نظام تعلیم و تربیت : متاسفانه تا به امروز متولیان تعلیم و تربیت درصدد تدوین نظام جامع تربیتی برنیامدهاند و آنچه امروز بنام نظام تعلیم و تربیت در جامعه ما وجود دارد معجونی از مکاتب و نظامهای تربیتی مختلف است. بازسازی نظام فعلی تعلیم و تربیت در گرو بومیسازی آن و هماهنگ کردن آن با فرهنگ اصیل ایرانی اسلامی است. برای تحقق این هدف توجه به نکات ذیل ضروری به نظر میرسد :
1- نگاه جهان وطنی به تعلیم و تربیت : امروزه هنگامی که سخن از دهکده جهانی به میان میآید بدین معناست که تمام معادلات و برنامهریزیها در قلمروهای مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و ... باید نهتنها در سطح ملی بلکه در نگاهی فراملی انجام شود. در عرصه برنامهریزی آموزشی، متولیان امور باید به گونهای برنامهریزی کنند که اهداف خود را نه در سطح منطقهای و کشوری بلکه در سطح جهانی تحقق بخشند .
امروزه ما با مقولهای تحت عنوان انفجار اطلاعات مواجه هستیم. به همین دلیل انسداد اطلاعات امکانپذیر نبوده و همین امر نگاه جهان وطنی را در عرصه تعلیم و تربیت توجیه میکند. تنها با وجود چنین نگاهی است که میتوان شور و اشتیاق مسلمانان قرون اولیه را نسبت به فراگرفتن علوم مختلف در بلاد جهان دوباره احیاء کرد .
ذکر یک نکته در اینجا ضروری است و آن این که هنگام سخن گفتن از انفجار اطلاعات مقصود این نیست که افراد درصدد دریافت همه اطلاعات باشند که این خود امری غیرممکن و موجب تورم اطلاعات و دریافت اطلاعات بدون طبقهبندی میشود. بلکه بدین معناست که افراد بالقوه امکان انتخاب اطلاعات مورد نیاز خود را داشته و با جهت دادن صحیح به آنها بتوانند اطلاعات خود را گزینش کنند .
2- مسالهمحوری و سوالمحوری : یکی از آفتهایی که نظام تعلیم و تربیت فعلی به آن دچار شده است نگاه نمره محوری و مدرکگرایی است. هرچند تلاشهایی در جهت حذف این نگاه در حال صورت گرفتن است ولی همچنان ذهن بسیاری از متعلمان با این مساله درگیر است . نمرهمحوری و مدرکگرایی موجبات کمرنگ شدن نگاه تحلیلی به مسائل را فراهم آورده است .
سیستم فعلی آموزشی موجب شده است که در بسیاری از دروس دانشآموزان و دانشجویان به حفاظی ماهر تبدیل شوند و مطالب را ناآگاهانه حفظ کنند. این در حالی است که در نظامهای تربیتی جدید تلاش میشود مساله محوری و نگاه تحلیلی به موضوعات نهادینه شود. توانایی برای حل مساله و مقدم بر آن توانایی برای فهم مساله یکی از اولویتهای نظامهای تربیتی جدید است .
3- تاکید بر تفکر خلاق و اجتهادی : متاسفانه محتوای بسیاری از کتب درسی در کشور ما به گونهای است که مجال هر گونه خلاقیت و نوآوری را از دانشآموزان و دانشجویان میگیرد. مسلما با رعایت نگاه مسالهمحور و طرد حافظهمحوری، زمینه برای ظهور تفکر خلاق و به تعبیری تفکر اجتهادی فراهم میآید .
بدون شک هر نوآوری و ابتکاری مستلزم تفکر اجتهادی در مسائل و موضوعات است. نظام و سیستم آموزشی کشور باید به گونهای باشد که دانشآموزان و دانشجویان در مواجه با اندیشهها و آرای مختلف ابتدا به فهم درست و دقیق آنها نائل شوند سپس به تجزیه، تحلیل و نقد آنها بپردازند و در گام آخر که خود مقدمه شروع جدیدی است بتوانند آراء و اندیشههای بدیعی بیافرینند .
موارد فوق و بسیاری از مسائل دیگر همچون نظارت دقیق بر جذب اساتید و معلمان، استفاده از شیوههای نوین آموزشی، تحول در محتوای کتب آموزشی و پیوند دادن مطالب کتابهای درسی با مسائل جامعه ازجمله مواردی است که در صورت تحقق آنها، میتوان آینده درخشانی را برای کشور ترسیم کرد .
