بیماری اوتیسم در کودکان، حتما بخوانید
خندوانه گفت اوتیسم را نمیتوانیم بخوریم یا بپزیم، چون اصلاً خوردنی نیست و حتی نمیتوان پوشیدش.
حال حسن خوب است، اما هنوز شما باور نکنید. حتی حال ما، حتی صدفهای مرتضی. حتماً حسن را دیدهاید، حسن چند وقت است با انگشتانش چیزهایی را قیچی میکند، انگار چیزهایی میبیند که ما نمیبینیم. ما حسن را دیدیم، حتی تورج را.
خندوانه گفت اوتیسم را نمیتوانیم بخوریم یا بپزیم، چون اصلاً خوردنی نیست و حتی نمیتوان پوشیدش و حتی متأسفانه اتیسم داشتنش به درد جلسات کافه و نشستهای ادبی هم نمیخورد، اوتیسم نه تنها نام یک مکتب ادبی، بلکه حتی نام یک خودرو هم نیست. حال حسن خوب است، اما هنوز شما باور نکنید، حسن همه چیز را قیچی میکند، دستهایش همه چیز را از همه چیز جدا میکند، چند سال است تمام بندها را میبرد.
حسن اوتیسم دارد یا اوتیسم حسن را؟ فرقی ندارد، هر دویشان، هر دو را دارند. خندوانه سهشنبه شب ۱۷ فروردین سال ۱۳۹۵، یک آشناییزدایی عمومی بود، نا آشنا کردن افرادی که فکر میکردیم بیادب هستند، مادر و پدرشان نتوانستهاند خوب بچهشان را بزرگ کنند، گوشه گیر و افسردهاند، باید تخم کبوتر بخورانیمشان تا زبان باز کنند. جنزده شدهاند و باید زندانیشان کنیم تا بلکه دیگر بیجهت جیغ نزنند، بیقراری نکنند، چهار ساعت زل نزنند به یک تکه نخ یا ترک دیوار. خندوانه، ادراک ما را وارونه کرد، یک ناآشناییسازی با آنچه فکر میکردیم آشناست.
ما فهمیدیم که حتی آنچه اوتیسم مینامند، همان بیش فعالی و افسردگی هم نیست، حتی اوتیسم یک کلیت مطلق نیست که ما با دیدن حسن بگوییم، آنچه حسن کرد، نشانگان اوتیسم است. اوتیسم یک طیف است یک بازه دارای حدت و شدت.
حسن میخندد، خندوانه ما را میخنداند، خیلیها به ما که به خندوانه میخندیم، میخندند. ما همه میخندیم، اما هنوز شما باور نکنید.
آنچه در شب ۱۷ فروردین اتفاق افتاد، پیشگیری سطح ۲ یا ۳ است. دانستن آنچه که نمیدانستیم، برای کمتر ضربه خوردن از ندانستنهایمان. ما میدانیم که اگر بچهمان نگاه نمیکند و نمیخندد و اسمش را که میبریم، برنمیگردد، نه اینکه با حیاست، نه اینکه «چه بچه ساکت و خوبی». حتی این از نشانگان مظلومیت خاندانمان هم نیست. هرچه زودتر اینها را بفهمیم، حال مرتضی بهتر میشود. آنچه در این شب اتفاق افتاد، تشویق به یک مداخله زودهنگام است در حال بچههامان. هر چه زودتر بفهمیم بچهمان مرتضی است، عمر و وقت و انرژی و هزینه کمتری خواهیم داد برای آنچه که نمیدانستیم.
خندوانه آن شب، یک صرفهجویی عمومی بود برای مطالعات نکرده مان، برای کتابهایی که نخواندیم و نمیخوانیم، برای فیلمهایی که ندیده و نمیبینیم. ما از همه دست اندرکاران خندوانه ممنونیم، که برایمان بندری میزنند، میلرزیم به خود میخندیم، آنها به ما که میخندیم، میخندند، همگی میخندیم، ضرب بندری اوج میگیرد، باز میخندیم، ولی هنوز شما باور نکنید.
خندوانه گفت اوتیسم را نمیتوانیم بخوریم یا بپزیم، چون اصلاً خوردنی نیست و حتی نمیتوان پوشیدش و حتی متأسفانه اتیسم داشتنش به درد جلسات کافه و نشستهای ادبی هم نمیخورد، اوتیسم نه تنها نام یک مکتب ادبی، بلکه حتی نام یک خودرو هم نیست. حال حسن خوب است، اما هنوز شما باور نکنید، حسن همه چیز را قیچی میکند، دستهایش همه چیز را از همه چیز جدا میکند، چند سال است تمام بندها را میبرد.
حسن اوتیسم دارد یا اوتیسم حسن را؟ فرقی ندارد، هر دویشان، هر دو را دارند. خندوانه سهشنبه شب ۱۷ فروردین سال ۱۳۹۵، یک آشناییزدایی عمومی بود، نا آشنا کردن افرادی که فکر میکردیم بیادب هستند، مادر و پدرشان نتوانستهاند خوب بچهشان را بزرگ کنند، گوشه گیر و افسردهاند، باید تخم کبوتر بخورانیمشان تا زبان باز کنند. جنزده شدهاند و باید زندانیشان کنیم تا بلکه دیگر بیجهت جیغ نزنند، بیقراری نکنند، چهار ساعت زل نزنند به یک تکه نخ یا ترک دیوار. خندوانه، ادراک ما را وارونه کرد، یک ناآشناییسازی با آنچه فکر میکردیم آشناست.
ما فهمیدیم که حتی آنچه اوتیسم مینامند، همان بیش فعالی و افسردگی هم نیست، حتی اوتیسم یک کلیت مطلق نیست که ما با دیدن حسن بگوییم، آنچه حسن کرد، نشانگان اوتیسم است. اوتیسم یک طیف است یک بازه دارای حدت و شدت.
حسن میخندد، خندوانه ما را میخنداند، خیلیها به ما که به خندوانه میخندیم، میخندند. ما همه میخندیم، اما هنوز شما باور نکنید.
آنچه در شب ۱۷ فروردین اتفاق افتاد، پیشگیری سطح ۲ یا ۳ است. دانستن آنچه که نمیدانستیم، برای کمتر ضربه خوردن از ندانستنهایمان. ما میدانیم که اگر بچهمان نگاه نمیکند و نمیخندد و اسمش را که میبریم، برنمیگردد، نه اینکه با حیاست، نه اینکه «چه بچه ساکت و خوبی». حتی این از نشانگان مظلومیت خاندانمان هم نیست. هرچه زودتر اینها را بفهمیم، حال مرتضی بهتر میشود. آنچه در این شب اتفاق افتاد، تشویق به یک مداخله زودهنگام است در حال بچههامان. هر چه زودتر بفهمیم بچهمان مرتضی است، عمر و وقت و انرژی و هزینه کمتری خواهیم داد برای آنچه که نمیدانستیم.
خندوانه آن شب، یک صرفهجویی عمومی بود برای مطالعات نکرده مان، برای کتابهایی که نخواندیم و نمیخوانیم، برای فیلمهایی که ندیده و نمیبینیم. ما از همه دست اندرکاران خندوانه ممنونیم، که برایمان بندری میزنند، میلرزیم به خود میخندیم، آنها به ما که میخندیم، میخندند، همگی میخندیم، ضرب بندری اوج میگیرد، باز میخندیم، ولی هنوز شما باور نکنید.
منبع:
سلامت نیوز
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