قوانین مربوط به کودک همسری، محصول جهل و نابرابری
کودک همسری مسألهای است که اغلب بین دو گروه خاص از جامعه رایج است.
کودک همسری که به ازدواج هر فرد زیر ۱۸سال گفته میشود، مسأله مورد مناقشه این روزهای فعالین حقوق کودک به عنوان مخالف و تندروها تحت عنوان موافق است.
کودک همسری مسألهای است که اغلب بین دو گروه خاص از جامعه رایج است. اول گروهی که از آموزش برخوردار نبودهاند یا کمتر برخوردار بودهاند و بیشتر آنها در شرایط فعلی دچار فقر هستند.دوم گروهی که از ترس فساد اجتماعی و روابط بدون کنترل تصمیمی اشتباه میگیرند و با نسبت دادن مسأله به دلایل سنتی کودکی را قربانی میکنند.
فشار اقتصادی ناشی از خشکسالی و...که در سالهای اخیر شاهد آن بودیم حاصلی جز فقر و تبعاتش که به آن خواهم پرداخت نداشته است. خانوادههای بسیاری با مبلغ ناچیز یارانه، ماه را سپری میکنند و دیدهایم که تنها با خوردن نان زندگی را میگذرانند.
طبق آمارهای رسمی، سی و سه هزار روستا در کشور خالی از سکنه، جمعیت حاشیه نشین کشور به بیست میلیون نفر و تعداد معتادان به دومیلیون و هشتصد هزار نفر رسیده است. در حالی که شاهد نوزاد فروشی به طور غیر قانونی هستیم طبیعی است که اگر قانون اجازه فروش کودک در پوشش ازدواج را فراهم کند کودک فروشی هم اتفاق میافتد.
کودکی که خانوادهاش توان پرداخت هزینههای معیشتی خود را ندارد، سربار خانواده به حساب میآید و در نتیجه ازدواجش علاوه بر اینکه هزینه خانوار را کم میکند از طریق دریافت شیربها و مهریه بهصورت کاملاً قانونی به فروش میرسد و منبع درآمد خانواده فرودست نابرخوردار از ابتداییترین حقوق شهروندی میشود.
ضعف در قوانین اجازه میدهد تا مجوزی ظاهراً قانونی برای تعرض به کودک صادر شود. در واقع به بیماران پدوفیلی(دارای میل جنسی به کودکان) مجوز قانونی آزار کودک داده میشود. بازدارندگی و میانجی گری قانون برای دفاع از کودک بهعنوان فردی صاحب حق نادیده گرفته شده و سیستم دفاعی کارکردی معکوس پیدا میکند، قانون به ترفندی برای تضییع حقوق کودک تبدیل میشود.
قانون بهعنوان تضمینکننده حق باید مانع تهدید کودک وکودکی شود نه اینکه بستر را برای سوءاستفاده فراهم کند. بیشک کودک همسری بردهداری جنسی و از مصادیق نقض حقوق بشر است. برای مقابله با این پدیده، نیازی به آمار نیست، کافی است تنها یک کودک قربانی شود یا اینکه تنها یک کودک به عقد مردی ۵۰ ساله در بیاید. این وجود مقوله کودک همسری است که لزوم منع ازدواج کودکان را گوشزد میکند نه رشد جمعیت کودک همسران. کودک همسری تاراج کودکی و از بین بردن روزهای شیرین و زودگذر کودکی است.
کودک همسری مختص شهر یا استان خاصی نیست بلکه پدیدهای رایج و شایع است که اغلب دامن گیر طبقه فرودست در هر استانی میشود.پارامترهای غیر اقتصادی هم تأثیراتی در این مقوله دارد که مسائل فرهنگی و سنتی از عمده عوامل آن هستند. تنها فاصله سنی یا جنسیت ملاک مخالفت با کودک همسری نیست چرا که پسران زیر 18 سال هم قربانی چنین پدیدهای هستند.
