تاثیر طلاق بر کودک، نکاتی که باید دانست
طلاق برای والدین پایان آمال و آرزوهاست و برای کودکان شاید پایان دنیا و رویاهای شیرین آنان باشد.
شهرزاد: اثرات طلاق بر کودکان در همه فرهنگها، بویژه در دین اسلام جز در موارد بسیار ضروری و اجتناب ناپذیر توصیه شده و در کلام رسول اکرمص از آن به عنوان منفورترین حلال یاد شده است. طلاق همچون قطع عضوی از بدن، برای آنان که گرفتارش میشوند تجربهای تلخ و تکاندهنده است.
هر قدر درباره آمار طلاق و پیامدهای آن بیشتر پژوهش کنیم، با واقعیتهای ناخوشایند بیشتری روبهرو میشویم که زندگی همه ما را تحت تاثیر قرار میدهد. طلاق مانند زمینلرزهای است که بنیان خانواده را درهم میکوبد و شیرازه آن را از هم میگسلد و افزون بر انفجار ناگهانی اولیه، پسلرزههایی نیز خواهد داشت که از سر گذراندن آنها گاه بسیار دشوارتر است.
طلاق برای والدین پایان آمال و آرزوهاست و برای کودکان شاید پایان دنیا و رویاهای شیرین آنان باشد. طلاق همه اعضای خانواده را دچار اضطراب میکند، ولی برای فرزندان ناگوارتر است.
براستی که طلاق هنوز یکی از بحرانهای وحشتناک زندگی به شمار میآید که جوانب و عوارض آن از دید هیچ کس پنهان نیست. والدین باید بدانند تشنج و از هم پاشیدگی ناشی از طلاق منحصر به یک یا چندهفته و ماه نیست.
مهمترین کشمکشی که فرزندان پس از طلاق والدین به آن دچار میشوند، ترس از دست دادن پدر یا مادر با هم است. بزرگترین ترس کودکان از این است وقتی که به محبت پدر و مادر نیاز دارند، والدین آنها را ترک کنند و تنها بگذارند.
طلاق در کودکان خانواده شدیدا اثر میگذارد تا جایی که راه گریزی را برای زندگی نمیشناسند. مهمترین آثار شوم طلاق در کودکان از این قرار است:
▪ قربانی روحی و عاطفی:
کودکان اولین قربانی طلاقند، قربانی روحی، عاطفی و حتی گاهی جسمی. کودک پس از طلاق در خانواده گیج و حسرتزده است و کمتر میتواند تعادل خود را حفظ کند، بویژه کودکی که با پدر و مادر بسیار مانوس است و دائما در دامان آنان و نازپروردهشان بوده است.
▪ وحشت از زندگی:
کودکی که والدینش از هم جدا شدهاند، خانه را محل وحشت میداند و بیشتر در جستجوی پناهگاهی دیگر است؛ پناهگاهی که برای او تسلیبخش و محل امن و راحتی باشد.
بسیاری از بیاعتناییهای کودک به دنیا و دیگران هنگام جدایی والدین پیش میآید و این از آن جهت است که روح محدود و کوچک طفل، نمیتواند آن را تحمل کند.
▪ یتیمی کودکان:
کودکان پس از طلاق و جدایی والدین، حقیقتا یتیم میشوند. مخصوصا اگر خردسال باشند دردشان عظیمتر است؛ چون طفل در هر سطحی از آسایش و امکانات باشد، باز نیاز به مادر دارد. این درد برای کودکان سنگین است که نمیتوانند خود را به مادر یا پدر برساند و برای دیدار آنان باید منتظر اوقات رسمی باشند.
گاهی طفل نیمهشب برمیخیزد و مادر را طلب میکند. پیداست در آن صورت چه حالی به او دست خواهد داد. این که در اثر اختلاف پدر و مادر، مادرش در خانه نیست و مثلا فردا باید او را ببیند دردی عمیق است.
▪ دربهدری و نابسامانی:
حاصل طلاق، دربهدر کردن و نابسامانی فرزندان و به خود واگذاشتن آنان یا سپردن فرزندان به دست نامادری یا ناپدری است که ممکن است آنها را زجر بدهند. پس از طلاق، کودک مجسمهای متحرک و عروسکی است که گاهی نزد مادر، زمانی پیش پدر، هنگامی نزد عمه، خاله، دایی و گاهی هم در پرورشگاه است و پیداست این دست به دست شدنها، عادت یافتن لحظهای به خویها و تربیتها و فرهنگهای متفاوت چه تاثیری نامطلوب در روان کودک و در فرم تربیتی او میگذارد.
