تکامل مغز کودک، متاثر از عوامل محیطی
یک متخصص اطفال گفت: دلیل اهمیت و حیاتی بودن تجربههای اولیه کودکی این است که سیناپسهایی که بطور مکرر با کیفیت خوب و تکرارشونده، فعال شدهاند به صورت دائمی درمیآیند.
ایسنا: یک متخصص اطفال گفت: دلیل اهمیت و حیاتی بودن تجربههای اولیه کودکی این است که سیناپسهایی که بطور مکرر با کیفیت خوب و تکرارشونده، فعال شدهاند به صورت دائمی درمیآیند، ولی سیناپسهایی که به هیچ وجه مورد استفاده قرار نگرفته و یا به قدر کافی از آنها استفاده نشده، حذف میشوند. دکتر ناصر کلانتری با اشاره به اینکه تکامل انسان منوط به تأثیر متقابل سرشت، محیط و مراقبت است، گفت: بسیاری از افکار درباره مغز، ناشی از فرضیاتی مبنی بر تاثیر ژنها بر نحوه رشد مغز است که طریقه تعامل و تقابل با عرصه دنیا را تعیین میکند.
وی گفت: نورولوژیستها دریافتهاند که شروع روند کامل رشد، قبل از تولد است. عوامل تأثیرگذار شرایط محیطی بر مغز، شامل نوع تغذیه، مراقبت و تحریکهای ناشی از دریافتهای فردی است.
این متخصص اطفال یادآور شد: تماس با محیط نه فقط در جهت رشد کلی مغز تأثیر بسیار چشمگیری داشته، بلکه در نحوه به وجود آمدن تار و پود کلاف عاطفی انسان نیز نقش دارد.
وی با تاکید بر اینکه عملکرد مغز منوط به سرعت و عبور موثر سیگنالها از یک قسمت مغز به قسمت دیگر آن است، گفت: این کار نیازمند یک شبکه کارآمد و سازماندهی شده است. بلوکهای سازنده این شبکه، سلولها و سیناپسهای آنان با دیگر سلولهای مغزی هستند. این سیناپسها برای یادگیری و رشد سالم حیاتی بوده و با هم مسیر عصبی را تشکیل میدهند.
دکتر کلانتری با بیان اینکه با تعامل و مواجهه فرد با محیط در پاسخ به محرکها، دریافت اطلاعات، فرآوری اطلاعات و یا ذخیرهسازی آنها، سیگنالهای جدیدی را در طول این مسیر عصبی به حرکت در می آورند، گفت: سیناپسها و مسیرهای ایجاد شده عصبی در کودکان در ارتباط با محیط پیرامون فعال میشوند.
وی با اشاره به اینکه در سه سال اول زندگی اکثریت وسیعی از سیناپسها به وجود میآیند، گفت: کودک از بدو تولد تا آخر عمر حدود ۱۰۰ بلیون یاخته عصبی دارد. هر یک از آنها میتواند تا ۱۵۰۰۰ سیناپس تولید کند. تشکیل آنها به طرز شگفتانگیزی به سرعت تا حدود ۳ سالگی افزایش پیدا کرده و سپس تا حدود دهه اول زندگی رشد یکنواختی پیدا می کند. بدین طریق مغز یک بچه با دو برابر شدن سیناپس های مورد نیاز به صورت یک توده فوق متراکم در میآید.
وی همچنین افزود: در دهه دوم زندگی، اکثر این سیناپسهای اضافی، حذف شده و تکامل مغزی از این پس به فرایند پیراستگی میرسد، دلیل اهمیت و حیاتی بودن تجربههای اولیه کودکی این است که سیناپسهایی که بطور مکرر با کیفیت خوب و تکرار شونده، فعال شدهاند به صورت دائمی درمیآیند، ولی سیناپسهایی که به هیچ وجه مورد استفاده قرار نگرفته و یا به قدر کافی از آنها استفاده نشده، در شرف حذف شدن قرار میگیرند.
دکتر کلانتری تصریح کرد: همچنان که بچهها و کودکان نوپا، تجربههای بیشتری، چه مثبت و چه منفی کسب میکنند، شبکه مغزی آنان به شکل بارزتری فعال شده، این فرایند به انرژی بالنسبه زیادی نیاز دارد، در اکثر زمان های دهه اول زندگی، مغز کودکان دو برابر مغز بزرگسالان فعال است.
