روزنامه اطلاعات: بخش اول :
نوشته حاضر برگرفته از کتاب «بیاشتهایی روانی» اثر دکتر مرتضی مشایخی، استاد رشتة کودکان دانشگاه تهران است که زندگی خود را صرف تحصیل و تدریس دانش پزشکی و درمان کودکان کرده است. ایشان در این کتاب یکی از معضلات بزرگ این قرن، یعنی بیاشتهایی روانی را که میلیونها کودک و خانوادههایشان دچار آن هستند، مورد بحث قرار داده است .
بیاشتهایی روانی یکی از بزرگترین پدیدههای دوران اخیر است که در اوایل قرن بیستم در اروپا و آمریکا رو به ازدیاد گذارد و در نیمة دوم این قرن در کشور ما شروع شد و به سرعت در خانوادهها گسترش یافت .
این بیماری به ظاهر ساده، به علت طولانی شدن، باعث سلب آسایش والدین کودک میشود و اگر افراد خانواده، به خصوص مادران جوان، به اصول پرورش و تغذیة کودک آشنا باشند، با تغذیة درستِ فرزند خود مانع از بروز چنین عارضة وخیمی خواهند شد .
علت گسترش این بیماری این است که اکثر خانوادهها از وجود چنین عارضهای بیخبرند و در صورت بروز کسالت با درمانهای خودسرانه باعث طولانی شدن و تشدید عارضه میشوند .
مردم کمبضاعت، به خصوص ساکنان روستاها، دچار این بیماری نمیشوند؛ زیرا زندگی کودکان در مناطق روستایی طبیعی است: آنها حداقل غذا را دریافت میدارند، حداکثر فعالیت بدنی را دارند، از هوای سالم استفاده میکنند، و سادگی و صفا در خانهها حکمفرما است .
کودکان خانوادههای کمبضاعت رشد طبیعی دارند و اکثرشان شاداب و پرتحرکاند. آنان غذا را با میل و رغبت میخورند و از آفات اغذیة مصنوعی که هر روز نوعی از آن در بازار عرضه میشود، مصوناند و هرگز دچار بیاشتهایی روانی نمیشوند .
نیم قرن پیش زندگی مردم ایران اختلاف چشمگیری با زندگی فعلی داشت. با وجود فقر نسبی که در کلیة خانوارها وجود داشت، تفاوت فاحشی از لحاظ مادی بین مردم وجود نداشت و طبقة مرفه بسیار محدود بود؛ شهرها چندین برابر کوچکتر از امروز و خانهها اغلب وسیع بود؛ افراد خانواده با صفا و صمیمت همه گرد یکدیگر زندگی میکردند و افراد مسن مورد محبت شاید کلیة افراد فامیل و همگی فرمانبردار این گروه بودند؛ در جلوی خانهها باغچهای وجود داشت که همیشه مشجّر و دارای آب جاری و درختان میوة متعدد بود و قسمتی از نیاز خانواده از این منبع تهیه میشد؛ در اطراف شهرها باغهای وسیع و باصفا فراوان بود که به وفور سبزی و میوه کمک زیادی میکرد، به علاوه باعث طراوت و سرسبزی محیط و لطافت هوا میشد. در اکثر اوقات بزرگسالان و کودکان در چنین محیطی به گردش میپرداختند و این امر به سلامت مردم کمک فراوانی میکرد. مواد اولیه به قیمت ارزان به دست مردم میرسید .
هوای لطیف شهر و ده باعث سلامت جسم و روح میشد و بیماریهای مختلف مثل سردرد و تهوع و سرگیجه و ناراحتی روحی و سرطان ریه به دلیل آلودگی هوا وجود نداشت؛ آسمانِ صاف و پرستارة تهران و شهرهای بزرگ دیگر را عدة زیادی از مردم به خاطر دارند و افسوس آن دوران را میخورند .
جنگلهای طبیعی که پشتوانة اقتصادی و بهداشتی کشور بودند، در معرض هجوم سودجویان قرار نگرفته بودند و نیمی از این گنج خداداد نابود نشده و بقیة آن در معرض نابودی جدی نبود .
