۳۱۲۲۸
۴۵۷۹
۴۵۷۹
پ

تربیت کودک در قدیم، چطور بزرگ می‌شدند؟

در قدیم بچه ها در اجتماع بزرگ میشدند؛ اما حالا ما از محیط اجتماعی جدا شده ایم و میخواهیم بچه ها را در یک محیط آزمایشگاهی بار بیاوریم.

شهرزاد: تا حالا فکر کرده اید مادربزر گهای ما چطور بچه ها یشان را تربیت میکردند؟ آنها بدون هیچ کتاب آموزشی و هیچ مشاوری به بهترین شکل بچه هایشان را تربیت میکردند. بچه هایی که برعکس زمان ما یکی و دو نفر نبودند. مادربزرگ های ما هرکدام ۶- ۵ بچه داشتند و بدون مشکل همه آنها را بزرگ میکردند؛ اما حالا ما در بزرگ کردن همین یکی دو فرزندمان و ارتباط برقرار کردن درست با آنها کلی مشکل داریم. در شماره قبل اولین بخش از گفت وگوی ما با خانم فرمانی عضو هیئت مدیره «موسسه پژوهش کودکان » را خواندید. ایشان در دومین و آخرین بخش از صحبتهایشان با شهرزاد درباره این تفاوتها برای ما توضیح میدهند.

تربیت کودک در قدیم، چطور بزرگ می‌شدند؟

خانم زهرا فرمانی روانشناس کودک از راز و رمز ارتباط با فرزندان میگوید
بچه ها از دوران نوزادی به ما می گویند چه می خواهند. یک نوزاد با یک موسیقی آرام میشود، نوزاد دیگری با قصه خواندن. ما 2 بچه دوقلو در مرکز داریم، یکی از آنها عاشق اینجا است و دیگری دوست ندارد به آموزشگاه بیاید. ما شرایط یکسانی برای هر دو فراهم کرده ایم؛ اما سلیقه این 2 بچه با هم فرق میکند. این تفاوت آدم ها است و ویژگی آنها را نشان می دهد. ما باید در همه جنبه های رشد کودک کار کنیم. وظیفه ما این است که در رشد حرکتی و ورزشی، عاطفی، منطقی، اجتماعی و همه اینها با بچه کار کنیم؛ اما میبینیم یکی از بچه ها در رشد اجتماعی خیلی سریع پیش میرود، یک بچه نه. من همیشه به مادرها میگویم دلیل ندارد اگر احساس کردند رشد هنری بچه ای زیاد است، همه فعالیت های او را حذف و اصرار کنند که فرزندشان بچه هنرمندی است. بچه در این سن توان تصمیم گیری و تشخیص درست علاقه اش را ندارد؛ پس ما نباید او را از چیزی محروم کنیم. وظیفه پدر و مادر این است که سوال های بچه را جواب بدهند، بدون اینکه بخواهند بیشتر از چیزی که بچه سوال میکند به او القا و تحمیل کنند.

آپارتمان سم است
بچه احتیاج به بازی دارد. اگر او را در یک آپارتمان نگه داریم یادش میرود که میشود بیرون از خانه دوید و بازی کرد. مثل داستان معروف آن پرنده که در قفس او را باز گذاشته بودند؛ اما پرنده نمیفهمید میتواند از قفس بیرون بیاید. ما بال و پر بچه هایمان را میچینیم، بعد میگوییم غریزه بچه این بوده. وظیفه ما این است که به بچه هایمان یادآوری که کنیم میتوانند گِلبازی کنند. میتوانند در طبیعت بدوند. در دشت میتوانند گلها را بو کنند. بچه باید عمو زنجیرباف هم بازی کند، سرسره بازی هم بکند. فقط شهربازی برای بچه کافی نیست. بچه ای که فقط شهربازی رفته باشد فقط شهربازی را دوست دارد. بچه باید بازیهای همگانی عمو زنجیرباف را هم تجربه کند. برای همین میگوییم وظیفه تعلیم و تربیت این است که بتواند بستر گسترده ای فراهم کند. مثلا اگر برای بچه مدادرنگی خوب یا ماژیک خوب بخرید شوقش به نقاشی بیشتر میشود. اگر کاغذهای بزرگ برایش بگذارید، دیگر روی دیوار نقاشی نمیکشد. اگر تکه ای خمیر نان به او بدهید با آن یک مجسمه کوچک درست میکند.

