیده نگیریم، با خودمان مهربان باشیم و بهخودمان سخت نگیریم.
بسیاری از ما از ترسهای خود فرار کرده یا اغلب آنها را پنهان میکنیم، چون از وجود آنها ناراحت هستیم یا بهنظرمان خجالتآور میرسند. متاسفانه ازمیان برداشتن کامل ترسها امکانپذیر نیست و البته درست هم نیست. ترس بخش مهمی از رشد و آگاهی ما بهحساب میآید و اگر درست با آن برخورد کنیم، میتواند موثر واقع شود. البته در بسیاری مواقع مشکل اصلی ترس نیست، بلکه مقاومت در برابر ترس و تلاش ما برای نادیدهگرفتن آن است؛ بنابراین بهترین راه آن است که بتوانیم با ترسهای خود مواجه شویم، آنها را بپذیریم و از کنارشان عبور کنیم. درواقع هنگامیکه میپذیریم ترسیدن یکی از مهمترین عواطف اولیه هر انسانی است و اینکه هر کس، هر قدرهم آرام، متکی به نفس و موفق باشد، باز هم ترس را تجربه خواهد کرد، در آن صورت میتوانیم واقعا با ترسها و با خود واقعیمان روبهرو شویم. هم اشخاصی که در زندگی به موفقیتهای مهمی رسیدهاند و هم کسانی که میتوانند احساس واقعی موفقیت را تجربه کنند، از ترسهایشان فرار نمیکنند و صادقانه با آن روبهرو میشوند.
قدر خود را بدانیم
مهمترین عامل برای اینکه بتوانیم «خود» واقعیمان باشیم، « قدردانی» کامل از وجود خویش است. البته این به آن معنا نیست که در برابر دیگران غرور به خرج دهیم و فکر کنیم بالاتر از آنها هستیم؛ ما باید قدر خودمان را بدانیم و انتظار نداشته باشیم که بتوانیم هر کاری را بدون کموکاست به انجام برسانیم.
بخشیدن خود هم نقش مهمی در آشتی با وجود خود دارد. هنگامیکه بتوانیم زیاد به مردم سخت نگیریم، آنها هم ما را راحتتر خواهند بخشید. ما معمولا به مسائل، شکستها و اشتباهات خود میچسبیم و گاهی به شکلی باورنکردنی خود را درباره آنها سرزنش و ملامت میکنیم.
فراموش نکنیم اینکه بتوانیم در زندگی خود واقعیمان باشیم، به انتخاب، تعهد و اراده ما بستگی دارد؛ بنابراین ببینیم که در زندگی دوست داریم چه نقشی داشته باشیم و با دیگران چطور ارتباط برقرار کنیم. جواب صادقانه ما به این سوال تا حد زیادی نشاندهنده انتظارات ما از دیگران نیز خواهد بود.
منبع: مجله موفقیت