دریاها و دریاچهها که از سرمایههای بزرگ خدادادی است، دچار آلودگی نشده بود. انواع جانوران آبزی بیرحمانه صید نمیشدند و آلوده شدن آب باعث مرگ و میر فراوان این موجودات نشده بود؛ محصولات دریایی به طور فراوان و ارزان در دسترس مردم بود. اقسام مختلف طیور و حیوانات قتل عام نشده بودند و نسل عدهای از آنان منقرض نشده بود .
میتوان پیشبینی کرد که در اوایل قرن بیستویکم، که جمعیت دنیا به ده میلیارد میرسد (و این افزایش جمعیت فقط در جهان سوم به وجود میآید)، بشر دچار چه فاجعة عظیمِ غیرقابل حلی خواهد شد .
در گذشتة نه چندان دور، انسانها زندگی ساده و آرامی داشتند؛ گرفتاریهای امروز وجود نداشت و بدبختی مردم روزافزون نبود .
اگر تمدن مزایای فراوانی برای بشریت به ارمغان آورده، اغلب ملل جهان سوم از این مزایا محروماند و برای استفادة محدود از این رهآوردها مجبورند زحمات روانی و جسمی فراوانی را تحمل کنند .
در گذشته آرامش و صداقت و وحدت جامعه بیش از امروز بود؛ افراد در غم و شادی یکدیگر شریک بودند؛ بزرگان قوم مورد احترام عمیق بودند و در ایام پیری مانند امروز عملاً از خانوادهها طرد نمیشدند .
افراد خانواده حتی پس از ازدواج در محیطی پر از محبت در کنار هم زندگی میکردند و بدین وسیله بار زندگی به علت همکاری سبکتر و مشکلات سادهتر میشد. به خصوص کودکان با شادابی و سرزندگی طبیعی در محیطی باز و آرام تکاپو میکردند و از مواهب طبیعی مانند آب و هوا و غذا و تحرک و ورزش در کوه و دشت و سبزهزارها بیشترین استفاده را میکردند .
بخش دوم :
در بخش قبل خواندیم که در گذشته نه چندان دور، انسانها زندگی ساده و آرامی داشتند و گرفتاری های امروز وجود نداشت .
در ادامه می خوانیم کودکان برای ورزش و بازی وقت و جای کافی داشتند و مانند امروز در آپارتمانها محبوس نبودند، هوای آلوده استنشاق نمیکردند و از محیط سالم برای بازی و ورزش محروم نبودند. در چنین محیطی تغذیة کودکان مطلوب و رضایتبخش بود؛ شیرخواران در حدود دو سال از شیر مادر تغذیه میکردند و مادران به علت آرامش، شیر کافی برای شیرخوار داشتند، اغذیه در خانواده محدود بود و دور از دسترس کودکان نگهداری میشد، همین محدودیت غذا و دسترسی نداشتن کودکان به ذخایر غذایی خانواده سبب میشد که کودکان نسبت به مواد خوراکی پراشتها و حتی حریص باشند، این دسته همیشه با ولع زیاد دنبال به دست آوردن خوراکی بودند و آن را با اشتهای وافر صرف میکردند .
امروز قسمت بزرگی از بودجة خانوادههای مرفه و نیمه مرفه صرف خرید مواد زائد به خصوص مواد خوراکی اضافه میشود؛ با فزونی یافتن بیحساب مواد غذایی، پدران و مادران، به عذر وظیفه، انواع خوراکیها را در دسترس فرزندان خود قرار میدهند و با این عمل از جاذبه و اهمیت مواد غذایی کاسته و بچهها را نسبت به غذا بیاشتها و بیاعتنا میکنند .
خانوادهها در پی این خطای بزرگ مرتکب اشتباه عظیم دیگری میشوند؛ به این معنی که کودکان بیاشتهای خود را با تشویق و تنبیه و اصرار به خوردن دعوت میکنند و به این ترتیب بیمیلی اینان را نسبت به خوردن تشدید میکنند تا جایی که برخی از کودکان از قبول حداقل خوراک نیز سر باز میزنند .
به این ترتیب بیماری بیاشتهایی روانی که از اوایل قرن بیستم در کشورهای صنعتی بروز کرده بود در خانوادههای مرفه و نیمهمرفه ما راه یافت. به طور کلی میتوان این گرفتاری را یکی از عوارض جامعة متمدن و ناشی از دستیابی انسانها به منابع غذایی فراوان دانست .
