۳۹۲۲۴
۸۳۲۲
۸۳۲۲

داستان قبل از خواب کودکان، آنت و غول قارچ

آنت، دختر کوچولوی مهربانی بود که همیشه، در کارها به مادرش کمک می‌کرد. یک روز، به جنگل رفت تا برای سوپ، قارچ جمع کند.

شهرزاد: آنت، دختر کوچولوی مهربانی بود که همیشه، در کارها به مادرش کمک می‌کرد. یک روز، به جنگل رفت تا برای سوپ، قارچ جمع کند. مشغول آواز خواندن و چیدن قارچ‌ها بود که صدای خش‌خشی از پشت بوته‌ها شنید.

داستان قبل از خواب کودکان، آنت و غول قارچ

سبدش را گوشه‌ای گذاشت و به‌آرامی برگ‌ها را کنار زد. وای! یک قارچ خیلی بزرگ، پشت بوته‌ها دید که تا به حال، آن را ندیده بود. با خودش فکر کرد اگر این قارچ را بچیند و به خانه ببرد، مادرش خوش‌حال می‌شود و می‌تواند سوپ قارچ بیش‌تری بپزد.

به قارچ نزدیک شد. همین که خواست آن را بچیند، دود سبزی از آن بلند شد و یک غول سبز عجیب، روی آن ظاهر شد. غول نشست روی قارچ و با صدای کلفت، اما مهربان گفت: «سلام دخترجون، می‌دونم تعجب کردی. من غول قارچ جادویی هستم.»

آنت با تعجب پرسید: «من تا حالا، تو رو این‌جا ندیده‌ام. تو تنها هستی؟»

غول قارچ گفت: «بله، خانواده‌ام در سرزمین غول‌های سبز هستند.»

آنت گفت: «پس چرا این‌جایی؟»

غول گفت: «اگر تا شروع وزش باد، کسی با من حرف بزند و بیرون قارچ بمانم، می‌توانم با باد پرواز کنم و به سرزمینم برسم، اما تا به حال نتوانسته‌ام.»

آنت خندید و گفت: «من با توحرف می‌زنم تا باد بوزد و تو برگردی؛ به شرطی که تو هم کمک کنی تا من برای سوپ، قارچ جمع کنم.»

غول خیلی خوش‌حال شد و سریع، یک ورد خواند و یک‌عالمه قارچ در سبد آنت ظاهر شد. همین موقع، باد، شروع به وزیدن کرد و غول به سمت سرزمین‌اش پرواز کرد.

اگر جای آنت بودی، چی کار می‌کردی؟

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

  • اخبار داغ
  • جدیدترین
  • پربیننده ترین
  • گوناگون
  • مطالب مرتبط

برای ارسال نظر کلیک کنید

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «نی نی بان» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.