۱۸۸۹۰۱
۱۱۱۳
۱۱۱۳

روشهای پرورش فرزند، تربیت کودک محور چیست؟

در این مقاله یک مادر توضیح می‌دهد که به چه دلایلی از روش سخت‌گیرانه خود دست کشیده و شیوه تربیت کودک محور به عنوان یکی از شیوه های فرزند پروری را پیش گرفته است.

در این مقاله یک مادر توضیح می‌دهد که به چه دلایلی از روش سخت‌گیرانه خود دست کشیده و شیوه تربیت کودک محور به عنوان یکی از شیوه های فرزند پروری را پیش گرفته است. اختیار عمل کودکان و حق انتخاب باعث می‌شود تا آن‌ها به شیوه مثبتی رشد کنند. این شیوه باعث می‌شود تا آن‌ها احساس کنند تصمیم‌گیری و نظرشان ارزشمند است.

نقشه‌های بزرگ برای مادر شدن
قبل از مادر شدن دقیقاً مطمئن بودم چه مادری می‌خواهم بشوم. من همه چیزهای لازم را به کودکانم می‌گفتم و آن‌ها هم می‌بایست از من حرف‌شنوی داشته باشند. چون آن‌ها بچه هستند، از زندگی که چیزی نمی‌دانند. من مادرشان می‌شوم، نه دوستشان؛ و البته به آن حرف‌های هم که مردم راجع به والدین خوب بودن می‌زنند، توجه نخواهم کرد.
خب، من اکنون یک مادرم و در حالی که گاهی اوقات سخت‌گیری می‌کنم، اکثر اوقات می‌گذارم بچه‌هایم تصمیم بگیرند. قبل از اینکه غوغا کنید، به من گوش دهید. من اجازه نمی‌دهم کودکانم در خیابان‌ها هر گونه دوست دارند رفتار یا به بزرگ‌ترشان بی‌احترامی کنند. ولی هر از چند گاهی، من به آن‌ها اجازه می‌دهم برای خود تصمیم بگیرند.

شروع تربیت کودک محور برای من

دلایل متعددی بود که باعث شد من از نقشه و هدف اصلیم که حکومت با مشت آهنین بود، کنار بکشم. اول، خیلی زود متوجه شدم که دو نسخه مینیاتوری از خودم را به دنیا آورده‌ام.
هر کدام از فرزندان من اراده محکمی دارند و مستقل رفتار می‌کنند. تلاش برای اینکه آن‌ها را مجبور کنم تا کاری که من می‌خواهم را انجام دهند، بسیار خسته کننده بود. مدام سعی می‌کردم رفتارشان را به سمت دیگری معطوف کنم و ناخواسته باعث شدم بیش از قبل از حد توانایی خود عبور کنند. بنابراین، از خودم پرسیدم اگر من هم در وضعیت مشابهی بودم، دوست داشتم دیگران با من چگونه رفتار کنند، و همین منطق را برای برخورد با فرزندانم اعمال کردم.
اکثر کودکان تنها جواب یک سؤال را می‌خواهند: چرا؟ شما نمی‌توانید همین‌طور بدون توضیح به آن‌ها نه بگویید. خب، شاید بتوانید. ولی در مورد بچه‌های من این کارساز نبود. آن‌ها می‌خواهند بدانند چرا نمی‌توانند کاری را انجام دهند. اگر آن کار را انجام دهند چه می‌شود؟ چه کسی این قوانین را ایجاد کرده؟ و آیا استثنایی وجود دارد؟
این کنجکاوی و نیاز به مطالبه کردن منجر به رفتار جداً نامطلوبی شد. در راستای تربیت بچه‌هایم دیگر به حد توان خودم رسیده بودم، برای همین روزی که سعی کردم روش تربیت کودک محور را امتحان کنم چیزی برای از دست دادن نداشتم.
من شروع کردم به جای جواب نه دادن، به آن‌ها حق انتخاب بدهم. توضیح دادم که انتخاب هر گزینه چه عواقبی خواهد داشت؛ و بعد به آن‌ها اجازه دادم تا تصمیم بگیرند چه‌کار می‌کنند. ۹ بار از ۱۰ دفعه، آن‌ها انتخاب خوبی انجام می‌دادند، در واقع، رفتار کلی آن‌ها به طرز چشمگیری بهبود پیدا کرد.