باید توجه داشت که آمار این بیماری، به خصوص در جهان سوم،کاملاً مشخص نیست؛ زیرا خیلی از خانوادهها این بیماری وخیم را یک عارضة ساده انگاشته، مطلقاً برای درمان، کودک را نزد پزشک متخصص راهنمایی نمیکنند؛ در نتیجه این بیماری و عوارض آن یک عمر گریبانگیر کودکان خواهد بود .
باید این نکتة اساسی مورد توجه همه مادران باشد که باید همیشه کودک در تکاپوی تهیه و دسترسی به غذا باشد تا دستگاه گوارش او آمادة جذب و هضم مواد خوراکی شود و اگر مادر یا مادربزرگ به اشتباه و به زور بخواهند او را تغذیه کنند، نتیجة آن جز ایجاد بیاشتهایی روانی و عوارض حاصل از آن نخواهد بود .
متأسفانه عده زیادی از پدران و مادران عادت دارند در تغذیه و پرورش فرزند، کلیة امور را مطابق میل خود اعمال و به فرزند خود تحمیل کنند و این کار برخلاف تمام قوانین طبیعی و امور تربیتی است و نتیجة این سوء کردار در آینده روی کودکان آثار سویی باقی خواهد گذارد. فرزندان بیگناه نمیدانند در این موارد از رفتار سوءِ خانواده به چه مرجعی پناه برده و چارهجویی کنند .
مادرانی که فرزند خود را به زور تغذیه میکنند، تصور میکنند به سلامتی او کمک میکنند و مختصر غذایی که کودک میخورد به اصرار مادر است. غافل از این نکته که با این عمل بزرگترین ظلم و دشمنی را در حق فرزند دلبند خود اعمال میکنند و گاهی به دست خود جگرگوشة خود را نابود میکنند. در ضمن باید توجه داشته باشیم که همة غذاها الزاماً مفید نیستند . امروزه در همة نقاط گیتی سعی میشود انتخاب نوع اغذیه از طفولیت مطابق با موازین طبی باشد؛ زیرا غذای غیربهداشتی میتواند در انسان، غیر از اختلال اشتها، بیماریهای عروقی و قلبی ایجاد کند. کاهش دفاع بدن و به خصوص اختلال تغذیه میتواند باعث ایجاد بیماری سرطان در بدن انسان شود و بالعکس مشاهده شده در بیمارانی که دچار سرطان هستند، با برقراری رژیم غذایی درست سرطان به سرعت رو به بهبودی میرود و بالعکس .
بیاشتهایی روانی کودکان
به جرأت میتوان گفت که بیاشتهایی یکی از بیماریهای رایج و شایع کودکان در تمام نقاط دنیا است و هر روز تعداد بیماران به علت افزایش بیرویه جمعیت و بیتوجهی عامه به وجود چنین بیماری رو به افزایش است .
مردم تصور نمیکنند که بیاشتهایی ممکن است یک بیماری وخیم و پرمخاطره باشد و به همین دلیل است که از مراجعه به پزشک خودداری میکنند .
دلیل دیگری که باعث طولانی شدن بیماری میشود، سرسختی و مقاومت مادر و مادر بزرگ در مقابل دستورات پزشک است. در این بیماری بهترین دارو آزاد گذاردن کودک در تغذیه و اصرار نکردن به او است .
_ بخش سوم :
در بخش قبل خواندیم که بیاشتهایی یکی از بیماریهای رایج و شایع کودکان در تمام دنیاست و بهترین دارو برای درمان این بیماری، آزاد گذاشتن کودک در تغذیه است. در ادامه مطلب میخوانیم :
با کمال تأسف در مقابل چنین دستور سادهای مادر مقاومت عجیبی میکند و مشکل پزشک قانع کردن مادر یا مادربزرگ است که مدت مدیدی به طول میانجامد و گاهی این سرسختی برای همیشه ادامه پیدا میکند .
در این عارضه بیمار واقعی خانواده بوده و کودک بیگناه است و عملاً چوب تصورات و عادات نادرست مادر و پدر ناآگاه خود را میخورد .
این بیماری به ظاهر ساده خانوادهها را به ستوه آورده و عواقب وخیمی ممکن است به بار آورد .
