درمان ناباروری در ایران، بررسی آن از دیدگاه حقوقی
درمان نازایی در ایران از سال ۶۸ به طور کامل دگرگون شد. در سال های اولیه احتمال موفقیت کمتر از ۱۰ درصد بود و پس از آن به ۱۳ درصد افزایش یافت.
در گذشته زن و شوهر یا بچه دار می شدند یا نه. تکلیف روشن بود. ولی اکنون درمان نازایی کاملاً دگرگون و متحول شده است، باروری تخمک و کاشتن آن درون لوله یا رحم، تزریق یک اسپرم به درون تخمک و...اما بار این درمان درد آور و پر از عوارض جانبی جسمی و روحی درمان نازایی را باید زنان به تنهایی به دوش بکشند حتی اگر مشکل باروری از شوهر باشد، درمان ناباروری مرد مستلزم اقدامات پزشکی بر روی زن است، به عبارت دیگر از بدن زن به عنوان ابزار کاری استفاده می شود که تاریخ مصرفش به زودی تمام می شود. در حالی که مردی که مشکل باروری دارد تنها کاری که انجام می دهد دادن اسپرم است و او هیچ محدودیتی از نظر تعداد دفعات دوره های درمان ناباروری و طول مدت درمان ندارد. فقط در موردهایی خاص مردان تحت درمان قرار می گیرند که در آن صورت نیز زنان مهمترین عامل زایایی خود، که همان عامل زمان است را از دست می دهند.
درمان نازایی و شمارش معکوس
درمان نازایی در ایران از سال ۶۸ به طور کامل دگرگون شد. در سال های اولیه احتمال موفقیت کمتر از۱۰ درصد بود و پس از آن به ۱۳ درصد افزایش یافت. اکنون برخی از کلینیک های پیشرفته تخصصی نازایی و ناباروری احتمال موفقیت خود را تا ۲۵ درصد اعلام کرده اند. درصد موفقیت با سن زن، وضعیت روحی و تنش های عصبی او ارتباط مستقیم دارد. ۸۰ درصد باروری ها زیر ۳۵ سالگی است. پس از ۴۰ سالگی به کمتر از ۵ درصد سقوط می کند. افزایش سن سبب افزایش احتمال اختلالات کروموزومی، سقط جنین، فشار خون و بیماری های قلبی نیز می شود. بعد از چهل سالگی احتمال شروع روند یائسگی وجود دارد. در سنین ۳۰ تا ۳۴ سالگی یکی از هفت زوج نابارورند، در ۳۵ تا ۳۸ سالگی یکی از پنج زوج. در ایران ۱۵ درصد با مشکل ناباروری مواجهند. ۴۰ درصد علت از زنان، ۴۰ درصد از مردان و ۱۰درصد علت نازایی ناشناخته باقی مانده است. نازایی در بیشتر موردها چندین سال پس از ازدواج نمایان می شود. زن و شوهر در سال های اولیه ازدواج به دلایل مختلف (شرایط مالی، روحی و...) آمادگی بچه دار شدن را ندارند و از بروز حاملگی جلوگیری می کنند. پس از گذشت این سال ها یک سال بعد از هنگامی که تصمیم می گیرند بچه دار
شوند، در می یابند که مشکلی در کار است. پس از آن معمولاً چندسالی را با توصیه های پزشکی اطرافیان، درمان های سنتی، گیاهی، آزمایش های مختلف و پزشکان غیرمتخصص سپری می کنند که درصد موفقیت آن بسیار پایین است.
