داستانی برای بچه ها، سرزمین نینیها
در سرزمین نینیها قرار شد یک رییس جدید انتخاب شود، چون رییس قبلی، دیگر نینی نبود. پس، همه نینیها در اتاق اصلی جمع شدند تا تصمیم بگیرند چه کسی رییس شود.
شهرزاد: در سرزمین نینیها قرار شد یک رییس جدید انتخاب شود، چون رییس قبلی، دیگر نینی نبود. پس، همه نینیها در اتاق اصلی جمع شدند تا تصمیم بگیرند چه کسی رییس شود.
نینیها، یکی یکی، با لباسهای قشنگشان وارد میشدند و هر کدام، درباره کارهایی که بلد بودند، چیزی میگفتند. یکی میگفت: "من، خودم، شیشه شیرم رو میگیرم"، یکی دیگه میگفت: "من، خودم جغجغهام رو تکون میدم"، یکی هم میگفت: "وقتی حوصلهام سر میره، واسه خودم، آواز میخونم تا سرگرم بشم".
خلاصه اینکه نینیهایی که میخواستند رییس بشوند، از کارهایی که خودشان، بهتنهایی انجام میدادند، تعریف میکردند و بقیه میخندیدند و آنها را تشویق میکردند، اما کارهایی که آنها انجام میدادند، کارهایی بود که همه نینیها بلد بودند. آنها، برای رییس شدن، باید یک توانایی خاصی نسبت به بقیه نینیها داشته باشند.
نینیها، یکی یکی میآمدند و خودشان را معرفی میکردند، اما هنوز، رییس انتخاب نشده بود؛ تا اینکه نوبت رسید به آخرین نینی.
نینی تپلی قصه ما، با لباس شنا وارد اتاق شد. همه نینیها، با تعجب به او نگاه کردند. نینی تپلی، گلویش را صاف و شروع کرد به توضیح دادن و گفت: "من شنا بلدم و میتونم زیر آب، با ماهیها، شنا و بازی کنم. اگر من رییس بشم، میتونم به همه نینیها، شنا کردن رو یاد بدم تا همه با هم، آببازی و با ماهیها بازی کنیم. اینطوری، دیگه هیچکدوم از ما، از آب هم نمیترسه و دیگه مشکلی با حمام کردن هم نداریم."
رییس، کمی فکر کرد و نظر بقیه نینیها را پرسید. در قلعه نینیها، نینی تپلی قصه ما، تنها نینی بود که شنا بلد بود به همین خاطر، رییس و بقیه نینیها تصمیم گرفتند او را بهعنوان رییس جدید انتخاب کنند. پس، سرود جشن اجرا شد و همه آماده شدند تا نینی تپلی، رییس سرزمین نینیها شود.
یکی از نینیها، با کلاه زیبایی که بهعنوان کاردستی درست کرده و تزیین کرده بود تا در این روز، به رییس جدید، هدیه دهد، آمد و کلاه را به نینی تپلی داد. نینی تپلی، با خوشحالی، کلاه را بر سرش گذاشت و همه برای او دست زدند و هورا کشیدند.
وقتی جشن تمام شد، نینی تپلی، با لباس شنا و کلاه رنگارنگ زیبایش، رفت کنار ساحل تا به ماهیهایی که با آنها دوست بود، هم خبر رییس شدنش را بدهد و هم از آنها تشکر کند که شنا کردن را به او یاد دادند. آن روز، تا غروب آفتاب، نینی تپلی، آببازی کرد.
تو دوست داری شنا کردن رو یاد بگیری و بری آببازی؟
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