▪ احساس گناه:
گاهی کودک در جدایی والدین احساس گناه میکند. گمان دارد چون شیطان بوده و پدر و مادر را اذیت کرده، والدین آنان جدا شدهاند. این مساله بیشتر از زبان معصومانه آنان شنیده میشود که: «مامان! بیا دیگه تو را اذیت نمیکنم». یا میگویند: «بابا! بیا قول میدهم دیگر شیطنت نکنم» اینان خود را مسوول احساس میکنند و گمان دارند اشتباهی را مرتکب شدهاند.
▪ گیجی و بهتزدگی:
پس از طلاق، کودک مات و مبهوت میشود و حتی انگیزه تحصیل را از دست میدهد و با افت تحصیلی مواجه میشود. گاهی بیمار میشوند و در جستجوی پناهی برای مهرورزی، دلجویی و نوازش هستند، اینان به حقیقت بیمار نیستند، بلکه نقطه اتکای خود را از دست دادهاند، بدینسان با دارو نمیتوان درمانشان کرد، بلکه با نوازش میتوان درد آنان را علاج کرد.
▪ تاثیر منفی در رشد:
بررسیها نشان دادهاند کودکانی که از مادر جدا شدهاند، رشدشان کمتر از آنانی است که از مادر خود جدا نیستند؛ اگرچه مادر یک مربی پرورش یافته نباشد و در شرایط بهداشتی روانی مناسب تربیت نیافته باشند، فقدان مادر جلوی شکوفا شدن کودک را در تمام زمینهها میگیرد و در شخصیت عاطفی او اثر منفی میگذارد.
▪ بدبینی به پدر و مادر:
کودکان پس از جدایی والدین، معمولا به یکی از والدین، پدر یا مادر بدبین میشوند و به او با نظر کراهت مینگرند. معمولا یا طرفدار پدر میشوند یا طرفدار مادر که در هر دو صورت برای فرزند و حتی والدین نامطلوب است. ضروری است والدین لااقل در برابر کودک، عکسالعمل مناسب داشته باشند و در حضور آنان از هم بدگویی یا شکوه نکنند.
▪ کمبودهای عاطفی:
کودکی که از پدر یا مادر جدا شده، از مهر و نوازش دو طرف سیراب نیست و اغلب با تشنگی عاطفی مواجه است و بعید نیست در جستجوی محبت، به دام افراد شیادی بیفتد و عفت و پاکدامنی خود را از دست بدهد، امری که در جوامع مختلف به نمونههای بسیاری از آن برخورد میکنیم.
▪ نابهنجاری کودکان:
بالاخره کودکانی که والدین آنان از هم جدا شدهاند، کودکانی عادی و بهنجار نیستند. بررسیهای روانشناسان آلمان نشان داده است اینان اغلب محروم از عاطفه و در بزرگسالی افرادی برای شرارت و جنایت خواهند بود.
▪ آثار عاطفی طلاق بر کودک:
آثار مستقیم طلاق بر کودک کدامند و محققان در این مورد چه یافتهاند؟ پولاک (pollak) در این باره مینویسد که یکی از آثار عاطفی طلاق بر کودکان این است که انسجام و هماهنگی خانوادگی را از آنان میگیرد.
آنان درخصوص والدین و خواهران و برادران خود، احساس بیمنزلتی و بیمقداری میکنند، همچنین نسبت به دوستانی که با پدر و مادر خود زندگی میکنند، احساس حسادت دارند و اینها همه بارهایی است که بر شانههای ناتوان چنین کودکانی افکنده میشود.
انزواطلبی و شرکت نکردن در امور اجتماعی مدرسه و فعالیتهای فوق برنامه نیز از جمله آثار بر کودک در مدرسه است.
▪ زمینه بزهکاری و عصیان:
تحقیقات جامعهشناسان و بررسیکنندگان مسائل خانواده نشان داده است که وقوع طلاق میان زوجین میتواند از علل ارتکاب جرم از ناحیه اطفال باشد، سبب گمراهی کودک شود و او را به ورطه فنا سوق دهد. به هر حال، نبود پدر و مادری بالای سرکودکان سبب متلاشی شدن فکر و اندیشه سرگردانی آنهاست.