وی یادآور شد: توسعه و آموختن بشر بستگی تام و پیوستهای با واکنش متقابل سرشت (استعداد ژنتیکی فردی) و مراقبت (تغذیه، محیط، تحریک و آموزش که فراهم شده یا محروم میشود) دارد، بنابراین مراقبتهای اولیه بر نحوه رشد کودک، توانایی آموختن و ظرفیت آنان برای نظمدهی به هیجانات خود، تأثیر پایدار و بسزایی دارد.
دکتر کلانتری گفت: راههایی که والدین و دیگر مراقبان بر میگزینند تا منجر به برقراری ارتباط و پاسخدهی با خردسالان شود و همین طور روشهایی که آنان میجویند تا به واسطه آنها، کودکان را با محیط آشنا کنند، تأثیر مستقیمی بر شکلدهی سیستم عصبی آنها دارد.
شکلگیری ظرفیت کودک در کنترل هیجانات
وی با بیان اینکه ظرفیت کودک در کنترل هیجانات به شکل معناداری نشأت گرفته از سیستمهای زیست شناختی شکل گرفته از تجارب و دلبستگیهای اولیهاش است، گفت: پژوهشگران دریافتهاند که گاهی حوادث بد و آسیبزای روانی و جسمی میتواند سطح کورتیزول سیکل روزانه را در مواقع مخصوصی تغییر داده و افزایش دهند. در این حالت، کورتیزول بر متابولیسم، سیستم ایمنی و مغز تأثیر میکند.
وی با تاکید بر تاثیر تجربههای آسیبزا و پرفشار در کاهش تکامل عصبی گفت: طریق دیگری که مغز را تغییر داده و آسیب پذیر میسازد، فرآیندی است که علاوه بر تخریب نرونها در بعضی از قسمتهای مغز، تعدادی از سیناپس ها را نیز کاهش میدهد. در این حالت تجربههای آسیبزا و پرفشار میتواند مستقیماً تکامل عصبی را تضعیف کرده و در بعضی حالات باعث کاهش عملکرد مغز نیز می شود. بالا بودن سطح کورتیزول به طور مزمن، نشان می دهد که این گونه بچهها از جهت تکامل حرکتی و اجتماعی نسبت به دیگر بچهها تأخیررشد داشتهاند. اما تحقیقات جدید حکایت از آن دارد، کودکانی که در اولین سال زندگی پاسخدهی گرمی را دریافت میکنند به دلیل استرس مختصر و تولید کمتر کورتیزول، نسبت به دیگر بچهها، احتمالا کمتر دچار تأخیر در پاسخ دهی میشوند و زمانی که آنها در مقابل استرس با تولید کورتیزول عکسالعمل نشان میدهند، می توانند به سرعت و با کارآمدی بیشتری جلوی این پاسخ را بگیرند، این اثر حمایتی تا اواخر دوره کودکی باقی می ماند.
وی گفت: مغز انسان دارای ظرفیت متغیر قابل ملاحظهای است، مدارک زیادی وجود دارد که دلالت بر خاصیت نوروپلاستیسیتی (انعطاف پذیری) مغز میکند، این بدان معناست که ظرفیتپذیری مغز در پاسخدهی به تجارب به طرق مختلف، متغیر است. ظرفیتهای مغز هنگام تولد ثابت نیست و میتواند همزمان در مواجهه با برخوردهای شدید، همخوانی و یا تغییر پیدا کند و یا در پی جبران مسایل برآید.
این متخصص اطفال یادآور شد: در دههی اول زندگی به خصوص در سالهای اولیه، روند توانایی مغز برای تغییر و جبران سازی، بسیار قابل ملاحظه است. به دلیل تغییرپذیری ظرفیت مغز، والدین و سایر اعضای خانواده، دوستان، مراقبان بچه، معلمان، پزشکان و سایر ارائه دهندگان خدمت، فرصت دارند تا از ارتقای رشد و تکامل سالم بچهها حمایت کنند.
وی خاطرنشان کرد: هرچند یادگیری و آموزش در سرتاسر زندگی تداوم دارد و دورههای بهینهای از فرصت وجود دارند ولی در فرصت های نخستین، هنگامی است که مغز به ویژه درعرصهی فراگیری، فرآیند یادگیری بسیار کارآمد است.
