روزنامه همشهری: شاید بارها وبه بهانه های گوناگون این جمله را شنیده باشید که «هیچکس چون دیگری نیست و هیچ دو نفر را نمی توان یافت که به طور کامل و از هر نظر، شبیه به یکدیگر باشند».

اما به راستی چه رازی در پشت این پدیده نهفته است که حتی دوقلوهایی که با برخورداری از ژن های یکسان و در یک خانه در کنار هم بزرگ می شوند نیز، از این تفاوت در امان نمی مانند و در نهایت، شخصیت های متفاوتی را به نمایش می گذارند؟ یک متخصص ژنتیک رفتار با انتشار کتاب جدید خود با عنوان «هیچ دو نفری یکسان نیستند: طبیعت و فردیت انسان» ، تلاش کرده است تا این پرسش را پاسخی علمی و مناسب گوید.
طبیعت یا تربیت؟
«جودی ریچ هریس» که ۸ سال پیش با انتشار کتاب دیگری، برخی نظریه های روانشناختی را در زمینه شکل گیری سرشت رفتاری کودکان تحت تأثیر رفتار و الگوهای والدینی، مورد حمله قرار داده و خشم بسیاری از منتقدان خود را در محافل دانشگاهی برانگیخته بود، اکنون با منتشر کردن «هیچ دو نفری یکسان نیستند» توسط انتشارات «دبلیو. دبلیو. نورتون» و نیز تلفیق نظر خود با برخی نظریه های شخصیت، درصدد پاسخ دادن به منتقدان خویش برآمده است.
به گفته این متخصص ژنتیک رفتار، برای جداسازی و تفکیک عوامل ژنتیکی از عوامل محیطی در عرصه رفتارشناسی، دو دسته تحقیقات لازم است. نخست باید به بررسی و مطالعه دقیق انسان های برخوردار از ژن های یکسان، در محیط های متفاوت پرداخت و به این منظور، دوقلوهای تک تخمی و یکسانی که در دو محیط گوناگون زندگی می کنند، بهترین نمونه تحقیقاتی به شمار می آیند.
همچنین بررسی افرادی که ژن های متفاوت دارند، اما در محیط های مشابه و یکسانی زندگی می کنند نیز می تواند در این زمینه بسیار مهم و مفید باشد. هریس با بهره گیری از این روش، نظریه های مرسوم و متداول در زمینه شکل گیری شخصیت انسان را به چالش کشیده است.
این قبیل بررسی ها منجر به گردآوری دیتا و اطلاعات ارزشمندی می شود که بشر را در راه یافتن پاسخی مناسب تر، علمی تر و قانع کننده تر برای یکی از پرسش های دیرینه مجامع علمی تجهیز و یاری می کند.
این پرسش، همان جمله معروف «طبیعت یا تربیت؟» است که می کوشد تا مرزبندی دقیق تری را میان دامنه اثربخشی و تأثیرگذاری «ماهیت و طبیعت» انسان از یک سو و «تربیت و آموزش» وی از سوی دیگر، بر روی ابعاد مختلف رفتار و شخصیت وی تصویر سازد.
پیشینه تکاملی
اما به راستی اگر والدین رفتار و شخصیت فرزند خویش را شکل نمی دهند، چه عاملی این کار را می کند؟
هریس در کتاب خود، به بررسی ها و مطالعاتی استناد می کند که در زمینه تأثیر والدین در خانه در برابر تأثیر محیط بزرگ تر در جامعه صورت گرفته است. برای مثال، کودکانی که با والدین هنگ کنگی و لهجه دار خود در کانادا زندگی می کنند و بزرگ می شوند، برخلاف والدین خویش دارای لهجه نیستند.
در واقع، اگرچه والدین آنها لهجه خاصی دارند، همسایگان و افراد دیگر در جامعه (به تعداد بسیار بیشتر از افراد خانواده) فاقد چنین لهجه ای هستند و به این ترتیب، کودکان لهجه خود را از دست می دهند. در این مثال، نیروی جامعه روستا یا شهر، بر نیروی محیط کوچک خانواده چیره می شود.
سیستم های مغزی
هریس بر پایه منطق تکاملی، در کتاب اخیر خود نظریه ویژه ای را درباره شخصیت بنیان می نهد که بر پایه سه سیستم موجود در مغز ما استوار شده است. وی نخستین سیستم از این نوع را «اجتماعی شدن» می نامد و تأکید می کند که این سیستم، فراگیری زبان، عرف ها و سنت ها و نیز مهارت ها را به همراه دارد.
برای مثال، مادر و مادربزرگ هر دو لباس می پوشند، تو نیز یک دختری، پس تو همچون آنها نیازمند لباس مناسب هستی. دومین سیستم مغزی به گفته هریس، سیستم «برقراری ارتباط» است که در تمایز نهادن میان افراد پیرامون وارد عمل می شود و ما با استفاده از آن می توانیم با یکدیگر به طور مناسب و مؤثری ارتباط برقرار کنیم.
سیستم «اجتماعی شدن» به شما نشان می دهد که چطور گروه هایتان را شکل بدهید؛ سیستم «برقراری ارتباط» نشان می دهد که چگونه با یکدیگر کنار آیید و در نهایت، سیستم «شأن و منزلت» نشان می دهد که چطور در این میان به رقابت برخیزید.
انعطاف پذیری رفتاری
این همان پارادوکسی است که پشت عنوان تیتر کتاب هریس، یعنی «طبیعت و فردیت انسان» نهفته است. طبیعت انسان عامل و ریشه ای برای فردیت وی است و سیستم های روانی و مغزی که ما در برخورداری از آنها سهیم هستیم، ابزار و عواملی برای تمایز بخشیدن به ما از سایرین به شمار می روند.
اما نیروهای تکاملی که به ما شخصیت هایی متمایز و منحصر به فرد می بخشند، در اینجا خاتمه نمی یابند. ژن های ما تعیین کننده قطعی و صرف تمام ویژگی های ما نیستند و طبیعت انسان در فردیت او پایان نمی پذیرد، بلکه همچنان که هریس تأکید می کند، مسیر تکاملی بشر میزان خاصی از «انعطاف پذیری» رفتاری را نیز به وی بخشیده است؛ به طوری که می تواند از تجربیات خویش در طول زندگی بهره بیشتری گیرد.
به طوری کلی، انسان ها در مسیر تکاملی خود دارای توانایی های «مناسب و چندبعدی» ویژه ای برای تجزیه و تحلیل ذهن و فکر دیگران و تطبیق رفتار خویش و نیز اصلاح الگوهای رفتاری در شرایط مختلف شده اند. این مکانیسم برای تکامل الگوهای رفتار اجتماعی بشر در بلند مدت بسیار مفید و مؤثر بوده است.