این ۶ نشانه یعنی در کودکی حس اعتبار و ارزشمندی دریافت نکرده اید
همهمان به دنبال اعتباریم. اعتبار را نیاز داریم تا بدانیم در حال حاضر داریم کار درست انجام میدهیم. نیازمند اعتباریم که مطمئن شویم آدم خوبی هستیم و در مسیر درستی در زندگی قدم بر میداریم.
همهمان به دنبال اعتباریم. اعتبار را نیاز داریم تا بدانیم در حال حاضر داریم کار درست انجام میدهیم. نیازمند اعتباریم که مطمئن شویم آدم خوبی هستیم و در مسیر درستی در زندگی قدم بر میداریم.
اگر در دوران کودکی به قدر کافی از سمت مراقبان اولیه و اطرافیانمان اعتبار کسب نکنیم، چه اتفاقی میفتد؟ از کجا باید بدانیم که در کودکی به قدر کافی اعتبار و حس ارزشمندی گرفتهایم؟
با راهنماتو همراه باشید تا 6نشانه که در کودکی ارزش و اعتبار نگرفتهاید را با شما در میان بگذاریم:
1.از سندروم دغلکار به شکلی افراطی رنج میبرید
سندروم دغلکار یک پدیده بهداشتی رفتاری است که طی آن فرد به هوش، توانمندی، مهارت یا موفقیتهای خودش در میان آدمهایی که احساس میکند همه این موارد را در عالیترین حد دارند، تردید میکند.
درواقع گمان میکند بین آدمهای اشتباهی بر خورده است و بالاخره روزی آن آدمها دستش را رو میکنند. صدای درون این آدمها مدام به آنها نهیب میزند: «تو کلاهبرداری و دیر یا زود بقیه میفهمن!»
این صدا از دوران کودکی شکل میگیرد که والدین به قدر کافی به شما اعتبار و ارزش نمیدهند. هر زمانی که به موفقیتی میرسید، آن موفقیت کافی نیست. از نظر والد سختگیر شما باید خیلی بیشتر و بهتر عمل میکردید. حالا که بزرگ شدهاید، صدای سر شما، درواقع همان صدای والد است که میگوید برای پست فعلی، موقعیت فعلی و ..به قدر کافی مناسب نیستید.
شما مدام خودتان را با دیگران مقایسه میکنید و موفقیتهای آنها را معیاری برای سنجش موفقیتهای خودتان در نظر میگیرید.
اما سندروم دغلکار حلشدنی است. جسیکا ودرلان، دکترای روانشناسی، در دانشگاه واشنگتن، میگوید که شما باید «روی حقایق تمرکز کنید.»
شما به هر مرحلهای از زندگی رسیدهاید، زمان زیادی برایش صرف کردهاید. پس به تلاشی که برای رسیدن به جایگاه فعلی کردهاید فکر کنید. شما با کلاهبرداری به موقعیت فعلی نرسیدهاید، کلی پشتکار پشت این قضیه وجود دارد که شما آنها را نادیده میگیرید.
بیشتر بخوانید: بلایی که ناامیدی بر سر مغز ما می آورد
2.همواره به دنبال کسب اعتبار بیرونی هستید
وقتی به عنوان کودک به قدر کافی اعتبار کسب نمیکنیم، در بزرگسالی در جای نادرست، به دنبال کسب اعتبار هستیم. اگر کسی به شما بگوید بهترین در بهترین رشته هستید، از شدت هیجان به گریه میفتید. چرا؟ چون نیاز به کوچکترین تأییدات بیرونی دارید تا مطمئن باشید در مسیر درست هستید.
به خودتان بگویید، خودتان را باور دارید و اینجایی که هستید بهترین جایی است که با توجه به شرایطتان میتوانستید به آن برسید.
3.مدام به خودتان شک میکنید
همه ما گاهی دچار خود-تردیدی میشویم. اما بعضیها مدام این احساس را تجربه میکنند.
خود-تردیدی بیمارگون زمانی است که نسبت به هیچچیزی در مورد خودتان اطمینان ندارید. به افکار، باورها، احساسات، عقاید، تصمیمها، نقطهنظرها و هر حقیقتی شک دارید.
حتی اگر عالی کارتان را انجام دهید باز هم برایتان کافی نیست.
شکست برایتان ترسناک است چون فکر میکنید که شکست و خطا مایه شرمساری است. سعی کنید فکر کنید که ارزش شما با تأییدات بیرونی کم یا زیاد نمیشود.
4.به خودتان به قدر کافی اعتبار نمیدهید
هر زمانی که به موفقیتی میرسید، میگویید «شانس آوردی!»
یکی از دلایلش آن است که «شانس آوردی» مدام در کودکی از زبان والدین شنیده شده است. اما به لحاظ آماری این فکر اشتباه است.
یعنی امکان ندارد که 100درصد همه چیزهایی که تاکنون در آن موفقیتی کسب کردهاید، محصول تصادف بوده باشد.
روانشناسان میگویند که وقتی نقش شانس را در موفقیتتان حذف کنید، امتیازات بزرگی کسب میکنید.
شاید بعضی از موفقیتهای ما محصول شانس باشد اما همه موفقیتهای ما نمیتواند. مگر اینکه از خانوادهای سرشناس باشید که هرآنچه به دست آوردهاید به دلیل مناسبتهای خانوادگی باشد، درغیراینصورت اگر فردی عادی هستید که پارتیبازی در موردتان صدق نکرده است، موفقیتهایتان نتیجه تلاشتان است.
5.نمیدانید با تعریف دیگران چه کنید
تحسین دیگران به نظرتان زیادی است. نمیتوانید تعریف دیگران را درونی کنید چون خودتان را در حدی نمیدانید که تعریف دیگران را بپذیرید. درواقع تعریف دیگران با خود-انگاره را تصویری که از خودتان دارید سازگار نیست.
نمیدانید به تعریف دیگران چگونه واکنش نشان دید.
6.از اینکه «کشف شوید» میترسید
دیدید والدین میگوید: «من بچهام رو از خودش بهتر میشناسم.» آنها اشتباه میکنند چون فرزندان میتوانند 80درصد از هویت واقعیشان را بنا به دلایلی، مانند ترس از طرد شدن یا کسب نکردن تأیید، پنهان کنند.
برای همین این کودکان ممکن است همیشه از اینکه هویت واقعیشان را پنهان میکنند، در هراس باشند و بترسند که روزی دیگران خودِ واقعیشان را کشف کنند.
در بزرگسالی نیز این ترس با آنهاست. این کودکان، چون از ترس طرد شدن احساسات مختلفشان را سرکوب کردهاند، در بزرگسالی نیز نمیتوانند احساس واقعی را بروز بدهند و از اینکه دیگران به حس واقعیشان پی ببرند، هراس دارند.
سخن آخر
شما بیشتر از چیزی که فکر میکنید شایسته عشق و مهربانی هستید پس خودتان را از آن دریغ نکنید. خودتان را طوری دوست بدارید که دوست داشتید وقتی کودک بودید، دوستتان داشته باشند!
اگر بدون نیاز به تأییدات بیرونی به خودتان عشق بورزید، همیشه در مسیر درست هستید! شک نکنید!
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