دکتر کلانتری در پایان تصریح کرد: سالهای اولیه تولد کودک که دورههای بحرانی نامیده میشود از اهمیت بالایی برخوردار هستند، برای اکثر بچهها مهارت زبانی در طول دهه اول زندگی، زمانی که تراکم سیناپسها و نیز فعالیت متابولیکی در بخشی از مغز که مسوول پردازش زبان است بسیار بالا است میتواند کاملاً و به آسانی کسب شود.
وی گفت: نورولوژیستها دریافتهاند که شروع روند کامل رشد، قبل از تولد است. عوامل تأثیرگذار شرایط محیطی بر مغز، شامل نوع تغذیه، مراقبت و تحریکهای ناشی از دریافتهای فردی است.
این متخصص اطفال یادآور شد: تماس با محیط نه فقط در جهت رشد کلی مغز تأثیر بسیار چشمگیری داشته، بلکه در نحوه به وجود آمدن تار و پود کلاف عاطفی انسان نیز نقش دارد.
وی با تاکید بر اینکه عملکرد مغز منوط به سرعت و عبور موثر سیگنالها از یک قسمت مغز به قسمت دیگر آن است، گفت: این کار نیازمند یک شبکه کارآمد و سازماندهی شده است. بلوکهای سازنده این شبکه، سلولها و سیناپسهای آنان با دیگر سلولهای مغزی هستند. این سیناپسها برای یادگیری و رشد سالم حیاتی بوده و با هم مسیر عصبی را تشکیل میدهند.
دکتر کلانتری با بیان اینکه با تعامل و مواجهه فرد با محیط در پاسخ به محرکها، دریافت اطلاعات، فرآوری اطلاعات و یا ذخیرهسازی آنها، سیگنالهای جدیدی را در طول این مسیر عصبی به حرکت در می آورند، گفت: سیناپسها و مسیرهای ایجاد شده عصبی در کودکان در ارتباط با محیط پیرامون فعال میشوند.
وی با اشاره به اینکه در سه سال اول زندگی اکثریت وسیعی از سیناپسها به وجود میآیند، گفت: کودک از بدو تولد تا آخر عمر حدود ۱۰۰ بلیون یاخته عصبی دارد. هر یک از آنها میتواند تا ۱۵۰۰۰ سیناپس تولید کند. تشکیل آنها به طرز شگفتانگیزی به سرعت تا حدود ۳ سالگی افزایش پیدا کرده و سپس تا حدود دهه اول زندگی رشد یکنواختی پیدا می کند. بدین طریق مغز یک بچه با دو برابر شدن سیناپس های مورد نیاز به صورت یک توده فوق متراکم در میآید.
وی همچنین افزود: در دهه دوم زندگی، اکثر این سیناپسهای اضافی، حذف شده و تکامل مغزی از این پس به فرایند پیراستگی میرسد، دلیل اهمیت و حیاتی بودن تجربههای اولیه کودکی این است که سیناپسهایی که بطور مکرر با کیفیت خوب و تکرار شونده، فعال شدهاند به صورت دائمی درمیآیند، ولی سیناپسهایی که به هیچ وجه مورد استفاده قرار نگرفته و یا به قدر کافی از آنها استفاده نشده، در شرف حذف شدن قرار میگیرند.
دکتر کلانتری تصریح کرد: همچنان که بچهها و کودکان نوپا، تجربههای بیشتری، چه مثبت و چه منفی کسب میکنند، شبکه مغزی آنان به شکل بارزتری فعال شده، این فرایند به انرژی بالنسبه زیادی نیاز دارد، در اکثر زمان های دهه اول زندگی، مغز کودکان دو برابر مغز بزرگسالان فعال است.
وی یادآور شد: توسعه و آموختن بشر بستگی تام و پیوستهای با واکنش متقابل سرشت (استعداد ژنتیکی فردی) و مراقبت (تغذیه، محیط، تحریک و آموزش که فراهم شده یا محروم میشود) دارد، بنابراین مراقبتهای اولیه بر نحوه رشد کودک، توانایی آموختن و ظرفیت آنان برای نظمدهی به هیجانات خود، تأثیر پایدار و بسزایی دارد.