رفتار مادران در مورد تغذیة کودک به راستی تعجبآور است. مادری که از تب سادة فرزند خود بیقرار میشود و فوراً او را نزد پزشک معالج میبرد، بیاشتهایی را که بیماری بدانجامی است، نادیده انگاشته و کوچکترین نگرانی به خود راه نمیدهد. اکثر اوقات بیماری تصادفاً توسط پزشک معالج کشف میشود. در ایام گذشته که این بیماری کمیاب بود، گاهی همکاران جوان نیز به این عارضه توجه نمیکردند یا دستورات سادة آنان بیماری را ریشهکن نمیکرد. خوشبختانه اکنون در جامعة پزشکی این عارضه کاملاً شناخته شده و درمان آن سادهتر شده است .
اگر در مورد این بیماری از قصور مادران گفتگوی زیاد به عمل میآید، هدفی جز کمک به مادر و فرزند نداریم. به طور کلی از زحمت و فداکاری و دلسوزی مادر در تمام ادوار صحبت کافی شده و کسی نیست که قدر جانفشانی مادر را نداند، اما اگر مادران در مورد تغذیه پافشاری زیاد میکنند و حتی سخن بزرگان و پزشکان متخصص را نادیده میانگارند، دلیلی جز غریزة شدید مادری و وابستگی عمیق به فرزند وجود ندارد. این وظیفة خانواده و مدارس است که باید هرچه زودتر آیین تغذیة صحیح را به پدر و مادر در دورانی که خردسالترند، بیاموزند .
اگر این آموزش لازم به موقع داده نشود، بیاشتهایی روانی در کمین کودک خواهد بود. بعضی از خانوادهها و عدهای از مادران چنان در این راه پافشاری میکنند که بیاشتهایی شدید ممکن است جان کودک را در خطر نابودی قرار دهد و در این مواقع است که پزشک ناچار میشود فرزند را از مادر و محیط خانواده جدا کرده و بستری کند تا پس از بهبود کودک و تعلیم لازم مادر، دوباره کودک بتواند به کانون گرم خانواده و آغوش مادر راه یابد .
بدبختانه زن و مرد وقتی بنای زندگی مشترک و تشکیل خانواده را میگذارند، از مسائل بسیار مهم عملی پرورش و تغذیه کودک بیخبرند. در مدرسه پیچیدهترین تئوری را آموخته و آویزة گوش میکنند ولی از آیین زندگی مشترک یعنی وظایفی که زن و مرد در مقابل یکدیگر دارند یا رفتاری که باید در سنین مختلف با فرزند خود داشته باشند، کاملاً بیخبرند .
در کلیة این نابسامانیها خانواده و مدرسه هر دو مقصرند که اصول عملی زندگی را به جوانان آموزش نمیدهند و باعث میشوند که بیش از نیمی از ازدواجها دیر یا زود به ناکامی بینجامد و نتیجة آن ناکامی زن و مرد و سرگردانی کودکان بیگناه شود .
این قرن و سدة آینده دوران تکنولوژی است، اکتشافات و اختراعات پرده از روی مجهولات برمیدارد. متأسفانه بشر از لحاظ معنوی سیر قهقرایی طی میکند، صداقت و صفا و همبستگیها نابود میشود و انسان اسیرِ ماشین یعنی مصنوع خود میشود. اشتها یکی از مسائلی است که در این دوران به علت وجود مسائل مختلف از دست میرود. کلیة افراد، به خصوص کودکان، در این قرن بیشتر دچار بیاشتهایی میشوند. اگر به علل این کسالت توجه کنیم، میتوانیم از بروز این عارضة وخیم جلوگیری کنیم .
باید بدانیم که تغذیة شیرخوار یک امر حیاتی و غریزی است و عوامل مختلف در مغز و دستگاه گوارش در تنظیم این امر دخالت دارند . وظیفة ما این است که این نظم خدادادی را با دخالتهای بیجا و اشتباهات در تغذیه کودک دچار اختلال نکنیم .
اشتها یعنی کشش انسان به طرف خوراکی . نبودن این علامت را بیاشتهایی مینامند .
اکثر اوقات بیاشتهایی به غذا یک پدیدة روانی است که به آشفتگی حس اشتها منتهی میشود. به عبارت دیگر، ذائقهای که متناسب با عادات و تجارب قبلی برای هریک از موادغذایی به وجود آمده بوده، مختل میشود .