با توجه به بالارفتن روزافزون میانگین سن ازدواج، به خصوص در جوامع شهری، به طور معمول بعد از 30 سالگی پای زنان به کلینیک های تخصصی نازایی و پزشکان متخصص باز می شود. از آنجایی که آنها تجربیات زیادی درباره یائسگی های زودرس (که یکی از عوامل آن به دلیل استرس های نازایی در جامعه ما است) و عوارض جانبی درمان های نازایی دارند، زمانی را صرف درمان مردان نمی کنند و از همان نخستین گام، شمارش معکوس را در مورد زنان آغاز می کنند. عمل جراحی لاپراسکوپی عملی است که به طور معمول در سال های اولیه آزمایش های مختلف بر روی زنان انجام می دهند. همزمان آزمایش های تخصصی بر اسپرم انجام می شود چه مشکل از زن باشد و چه مرد، به طور معمول تمام اعمال بر روی زنان انجام می شود. طی این اعمال معمولاً زنانی می بایست مقادیری هورمون به خود تزریق کنند. سپس در بیهوشی دیگری، تخمک های زن را خارج کرده و با اسپرم تلفیق می کنند. چند روز بعد یا از طریق بیهوشی مجدد و لاپراسکوپی، جنین را درون لوله های زن یا بدون بیهوشی در داخل رحم می کارند. پس از آن هورمون های نوع دیگری جهت نگهداری از جنین هر روز به زن تزریق می شود که اگر جواب حاملگی مثبت باشد تا سه ماهگی
احتمال سقط جنین وجود دارد. اگر جواب منفی باشد دوره بعدی را پس از چند ماه با هورمون های قوی تری شروع می کنند. ( زن های کمتر از 35 سال شاید برای دور بعد شانس استفاده از تخمک ها یا جنین های فریز شده را داشته باشند، بنابراین آنها یک مرحله جلوتر خواهند بود.) انجام هر دوره از درمان نازایی نه تنها از بارداری و زایمان طبیعی دشوارتر و دردناک تر است، بلکه تنش های روحی و روانی فراوانی را نیز به همراه دارد. درمان نازایی را زنان به طور معمول آنقدر ادامه می دهند تا جواب مثبت بگیرند یا یائسه شوند، یا اینکه ادامه درمان برایشان خطرناک شود. بروز افسردگی یکی دیگر از عوارض ناشی از روند درمان نازایی است. توصیه می شود زنان در جلسات مشاوره یی شرکت کنند. در برخی از کشورها مانند امریکا، جلساتی مخصوص این زنان تشکیل می شود تا آنها بتوانند تنش های عصبی، فشارهای روحی و روانی ناشی از روند دشوار درمان نازایی را تحمل کنند و دچار افسردگی نشوند. اما در ایران هیچ نوع جلسات مشاوره یی و درمانی، کارساز نخواهد بود چون اوضاع در ایران بسیار بدتر از آن چیزی است که به نظر می رسد. زنان ایرانی عوارض درمان نازایی مثل پوکی استخوان و خطر ابتلابه سرطان و
غیره را به جان می خرند و با بدترین شرایط روحی ادامه می دهند چون چاره یی ندارند. متاسفانه یا خوشبختانه، مراکزی هستند که با هزینه بسیار کمتری این درمان را انجام می دهند که موجب می شود زن و شوهر بدون نگرانی از هزینه درمان، آن را به دفعات بسیاری ادامه دهند. (ولی درصد موفقیت های بسیاری از این مراکز نامشخص است و هرگز اعلام نمی شود) ناگفته نماند که در جامعه ما زن و شوهر حتی از مخارج اولیه و ضروری خود برای درمان نازایی می کاهند. شاید عده بسیار اندکی بخت استفاده از تخمک های اهدایی را داشته باشند ولی آن نیز مشکلات خاص خود را دارد. همین نکته بس که همیشه توصیه می شود تا به جای استفاده از تخمک های اهدایی، زن و شوهر، کودکان بی سرپرست را به فرزندی بپذیرند. اما قانون ما در ایران راه های شیرین تری را پیش پای مردان باز کرده است.
ناباروری مردان و تراژدی حقوق زنان
در هیچ جای قانون به مساله ناباروری و نازایی اشاره نشده است. تنها یکی از شروط عقد نامه در این مورد به ظاهر حقی را به زن اعطا می کند. شرط دهم: «در صورتی که پس از گذشت ۵ سال زوجه (زن) از شوهر خود به جهت عقیم بودن یا عوارض جسمی دیگر زوج (شوهر) صاحب فرزند نشود.» به زن نیز حق طلاق داده می شود. حال باید به چند پرسش پاسخ داده شود: اول آنکه امروزه عقیم بودن مرد معنا و مفهومی ندارد مگر در موارد استثنایی. وقتی تعداد یا وضعیت اسپرم ها نازل باشند این کاستی به طورکامل قابل درمان است ولی مستلزم اقدامات پزشکی بر روی زن است یا از دست رفتن زمان باروری زنان. حتی در دشوارترین مورد هم اگر مرد یک اسپرم (یا حتی قبل از مرحله تبدیل به اسپرم) داشته باشد آن را با سرنگ بیرون می کشند و او عقیم نامیده نمی شود. پس همیشه به نظر می رسد برای مساله ناباروری مردان درمانی وجود دارد. بنابراین آیا زنی می تواند به دادگاه مراجعه کرده و ادعا کند که شوهرش عقیم است؟ دوم آنکه در روند طولانی درمان نازایی و ناباروری، این زنان هستند که به علت عوارض جانبی درمان و طول مدت آن عقیم می شوند. از طرفی در این شرط زن تا زمانی که خود قدرت زایایی دارد حق طلاق به