این امر ممکن است آنها را به پرتگاه دزدی، بیعفتی و بدبختیهای دیگر سوق دهد و شاید یکی از علل سختگیری اسلام در جلوگیری از طلاق و از هم پاشیدگی کانون خانواده، توجه به همین امر و برای جلوگیری از وقوع جرم و جنایت باشد.
تحقیقات نشان میدهد سطح جنایت در چنین افرادی بالا و ظرفیت جناییشان زیاد است. کودکانی این چنین لااقل قابلیت ارتکاب جرم بیشتری را دارند.
▪ بیبند و باریها:
خانه برای کودک آرامش است، محیط امن است، پدر و مادر عامل کنترلکننده و سازنده کودکند. وجود پدر و مادر زیر یک سقف و در کنار کودک حتی اگر کنترل مستقیمی هم صورت بگیرد، برای او یک نعمت است. زیرا باعث میشود طفل خود را از خیلی چیزها بر حذر دارد و کنترل کند.
اما هنگامی که کودک دست پدر و مادر را از دامن خود کوتاه میبیند، میکوشد خود را آزاد و بیبند و قید بداند و این امر خود منشا بسیاری از آلودگیها و نابسامانیهاست. شیوه زندگیای که چنین کودکانی در مواردی در پیش میگیرند، بهگونهای است که حتی پارهای از صفات مربوط به جنس خود را از دست میدهند، مثلا پسرانی این چنین کمتر موفق میشوند صفت مردانگی را در خود بپرورانند.
● اثر روانی طلاق
بررسیهای روان پزشکان نشان داده است که طلاق و جدایی والدین از عمدهترین علل بیماری روانی کودکان است. وقتی زوجین از هم جدا شدند، ترس ناشی از احساس بیسرپرستی و واهمهای ناشی از آیندهای مبهم برای او پدید میآید که روان او را جدا آزرده میکند. عقدههای غیرقابل تحمل، نگرش توام با نفرت نسبت به والدین، احساس از دست دادن امنیت از عوارضی است که در این خصوص قابل ذکرند.
جدایی والدین از یکدیگر کودک را به اختلال عاطفی دچار میکند، حالت افسردگی، انزواجویی، تخیل رویا در بیداری برای او پدید میآورد. در مواردی قدرت اراده و اندیشه را از او میگیرد و در کل او را چنان پریشان میکند که اثرات شوم آن مادامالعمر با کودکان است.
تجربه طلاق برای تمام اعضای خانواده اضطراب زاست و رفتار کودکان پس از طلاق نشاندهنده این اضطراب است و پس از طلاق میزان اختلالات عاطفی و رفتاری در کودکان بالا میرود.
همچنین عواقب و پیامدهای طلاق یا تاثیر طلاق در پدیدههای روانی و اجتماعی کودکان را میتوان به طور اختصار چنین برشمرد.
▪ بزهکاری کودکان و نوجوانان، ناسازگاریها و رفتارهای ضد اجتماعی.
▪ فحشا بویژه در نتیجه فقر و ناآگاهی.
▪ اعتیاد زنان، مردان، کودکان و استفاده از کودکان در توزیع مواد مخدر و دیگر فعالیتهای غیرمجاز.
▪ پرخاشگری و ناسازگاری کودکان و نوجوانان، فرار از منزل و ولگردی آنان.
▪ کاهش میل به ازدواج در دیگر افراد خانواده بویژه بچههای طلاق.
▪ اهمال و مسامحه والدین در تحکیم و تربیت فرزندان و آسیب دیدن روانی و اجتماعی.
▪ بچههای طلاق با گذشت چندین سال نمیتوانند ثبات هیجانی و عاطفی خود را به دست آورند. از آنجا که هسته مرکزی شخصیت افراد به نظر بسیاری از پژوهشگران روانشناسی در دوران کودکی شکل میگیرد، اینگونه کودکان در بسیاری از موارد دچار اختلالات شخصیتی خواهند شد.
▪ فرزندان طلاق در آینده اکثرا افسرده، گوشهگیر و منزوی هستند و اتکای به نفس آنان نیز بشدت کم میشود.
▪ فرزندان طلاق آیندهای قوی را برای خود تصور نمیکنند و اطمینان خود را به ارکان زندگی از دست میدهند و در آینده نسبت به افراد پیرامون خود و مقیاس بالاتر اجتماع، به نوعی بیاعتنایی و بیتوجهی کشیده میشوند.
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