تربیت با عمو زنجیرباف
در قدیم بچه ها در اجتماع بزرگ میشدند؛ اما حالا ما از محیط اجتماعی جدا شده ایم و میخواهیم بچه ها را در یک محیط آزمایشگاهی بار بیاوریم. این درست نیست. فکر میکنید عمو زنجیرباف را کدام دانشمند اختراع کرده؟ یا بازی اتل متل توتوله که این همه ابعاد آموزشی دارد کار کدام روانشناس کودک هست؟ در حوزه ریاضی، روابط عاطفی، روابط اجتماعی. بازی اتل متل توتوله همه جنبه های رشد شخصیتی انسان را دارد. یک روز یک مادربزرگی نشسته، بچه ها را دور هم جمع کرده و این بازی را به آنها یاد داده. میگویند بازیهای عامیانه مثل مرواریدی هستند که صیقل زمان خورده اند. افسانه ها هم همینطور. طی زمان خودشان را با شرایط وفق داده اند و تبدیل به یک گوهر ناب شده اند. به جای اینکه بچه را در یک محیط ایزوله بزرگ کنید، کمی هم به طبیعت توجه کنید. چقدر بچه را در طبیعت برده اید؟ چقدر به صدای آب گوش داده اید؟ این خودش یک نوع موسیقی است. موسیقی فقط این نیست که بچه را بگذارید کلاس، نواختن یک ساز را یاد بگیرد، بعد هم زود یادش برود. باید برایش لالایی بخوانید، موسیقی خوب برایش بگذارید. همه اینها با هم عشق به موسیقی را در بچه به وجود میآورد. فقط برای بچه موزیک مبتذل گذاشته اید و میخواهید بچه موسیقیدان کلاسیک شود؟ بچه را میگذاریم کلاس موسیقی؛ اما یک کنسرت او را نمیبریم. بچه ای که هیچ وقت کار یک نوازنده را از نزدیک ندیده، نوازنده خوبی نخواهد شد. بچه باید به صدای باد و باران گوش بدهد.

بچه هایی که مراقبت بیشتری میخواهند
ناسازگاری ۲ بخش است. بخش اول در مورد ارتباطات است که در اثر ارتباطات غلط با بچه، و تربیت غلط به وجود میآید. بخش بعدی مربوط به مشکلات جسمی خود کودک است. مثلا بچه ای که مبتلا به اوتیسم است. اگر بچه ای وقتی مادرش او را بغل میکند جیغ میزند، معلوم است که مشکل لمس کردن دارد. این آسیبی است که در بخشی از مغز به وجود میآید که کسی آن را نمیشناسد. یا اگر بچه ای مبتلا به سندرم داون است و نمیتواند نیازهای پدر و مادر را جواب دهد، اختلال کروموزومی دارد. این تقصیر هیچکس نیست، نه بچه، نه پدر و مادر. وظیفه من این است که وقتی بچه ام دچار اختلال است به او کمک کنم. وقتی میبینم بچه ام از نظر ذهنی کندتر از بچه های دیگر است، باید توقعم را بیاورم پایین. با عشق ورزیدن بیشتر باز یهای دیگری با او بکنم. میبینید که خیلی از بچه های سندرم داون موجوداتی بسیار دوست داشتنی هستند؛ اما بعضی از آنها بقیه را میزنند و به آنها آزار میرسانند. به خاطر توقعات بیجا و رفتارهای غلط، این بچه ها ناسازگار میشوند. بچه ای دچار اختلالات روانی است که در ارتباط گیری دچار مشکل شود. وقتی من با بچه ام درست رفتار کنم، میتوانم ناسازگاری را به حداقل برسانم؛ اما به هر حال این بچه مشکل دارد و نمیتواند مثل بچه عادی باشد. چنین بچه ای مدام مراقبت میخواهد.

اگر بچه را دوست نداشته باشید ناسازگار می شود
بخش دیگری از بچه های ناسازگار بچه های عادی هستند که اختلالات تربیتی اجتماعی و مشکل اخلاقی دارند. مثلا بچه ای که ناخواسته بوده. پدر و مادر با هم مشکل داشته اند و تصمیم گرفتند بچه را از بین ببرند. مادر حاملگی بدی داشته. وقتی بچه به دنیا آمده با ناراحتی او را شیر داده. بعد از آن هم حس خوبی به بچه نداشته. این بچه تا سال ها بعد مشکل خواهد داشت و هیچ وقت نمی تواند مثل یک کودک عادی رفتار کند. حتی اگر بعد از مدتی بچه تربیت عادی داشته باشد، اما کاملا بی قرار و در برابر مشکلات بی طاقت خواهد بود. همیشه یادش می ماند که پدر و مادر از بچگی او را دوست نداشته اند. آسیب ها و اختلالات اجتماعی اینچنینی را ما خودمان برای بچه به وجود می آوریم. بحثی که روانشناسی انسان گرا دارد این است که کودک به طور طبیعی دنبال شرایطی برای فراهم کردن مسائل غریزی خودش است. مثلا به طور طبیعی از نوزادی غذا می خواهد. وقتی ما نیازهای بچه را به طور طبیعی پاسخ می گوییم بچه با ما دچار سازگاری است؛ اما وقتی به عنوان یک والد که نقش تاثیرگذاری در زندگی کودک داریم، توقعاتی غیرهماهنگ با نیازهای کودک داریم، کودک ناسازگار می شود. میخواهد خانواده را هم راضی کند، به خاطر همین خیلی از نیازها و خواسته های خودش را سرکوب میکند. این برای بچه تضاد و تنش به وجود می آورد.
پ

محتوای حمایت شده

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

مشاوره ویدیویی

    • اخبار داغ
    • جدیدترین
    • پربیننده ترین
    • گوناگون
    • مطالب مرتبط

    برای ارسال نظر کلیک کنید

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «نی نی بان» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.