او داده می شود ولی در انتهای این درمان وقتی سلامتی او از دست رفت حق طلاق، تنها حقی که پیش از آن داشت، نیز از او سلب خواهد شد. سوم آنکه با توجه به میانگین سن ازدواج و عقب انداختن زمان بچه دار شدن به دلیل شرایط مالی و اقتصادی سال های اولیه ازدواج، پنج سال بعد از تصمیم گیری زوجین برای بچه دار شدن، به طور معمول زنان از مرز ۳۰ سالگی گذشته اند. با در نظر گرفتن محدودیت سن زایایی زنان (۳۵ سالگی) احتمال ازدواج مجدد سریع و بچه دار شدن در مدتی محدود، بسیار ضعیف است چون روند طلاق بسیار طولانی است و ازدواج سریع زنی که در جامعه ما مطلقه نامیده می شود دشوار است. به علاوه اگر شوهر از یکی از زنان موقتی خود از طریق این نوع درمان بچه دار شود، انگ نازا بودن نیز بر زن اول خواهد خورد و کدام مردی با زن نازا ازدواج می کند؟ و از همه مهمتر اینکه زن می بایست پس از سال ها زندگی مشترک، آواره شود و هیچ حق و حقوقی از اموال به دست آمده در طول زندگی مشترک نداشته باشد.
زن با کدام پشتوانه مالی می تواند طلاق بگیرد؟ زنی که حق کار کردن بیرون از خانه را نیز شوهرش می توانسته از او سلب کند و با توجه به احتمال کم ازدواج مجدد زن مطلقه در جامعه ما، او بدون هیچ حق و حقوق قانونی چگونه طلاق بگیرد؟
آیا زن راه دیگری دارد به جز آنکه بدن خود را برای رفع ناتوانی باروری شوهر در اختیار پزشکان قرار دهد. بنابراین نه تنها این شرط برای او قابل استفاده نیست بلکه به ضرر او نیز خواهد بود چرا که هر چند به طور معمول مردان در عرف بخشی از دارایی های خود را به اسم زنان می کنند ولی مردی که می داند مشکل باروری از اوست و تا زمانی که زن قدرت باروری دارد حق طلاق به زن نیز داده می شود، چنین ریسکی نخواهد کرد و هیچ گونه مال و اموالی را به اسم همسر خود نمی کند. در شرط دیگری از عقدنامه باز هم لطف قانون شامل حال زنان می شود. شرط «تقسیم اموال» (شرطی که امضای آن انتخابی است) از این قرار است: «زوج شرط نموده هرگاه طلاق بنا به درخواست زوجه نباشد و طبق تشخیص دادگاه تقاضای طلاق ناشی از تخلف زن از وظایف همسری یا سوء اخلاق رفتاری نبوده زوج موظف است تا نصف دارایی موجود خود را که در ایام زناشویی با او به دست آورده یا معادل آن را طبق نظر دادگاه بلاعوض به زوجه منتقل کند.» پس این شرط زمانی قابل طرح (نه اجرا) است که شوهر درخواست طلاق کند. پرسش اینجاست که شوهر به چه دلیلی تقاضای طلاق کند، به خصوص وقتی که صاحب مال و اموالی نیز شده باشد؟ او که
براساس قانون اجازه دارد دوباره ازدواج کند اگر بدون اجازه زن اول نیز ازدواج کند، زن اول فقط حق طلاق دارد.
گذشته از این حتی اگر در شرایطی مرد مجبور شود تقاضای طلاق کند، راه های فرار از این تعهد بسیار آسان و فراوان است. عبارت «تخلف زن از وظایف همسری یا سوء اخلاق رفتاری»، آنقدر کلی است که به راحتی می توان از آن سوءاستفاده کرد. پس این شرط شامل حال زنی که در طول زندگی مشترک سلامتی، جوانی و هر چه داشته نابود شده است، نخواهد شد. یعنی اگر زنی به خاطر ناباروری شوهرش زیر درمان نازایی و به دلیل عوارض آن مبتلابه سرطان تخمدان بشود یا رحمش را به علت تولید فیبروم از دست بدهد یا در کمترین آسیب، دچار پوکی استخوان شود، که یکی از عوارض رایج داروهاست، یا دچار افسردگی شود یا به خاطر طول مدت درمان نازایی و تنش های این دوران دچار یائسگی زودرس شود یا در هر شرایط دیگری قرار بگیرد... سپس شوهرش او را رها کند و زن های دیگری بگیرد، زن قربانی تنها حق طلاق دارد و بس. حتی اگر مرد در طول زندگی مشترک، صاحب میلیاردها ثروت شده باشد به زن قربانی دیناری، حتی دیناری، تعلق نمی گیرد تا چه رسد به تقسیم اموال. این شرط به هیچ وجه جنبه اجرایی ندارد. اما اگر مردی بمیرد و دو یا چند زن داشته باشد، همین یک هشتم اعیانی (اگر به اسم شوهر باشد) ابنیه و اشجار
(یعنی فقط یک هشتم از بنا و درخت) بین زنانش تقسیم می شود.