نوع دیگر بیاشتهایی، که کمیابتر و دوران آن محدود است، بیاشتهایی در نتیجة ضایعات دستگاههای مختلف است که آن را بیاشتهاییِ عضوی مینامیم .
بخش چهارم :
در بخــش قبل انواعی از بی اشتهایی را بر شمردیم.گفتیم که نوعی از بی اشتهایی کـه کــمیاب تر و دوران آن مــحدود تــر اســت ،بی اشتهایی در نتیجه ضایعات دستگاههای مختلف است که آن را بی اشتهایی عضوی می نامیم.در این بخش و در ادامه موضوع بی اشتهایی عضوی می خوانیم :
این بیاشتهایی یک ضایعة زودگذر است، بیماری نیست و با اصلاح مشکل اصلی به سرعت بهبود مییابد .
قبل از بحث دربارة بیاشتهاییِ روانی و عضوی لازم است به کمخوراکیِ سرشتی و نبود امکان تغذیه به دلایل مختلف، که ممکن است با بیاشتهایی اشتباه شود، به طور مختصر اشاره کنیم .
کم خوراکی سرشتی
این بیاشتهایی به فراوانیِ بیاشتهایی روانی نیست و معمولاً کمخوراکی کودک از روزهای اول جلب نظر میکند (برعکس بیاشتهایی روانی که پس از ماه دوم خودنمایی میکند). طفل بدون اینکه دچار ناراحتی باشد، تغذیهاش محدود و خوراکش کمتر از دیگران است. این عده کاملاً تندرستاند و جثة آنان متناسب و اغلب ظریف است. اصولاً این کودکان بیاشتها نیستند و متناسب با اندام ظریف خود غذا میخورند .
عدهای از مادران از کمخوراکی فرزند خود شاکی هستند، برعکس عدهای دیگر توجه دارند که کودک بیاشتها نیست بلکه کمخوراک است و به قول بعضی از مادران معدة طفل کوچک است .
آزمایشهای متعددی که از کودک به عمل میآید منفی بوده و عملاً طفل چست و چالاک است و از لحاظ جسمی و روحی هیچگونه ناراحتی ندارد. اگر به چنین کودکانی در تغذیه اصرار ورزیم که مقدار بیشتری بخورند، عملاً اشتهای خود را از دست داده و مقدار متوسط غذایی که میخورند، کاهش یافته و دچار بیاشتهایی شدید روانی میشوند .
نتیجة کلیه این مطالعات این است که باید از ماههای اولیة زندگی این کمخوراکی سرشتی را تشخیص دهیم و کودک را در تغذیه آزاد بگذاریم زیرا با این تغذیة محدود سلامتی کودک تأمین میشود .
ناتوانی در خوردن
عدهای از بیماران بیاشتها نیستند ولی قدرت تغذیه را به علتی از دست دادهاند و اگر مانعی که در راه تغذیه وجود دارد یا ضایعهای که باعث اشکال تغذیه شده اصلاح شود، کودک با اشتهای عادی به خوردن غذا میپردازد .
نباید بیاشتهایی روانی با ناتوانی در تغذیه اشتباه شود .
این ضایعات عبارتاند از وجود عامل مکانیکی در شیر خوردن یا آشفتگی در عمل بلع مثل وجود ناهنجاریها، عفونت دهان و حلق، شکاف لب و کام، درشتی زبان یا تورم آن، تورم لثه، ورم بینی، و آبسة حلق .
در ضایعات دهانی آنچه زیاد جلب نظر میکند، عبارت است از برفک دهان که با این ضایعه شیرخوار توان شیر خوردن را از دست میدهد و با درمان بیماری تغذیه عادی میشود .
عفونتهای دهانی را باید به سرعت درمان کرد و الا باعث کمغذایی شدید کودک میشود. آبسه حلق که گاهی در قسمت عقب یا دو طرف حلق تولید میشود، یکی از نتایج مهم ناتوانی در خوردن است.ضایعات مغزی و پردة آن، در شیرخواران سستی شدید و ناتوانی در خوردن ایجاد میکند. در این موارد، که شیرخوار بیحال و سست است و غذا نمیخورد، باید به فکر ضایعات مغزی و پردة مغز بود و آن را درمان کرد .
