۱۶۱۹۲۲
۲۴۹۳
۲۴۹۳

قصه کودکانه جذاب، در جستجوی دایناسور

تولد سارا بود و او یک بازی جدید کامپیوتری بنام جستجوی دایناسور را هدیه گرفته است.

تولد سارا بود و او یک بازی جدید کامپیوتری بنام جستجوی دایناسور را هدیه گرفته است.
سارا به خودش گفت: این خیلی عالی است، این همان چیزی است که می خواستم.
سارا تصمیم گرفت، بازی جدیدش را امتحان کند.او کامپیوتر را روشن کرد و سی دی را داخل آن گذاشت و به صفحه مانیتور نگاه کرد. علامت عجیبی روی صفحه ظاهر شد.
سارا روی آن علامت کلیک کرد و یکدفعه اتفاق عجیبی افتاد. نوررررررر
سارا پرسید: من کجا هستم؟
پسرکی که کنارش ایستاده بود، گفت: توی بازی جستجوی دایناسور هستی. ما باید استخوانهای قدیمی دایناسور را پیدا کنیم.
سارا یک استخوان طلائی که در زیر بوته ها پنهان بود را برداشت و گفت: یکی اینجاست.
پسرک فریاد زد: وای، نه. تو نباید استخوانهای طلائی را برمی داشتی، حالا باید مواظب دایناسور باشیم.
ناگهان آنها صدائی را از پشت سرشان شنیدند و زمین زیر پایشان به لرزه در آمد. صدای نعره دایناسور آمد.
سارا و پسرک دویدند اما دایناسور نزدیکتر می شد. آنها پشت یک بوته پنهان شدند.
سارا پرسید اگر دایناسور ما را بگیرد چه می شود. پسرک گفت: باید بازی را از اول شروع کنیم
سارا فریاد زد، نگاه کن ، دایناسور اینجاست. ناگهان او دوباره همان علامت عجیب را که قبلا روی کامپیوترش بود، را دید. آنرا لمس کرد و دوباره....
نورررررررر
سارا در خانه اش، کنار کامپیوتر نشسته بود.او به بازی نگاه کرد و گفت: بای بای دایناسور، شاید من بازی دیگری بکنم.
منبع: کودکان

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

  • اخبار داغ
  • جدیدترین
  • پربیننده ترین
  • گوناگون
  • مطالب مرتبط

برای ارسال نظر کلیک کنید

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «نی نی بان» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.