دختران جوان که شاهدند زنان پس از سالیان طولانی زندگی مشترک حتی زمانی که حق مادری آنها گرفته می شود هیچ حق و حقوق قانونی به جز مهریه ندارند، مهریه های خیلی سنگین برای خود در نظر می گیرند. برخی دختران سودجو از مهریه های سنگین علیه پسران جوان در آغاز زندگی مشترک سوء استفاده می کنند چرا که می دانند مردان وقتی حق دارند قانونی زن های دیگری چه دائمی و چه موقتی بگیرند، زن را در دارایی های به دست آمده شریک نمی کنند، به خصوص وقتی مشکل باروری نیز داشته باشند. چرا مردان با شریک کردن زن در دارایی ها خود را از داشتن چنین حق شیرین و قانونی محروم کنند؟ تا زمانی که زن بچه دار نشده است، زندگی او ثبات و استحکامی ندارد. در اصل فرزند مانند قلابی است که باعث تداوم زندگی زناشویی می شود. معمولاً زنان بعد از بچه دار شدن در دارایی های به دست آمده سهیم می شوند.
انتهای راه زنان: شروع راه مردان
به طور کلی درصد ناباروری در کشورمان رو به افزایش است و به طور معمول در ابتدا بسیاری از مردان ناباروری خود را باور نکرده و ادعا می کنند که مشکل از طرف مقابل است و بسیاری نیز بر همسران خود خشم می گیرند. همان طور که اشاره شد حتی اگر اشکال باروری از جانب مرد باشد نیز تمام اعمال نازایی که عوارض جانبی بسیاری دارد روی زن انجام می شود. زن چاره یی ندارد که این مسیر را تا انتها ادامه دهد یعنی یا بچه دار شود یا سلامتی و قدرت باروری خود را از دست بدهد. انتهای راه زنان شروع راه تازه یی برای مردان است چون هم شرایط مالی بهتری را فراهم کرده اند و هم پس از سال ها آزمایش به علت ناباروری خود پی برده اند. آیا وقت آن نرسیده است در قوانینی که ارتباطی به این دوران ندارد اصلاحاتی انجام شود؟ آیا منطقی تر نیست که قانون «تقسیم اموال» به نحو عادلانه یی همان طور که در تمام کشورهای پیشرفته جهان اعمال می شود، حداقل در این شرایط، به اجرا دربیاید؟ مثلاً در کانادا اگر زن و مردی با یکدیگر به مدت شش ماه زندگی کنند، بعد از جدایی دارایی آنها تقسیم می شود و حتی در بسیاری از کشورهای پیشرفته اروپایی و امریکایی، مردان بعد از طلاق دادن همسران شان
موظف هستند بخشی از درآمد خود را در هر ماه به همسر سابق شان اختصاص دهند.
اگر شرط تقسیم اموال به اجرا دربیاید دیگر دختران جوان مجبور نیستند تا از طریق مقدار مهریه مانند کالایی روی خود قیمت تعیین کنند، دیگر شاهد برهم خوردن ازدواج ها به خاطر رقم مهریه نخواهیم بود و ازدواج جوانان آسان تر خواهد شد، دیگر پسران جوان به خاطر به اجرا گذاشته شدن مهریه در کنار تبهکاران راهی زندان ها نخواهند شد و مردان متاهل تنوع طلب به راحتی وسوسه نمی شوند چراکه آن وقت حق طلاق زن اول معنا و مفهوم می یابد، پس دیگر زنان نگران سوء استفاده شوهران شان از حقوق شیرین قانونی خود نخواهند بود.
حال که زنان از این حداقل نیز محرومند و زن سالمی که حق مادری، سلامتی و جوانی او در طول زندگی مشترک و عوارض درمان نازایی نابود می شود و شوهری که مشکل باروری دارد او را رها می کند درمان نازایی خود را ادامه می دهد تا بالاخره بچه دار شود، همان قانون چه حق و حقوقی را به هنگام طلاق برای زن قربانی قائل می شود؟
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