قصه های شب بخیر کوچولو، حلزون و خرچنگ/ پادکست
یه روز که هوا نه خیلی گرم و نه خیلی سرد بود حلی حلزون تصمیم گرفت از خونش بیرون بیاد و...
یه روز که هوا نه خیلی گرم و نه خیلی سرد بود حلی حلزون تصمیم گرفت از خونش بیرون بیاد و کمی قدم بزنه. همینطور که حلی حلزون آهسته آهسته راه میرفت و اینور و اونور و نگاه میکرد...
امشب هم یکی دیگه از قصه های شبانه و قشنگ رو با صدای زیبای خانم نشیبا با همدیگه گوش می دیم.
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