دکتر کلانتری گفت: راههایی که والدین و دیگر مراقبان بر میگزینند تا منجر به برقراری ارتباط و پاسخدهی با خردسالان شود و همین طور روشهایی که آنان میجویند تا به واسطه آنها، کودکان را با محیط آشنا کنند، تأثیر مستقیمی بر شکلدهی سیستم عصبی آنها دارد.
شکلگیری ظرفیت کودک در کنترل هیجانات
وی با بیان اینکه ظرفیت کودک در کنترل هیجانات به شکل معناداری نشأت گرفته از سیستمهای زیست شناختی شکل گرفته از تجارب و دلبستگیهای اولیهاش است، گفت: پژوهشگران دریافتهاند که گاهی حوادث بد و آسیبزای روانی و جسمی میتواند سطح کورتیزول سیکل روزانه را در مواقع مخصوصی تغییر داده و افزایش دهند. در این حالت، کورتیزول بر متابولیسم، سیستم ایمنی و مغز تأثیر میکند.
وی با تاکید بر تاثیر تجربههای آسیبزا و پرفشار در کاهش تکامل عصبی گفت: طریق دیگری که مغز را تغییر داده و آسیب پذیر میسازد، فرآیندی است که علاوه بر تخریب نرونها در بعضی از قسمتهای مغز، تعدادی از سیناپس ها را نیز کاهش میدهد. در این حالت تجربههای آسیبزا و پرفشار میتواند مستقیماً تکامل عصبی را تضعیف کرده و در بعضی حالات باعث کاهش عملکرد مغز نیز می شود. بالا بودن سطح کورتیزول به طور مزمن، نشان می دهد که این گونه بچهها از جهت تکامل حرکتی و اجتماعی نسبت به دیگر بچهها تأخیررشد داشتهاند. اما تحقیقات جدید حکایت از آن دارد، کودکانی که در اولین سال زندگی پاسخدهی گرمی را دریافت میکنند به دلیل استرس مختصر و تولید کمتر کورتیزول، نسبت به دیگر بچهها، احتمالا کمتر دچار تأخیر در پاسخ دهی میشوند و زمانی که آنها در مقابل استرس با تولید کورتیزول عکسالعمل نشان میدهند، می توانند به سرعت و با کارآمدی بیشتری جلوی این پاسخ را بگیرند، این اثر حمایتی تا اواخر دوره کودکی باقی می ماند.
وی گفت: مغز انسان دارای ظرفیت متغیر قابل ملاحظهای است، مدارک زیادی وجود دارد که دلالت بر خاصیت نوروپلاستیسیتی (انعطاف پذیری) مغز میکند، این بدان معناست که ظرفیتپذیری مغز در پاسخدهی به تجارب به طرق مختلف، متغیر است. ظرفیتهای مغز هنگام تولد ثابت نیست و میتواند همزمان در مواجهه با برخوردهای شدید، همخوانی و یا تغییر پیدا کند و یا در پی جبران مسایل برآید.
این متخصص اطفال یادآور شد: در دههی اول زندگی به خصوص در سالهای اولیه، روند توانایی مغز برای تغییر و جبران سازی، بسیار قابل ملاحظه است. به دلیل تغییرپذیری ظرفیت مغز، والدین و سایر اعضای خانواده، دوستان، مراقبان بچه، معلمان، پزشکان و سایر ارائه دهندگان خدمت، فرصت دارند تا از ارتقای رشد و تکامل سالم بچهها حمایت کنند.
وی خاطرنشان کرد: هرچند یادگیری و آموزش در سرتاسر زندگی تداوم دارد و دورههای بهینهای از فرصت وجود دارند ولی در فرصت های نخستین، هنگامی است که مغز به ویژه درعرصهی فراگیری، فرآیند یادگیری بسیار کارآمد است.
دکتر کلانتری در پایان تصریح کرد: سالهای اولیه تولد کودک که دورههای بحرانی نامیده میشود از اهمیت بالایی برخوردار هستند، برای اکثر بچهها مهارت زبانی در طول دهه اول زندگی، زمانی که تراکم سیناپسها و نیز فعالیت متابولیکی در بخشی از مغز که مسوول پردازش زبان است بسیار بالا است میتواند کاملاً و به آسانی کسب شود.
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