درک انتزاعی در کودکان، تشخیص چیزهای واقعی و تخیلی
بچه ها قبل از سن پنج تا هفت سالگی توانایی درک منطق را ندارند و درک درستی از همه چیز ندارند.
بچه های کوچک هر چیزی که می بینند و میشنوند را واقعی فرض می کنند. بچه ها قبل از سن پنج تا هفت سالگی توانایی درک منطق را ندارند و درک درستی از همه چیز ندارند ، بنابراین هر چیزی را که ببینند و بشنوند باور دارند.
از نظر بچه ها ، شخصیت های کارتن ها واقعی هستند و یک ماسک صورت می تواند انسانی را تغییر دهد.
بزرگترها شاید این مسأله را ندانند ولی همین مسأله یعنی عدم تشخیص چیزهای واقعی از غیرواقعی است که باعث می شود کودکان از ماسک های وحشتناک ، هیولا و لولو بترسند.
وقتی کودک تلویزیون تماشا می کند احساس میکند که ماجراهای یک زندگی واقعی را می بیند.
روزی کودکی مشغول تماشای تلویزیون و برنامه ی سوپرمن بود. در آن فیلم سوپرمن پرواز می کرد و از جایی به جای دیگر می رفت. بعد از فیلم ، پشت صحنه ی آن پخش شد و در آن نشان داده شد که چطور کارگردان سوپرمن را با گذاشتن روی یک میز به پرواز در می آورد.
بعد از تمام شدن برنامه مادر کودک از او پرسید که آیا هنوز فکر می کنی سوپرمن می تونه پرواز کنه؟ کودک به او گفت : (( بله ! ولی او مردی که روی میز خوابیده نمی تونه پرواز کنه .))
همیشه نمیتوان کودک را متقاعد کرد که برنامه های تلویزیون واقعیت ندارند. کودک وقتی می بیند که اسباب بازی ها در برنامه های تلویزیونی حرکت می کنند و حرف می زنند ، هیجان زده میشود.
چند سالی طول می کشد که کودک به واقعی نبود این مسائل شک کند.
روزی پسر بچه ای به مادرش می گفت که دوست دارد ماکارونی شیرین بخورد ، چون در تبلیغات تلویزیون دیده بود که این غذا برای بچه ها خوب است. مادرش هدف انگیزه ی آن تبلیغات را برای کودک توضیح داد ولی او چیزهایی که دیده بود را باور می کرد.
والدین نمیتوانند نظر فرزندان شان را عوض کنند ، ولی میتوانند به آنها بگویند : (( ببین ماکارونی های توی تلویزیون خوب به نظر می رسیدند ولی فکر نمی کنی نمیشه اونا رو برای صبحونه خورد؟ و یا اینکه سوپرمن توی تلویزیون پرواز می کنه ولی اون یه آدمه و نمیتونه پرواز کنه)).
بچه ها نه تنها چیزهایی که در تلویزیون می بینند را باور میکنند ، بلکه چیزهایی را که از دیگران و دوستانشان می شنوند را نیز باور میکنند.
حرف های دیگران روی کودکان بسیار تاثیر گذار است. بنابراین وقتی کسی به کودکی می گوید ، (( احمق )) او می گوید ، (( نه احمق نیستم )) و یا از دیگران می پرسد که آیا او احمق است یا نه.
کودکان زیر سه سال نمیتواند اسامی را از اشیاء یا صفت ها تشخیص دهند.
مثلا روزی مادری به پسربچه ی خودش گفت که او چقدر زیباست ، ولی پسربچه می گفت : (( نه من زیبا نیستم ، من جیمی هستم )) مدتی طول می کشد تا کودک تشخیص دهد که زیبا بودن یک صفت است و اسم کسی نیست.
بچه ها نه تنها از چیزهایی که می بینند و می شنوند تعجب می کنند ، بلکه از تصورات و رویاهای خودشان نیز گیج میشوند. آنها نمی دانند که چطوری خواب می بینند و برایشان سوال است که آیا خواب های آنها از آسمان یا جای دیگری می آیند.
خواب های وحشتناک برای بچه ها واقعی به نظر می رسند. پسربچه ای که خواب دیده بود هواپیمایی در پارک پشت حیاط خانه ی آنها به زمین نشسته است وقتی از خواب بیدار شده بود به دنبال آن هواپیما در آن پارک می گشت.
پدرش سعی میکرد به او توضیح دهد که خواب دیده ولی کودک باورش نمی شد . بالاخره پدر مجبور شد کودکش را به آن پارک ببرد تا او ببیند که آنجا هواپیمایی نیست.
شما میتوانید با سوال پرسیدن از کودک و با مشاهده ی رفتار او و گوش کردن به حرف هایش ، به فکر های او پی ببرید. در این صورت متوجه می شوید که افکار کودک با شما تفاوت دارد و بسیاری از چیزهایی که او باور دارد واقعی نیستند تا زمانی که کودک بر پایه ی افکار خودش به محیط اطرافش نگاه می کند ، نمیتوانید تصورات او را در مورد چیزهای مختلف تغییر دهید ، ولی با ورود او به مدرسه ، نگرش او نیز نسبت به مسائل مختلف تغییر می کند.
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