تحمل فشار زود هنگام زندگی علاوه بر اینکه اجبار به کار کودک را رقم میزند زندگی را به کام آنها تلخ میکند. در دورهای که با بیکاری میلیونی در کشور مواجه هستیم و مردان ۳۰ و ۴۰ ساله تحصیلکرده و شاغل هم توان ازدواج ندارند پیشبینی اینکه کودک از پس سختیهای زندگی بر نیاید چندان دشوار نیست.تنها ازدواج کودکان در خانواده متشرعین است که کودک بهدلیل حمایت اقتصادی این خانودهها از فرزندانشان فشار اقتصادی کمتری را تحمل میکند.
این وابستگی و عدم استقلال خانواده جدید را رقم میزند و دنیایی مشکل در آینده آنها به وجود میآورد. این گروه معدود همان دسته از موافقین کودک همسری هستند که نظرات مخالف با فعالین حقوق کودک دارند و به خاطر آنهاست که هزاران کودک دیگر قربانی میشوند.
البته در پاسخ به آنها باید چند پرسش را مطرح کرد و گفت اینها چند درصد از جمعیت کودک همسران را تشکیل میدهند. آیا سختی زندگی این گروه از کودک همسران قابل مقایسه با کودک همسران طبقه فرودست است. موافقان کودک همسری به صراحت بگویند که کدامشان فرزندانشان رادر کودکی به کودک دیگر یا فردی میانسال سپردهاند. بگویند که این کودکانشان چطور امرار معاش میکنند.
بگویند که آیا کودکانشان مهارت کافی برای گفتوگو با همسر و حل مشکلات را دارند. بگویند که کدام یک از کودکانشان خودکفایی و استقلال و قدرت تصمیمگیری برای اداره زندگی زناشویی دارند.
بگویند که کدامیک از کودکانشان میدانند که تعامل سازگار چیست. بگویند که آیا کودکانشان مهارت کافی برای فرزند پروری را دارند. بگویند که کودک در انتخاب همسر چه نقشی داشته است. بگویند که چند درصد احتمال بروز اشتباه در انتخاب همسر در سن کودکی بالاتر از یک فرد عاقل و بزرگسال است. بگویند که این تصمیم عقلایی بوده یا تصمیمی احساسی و تحمیلی است. این فعالین سیاسی مدعی شریعت نیستند که در این خصوص صاحب نظرند بلکه کودکان قربانی همین گروه از جامعه هستند که باید پای صحبت هایشان نشست.
کودکانی که هرگز سختیهای زندگی کودک همسران طبقه فرودست را تجربه نکردهاند ولی آنها هم خواهند گفت که کودکیشان در افق محو شد. آنها هم خواهند گفت که همانند دیگر کودک همسران از آثار سوء روانی و عاطفی مخرب ازدواج در کودکی رنج میبرند. بسیاری از آنها معتقدند که دچار اضطراب، تشویش و افسردگی هستند.
بسیاری تأکید دارند که ازدواج مانعی برای ادامه تحصیل آنها شده است. بسیاری از آنها خواهند گفت که چه خطرات بهداشتی ای سلامتشان را تهدید کرده است.در آخر باید اشاره کرد، برخورد سیاسی با مسائل کاملاً اجتماعی همچون آموزش مراقبتهای جنسی و کودک همسری عواقبی جبرانناپذیر در زندگی کودکان و جامعه دارد که با اصلاح قوانین در این خصوص امکان به حداقل رساندن آن میسر میشود و تا آن روز شاهد قربانی شدن کودکان بیشتری خواهیم بود. حمایت از کودک، خانواده و جامعه خواست و مطالبهای انسانی است که از دیرباز در فرهنگ ما ریشه داشته و نیازی به رونوشت از هیچ سند و نوشته غربی ندارد. کافی است تا انسانیت مورد توجه قانونگذار باشد تا مترقیترین قوانین،
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