معلمان و اساتید : نقش بیبدیل معلمان و اساتید در جهتدهی حیات بشر امری بدیهی و غیرقابلانکار است. حیات علمی بسیاری از بزرگان علم و دانش مرهون راهنمایی اساتید و معلمانی است که بیش از آن که اندیشه و صاحب اندیشه را به افراد بشناسانند شیوه اندیشهورزی را به آنان آموختهاند اما متاسفانه در نظام فعلی تعلیم و تربیت کشورمان، این نقش حیاتی بتدریج در حال کمرنگ شدن است . برای بازیابی نقش واقعی معلمان ضروری است که نکاتی در فرآیند تعلیم و تربیت مورد لحاظ واقع شود که ما به تعدادی از آنها اشاره میکنیم :
1) حذف نگاه اقتدار منشانه : یکی از شیوههای نادرست تعلیم و تربیت سنتی قرار گرفتن معلم و استاد در مقام متکلم وحده است. این بدان معناست که در فضای آموزشی تنها معلم و استاد به بیان مطالب میپردازند و طالبان علم صرفا مستمعین سخنان استاد هستند. بدون شک در چنین فضایی اگر هم فهم مطالب صورت بگیرد دیگر جایی برای نقد مطالب و ارائه نظرات و ایدههای جدید وجود نخواهد داشت .
طالبان علم همچون کاتبان وحی تنها به نگارش و ثبت گفتههای اساتید خواهند پرداخت و صحت و سقم مطالب نیز به واسطه جایگاه استاد از پیش مسلم فرض خواهد شد . این در حالی است که نهتنها در شیوههای نوین آموزش بلکه در تعالیم اسلامی نیز بر تعامل کلامی و مشارکت علمی میان تعلیمدهنده و تعلیمشونده تاکید شده و نقد و رد را موجب تداوم حیات علمی دانستهاند «حیاتالعلم بالنقد و الرد. مسلما با حذف نگاه اقتدارمنشانه میتوان به تقویت استقلال رای دانشآموزان و دانشجویان کمک کرد .
2) حذف سوالات کلیشهای : اهمیت سوال و طرح آن جایگاهی خاص در فرآیند تعلیم و تربیت دارد به ویژه این که اگر طرح سوال از سوی طرفین (تعلیمدهنده و تعلیمشونده) صورت گیرد . طرح سوال نشان از فعال بودن ذهن و فهم سوال خود نیمی از پاسخ است .
برخلاف آنچه که بسیاری میپندارند در فرآیند تعلیم و تربیت نیازی نیست که به همه سوالات پاسخ داده شود بلکه نفس طرح سوال مهم است. هنگامی که دانشآموز یا دانشجویی در باب مسائل و موضوعات مطرح شده تردید نموده و سوالاتی را مطرح نماید چنین امری خود مقدمه شروع حرکت علمی خواهد بود. لکن اساتید و معلمان باید به این نکته توجه کنند که نباید به دنبال پاسخهای کلیشهای به سوالات مخاطبان خود باشند زیرا ذهن مواج دانشآموز و دانشجو با پاسخهای کلیشهای اقناع نمیشود. از سوی دیگر در فرآیند تعلیم و تربیت، اساتید و معلمان نباید به طرح سوالات کلیشهای بپردازند زیرا سوالات کلیشهای پاسخهای کلیشهای به دنبال دارد .
3) تقویت روحیه نقادانه و نگاه انتقادآمیز : در روشهای سنتی تعلیم و تربیت، طالب علم بندرت میتواند در مقابل اظهارات و مطالب استاد نقدی وارد کند و همواره سخنان استاد فصل الحظاب تلقی میشود، اما آنچه امروزه اساتید ما بدان نیاز دارند نهادینه کردن اندیشه انتقادی در محیطهای علمی است. اساتید و معلمان باید در کنار آموزش دادن یک اندیشه و حتی مقدم بر آن باید اسباب و لوازم اندیشهورزی را به مخاطبان خود بیاموزند .
مسلما یکی از لوازم اندیشهورزی داشتن نگاه نقادانه به امور است. متاسفانه امروزه نهتنها در مقاطع پیش از دانشگاه بلکه حتی در محیطهای دانشگاهی نیز کمتر شاهد نقد و نقادی منصفانه مسائل علمی هستیم. نهادینه کردن تفکر انتقادی مستلزم فرا گرفتن شیوهها و اصول آن است که نخست باید توسط اساتید و معلمان و سپس توسط دانشجویان و دانشآموزان فراگرفته شود .
دانشآموزان و دانشجویان : آنچه نسل امروز ما در کسوت دانشآموز و دانشجو بدان نیاز دارد آگاهی توام با مسئولیت است. طالبان علم هنگامی میتوانند برای جامعه خود مفید واقع شوند که فراگیری آنها توام با ایجاد حس مسوولیتپذیری در آنها باشد .
متاسفانه بسیاری از مطالبی که امروزه در محیط های علمی آموزش داده میشود چندان ارتباطی با تحولات و مسائل جامعه خودمان ندارد و همین امر موجب شده است حس مسئولیتپذیری نسبت به جامعه و مسائل آن در قشر تحصیلکرده چندان قابل توجه نباشد .
امروزه قشر تحصیلکرده به دلیل ساختار نامناسب آموزشی همچون تماشاگر، نظارهگر تحولات و تغییرات جامعه هستند و این در حالی است که باید در نقش بازیگران اصلی وارد جامعه شوند. چنین امری مستلزم آن است که قشر تحصیلکرده و بویژه دانشگاهی ما قدرت تحلیل اطلاعات و پردازش آنها را داشته باشد تا بتواند راهکارهای خروج جامعه از مشکلات و بحرانها را نشان دهد .