پس از این که علل فوق را مطالعه و رد کردیم، متوجه بیاشتهاییِ حقیقی میشویم که به دو دستة مشخص تقسیم میشود :
- بیاشتهایی عضوی که به علت آسیب عضوی از بدن ایجاد میشود .
- بیاشتهایی روانی کودکان یا بزرگسالان که علت آن روانی است .
بیاشتهایی ناشی از علل عضوی
در گذشتة نه چندان دور اکثر بیاشتهاییها عضوی بود و بیاشتهایی روانی که اکنون فراوان شده، یکی از مظاهر تمدن امروزی است .
قبل از بررسی بیاشتهایی روانی باید بیاشتهایی عضوی را شناخت و علل مختلف آن را بررسی کرد و به درمان آن پرداخت. خوشبختانه وقتی علت این بیاشتهایی کشف و درمان شد، بیماری زود بهبود مییابد .
علل این بیاشتهایی عبارتاند از :
بیماریهای عفونی؛ هر عفونتی در کودک ایجاد بیاشتهایی میکند؛ مثل گریپ ساده، عفونتهای شدید مثل پنمونی، مننژیت و آنسفالیت، تیفوئید و سپتیسمیها. برخی از عفونتها مانند سرخک و یرقان ویروسی دارای علامت اساسی بیاشتهایی هستند. در مقابل هر عفونتی که تولید بیاشتهایی شدید میکند، باید به فکر این دو بیماری باشیم.بیماریهای عفونی مزمن، از قبیل سل، عفونتهای گوش و گلو و بینی، برونشیت، پلورزی، ضایعات کبد، کلیه، پوست، مغز و سینوسهای صورت را باید تجسس کرد و هیچ وقت نباید از عفونتهای مجاری ادراری غافل شد.در عفونتها بیاشتهایی یکی از علائم مهم است و با بهبودی بیمار، بیاشتهایی از بین میرود. عود مجدد بیاشتهایی دلیل عود بیماری یا درمان ناقص است .
بخش پنجم :
خواندیم که بیاشتهایی کودکان میتواند علل متعددی داشته باشد. در توضیح بیاشتهایی ناشی از علل عضوی، بیماریهای عفونی ساده و مزمن را نام بردیم و خواندیم که در انواع عفونت، یکی از مهمترین علامتها، بیاشتهایی است که با بهبود بیماری اشتها هم باز میگردد.
در این بخش و در ادامه توضیح انواع بیاشتهایی میخوانیم:
***
بیاشتهایی به علل دیگر؛ در بیاشتهایی عضوی باید به فکر کلیه بود، مثل سرطان خون، کمکاری غدة تیروئید، ضایعات قلبی، کمخونیها و ضایعات دستگاه گوارش مثل کلیت .
بیاشتهایی در نتیجه رویش دندانها؛ عدهای از پزشکان برای رویش دندان اهمیتی قایل نیستند ولی عملاً مشاهده میشود که کودک چند روز یا چند هفته با تورم لئه گرفتار بیاشتهایی شده، ناآرام است و گاهی دچار عوارض دیگری میشود که موقتی بوده و با رویش دندان از بین میروند .
کمبود ویتامینها: از اهمیت ویتامینها در موجود زنده آگاهیم، کمبود آنها عوارضی دارد که یکی از آنها بیاشتهایی است، به خصوص کمبود وتامین C یا A یا ویتامینهای گروه B و ویتامین D باعث بیاشتهایی میشود. به کار بردن این ویتامینها به مقدار زیاد یا مصرف کردن چند نوع، گاهی باعث بیاشتهایی و حتی مسمومیت شدید میشود. به خصوص در مصرف ویتامین D باید دقت زیاد به خرج داد، زیرا مصرف بیرویة ویتامین D ممکن است مسمومیت شدید ایجاد کند که شروع آن با بیاشتهایی است، حتی در مواردی ممکن است این مسمومیت کشنده باشد.مصرف بیرویة مواد نشاستهای یا چربی ممکن است باعث بیاشتهایی شود .
اختلال متابولیک مثل نداشتن تحمل ارثی نسبت به فروکتوز یا نداشتن تحمل نسبت به پروتئینهای شیر گاو و یا گلوتن ممکن است تنها علامت شاخص آن بیاشتهایی باشد .