منطق تربیت کودک محور

منطقی هم بود. منظورم این است، من هم از اینکه به من گفته شود چه‌کاری انجام دهم بدم می‌آید؛ اکثر مردم همین‌طور هستند. ما به عنوان مردم جامعه، هنگامی که نظرمان مورد توجه قرار می‌گیرد و بخشی از فرآیند تصمیم گیری هستیم، احساس با ارزش بودن و احترام می‌کنیم. کودکان هم مثل ما هستند، فقط کوچک‌ترند؛ و در کنترل خواسته‌های ناگهانی‌شان از ما هم ضعیف‌تر هستند.
اگر قرار نیست خودشان یا دیگران را به کشتن دهند، به آن‌ها اجازه می‌دهم تصمیم گیری کنند. تا وقتی جفت جوراب‌هایشان یکی باشد، برایم مهم نیست موقع رفتن به مدرسه چه می‌پوشند؛ یا موقع هالووین چه لباسی انتخاب می‌کنند و کجا و چگونه بازی می‌کنند.
مسئله‌ای نیست اگر در چاله‌ای گلی بازی کرده، یا در زیر بارانی از پولک‌های رنگی رقصیده باشند. من اصلاً اهمیت نمی‌دهم. اشتباه برداشت نکنید، من هنوز هم از پولک‌های رنگی و خمیرهای بازی متنفرم، ولی نمی‌خواهم آن‌ها تبدیل به من شوند. می‌خواهم آن‌ها خودشان باشند.
تربیت کودک محور

وظیفه ما به‌عنوان یک مادر

وظیفه من این نیست که به آن‌ها دیکته کنم چه کار کنند و چه طور آن را انجام دهند. وظیفه من این است که به آن‌ها کمک کنم تا تبدیل به افراد خوبی شوند، همراه با احترام و عشقی که برای دیگران دارند؛ و چه راهی بهتر از اینکه با مثال آن‌ها را هدایت کنیم؟
روش تربیت کودک محور همیشه آسان نیست. هنوز هم وقتی هر چی دوست دارند را به داخل ماشین می‌آورند، یا وقتی که داخل فروشگاه عینک‌های شنا را به چشم می‌زنند، کمی اعصابم خرد می‌شود، برای اینکه آخه چرا؟!
ولی باز هم به آن‌ها اجازه می‌دهم، چون که به چیزی صدمه نمی‌زنند. این موارد کوچک در میان مسائل بزرگ زندگی چه اهمیتی دارند؟ هیچ. من قدرت انعطاف‌ناپذیریم را برای زمانی می‌گذارم که می‌خواهند در پارکینگ‌های شلوغ بازی یا حیوانات خطرناک را نوازش کنند.
وقتی تصمیم سفت‌وسخت بگیرم با من مخالفت نمی‌کنند چون می‌دانند وقتی من نه میگویم، حتماً دلیل خوبی دارد. البته به این معنی نیست که اختلاف نظر نداریم، چون داریم.

سخن آخر
من ادعای متخصص بودن نمی‌کنم، چون واقعاً نمی‌دانم چطور باید یک «والد خوب» بود. منتها این شیوه (تربیت کودک محور) برای خانواده من جواب داده است. کودکانم احساس عشق و احترام می‌کنند.
آن‌ها می‌دانند که آزادند هر کسی یا هر چیزی که می‌خواهند باشند. من هنوز به آن‌ها «نه» می‌گویم و هنوز هم آن‌ها در مقابل جواب نه فکر می‌کنند من بدترینم. ولی امیدوارم یک روز دلایل مرا درک کنند و یا حداقلش این است که حرف‌هایی برای زدن به روان‌پزشکشان دارند.

منبع: کودکت

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

  • اخبار داغ
  • جدیدترین
  • پربیننده ترین
  • گوناگون
  • مطالب مرتبط

برای ارسال نظر کلیک کنید

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «نی نی بان» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.