داستانی برای کودکان، جغد نوازنده و گربه آوازهخوان
روزی روزگاری، جغد نوازنده تنهایی بود که هیچ دوستی نداشت. شبها، وقتی همه خواب بودند، شروع میکرد به ساز زدن.
شهرزاد: روزی روزگاری، جغد نوازنده تنهایی بود که هیچ دوستی نداشت. شبها، وقتی همه خواب بودند، شروع میکرد به ساز زدن. صبح که میشد، بعضی از اهالی جنگل، به دیدن او میرفتند و از او میخواستند که به جای ساز زدن در شبها، روزها بنوازد؛ چون صدای نواختن جغد، نمیگذاشت آنها بخوابند، اما جغد، روزها نمیتواست ساز بزند؛ چون فکر میکرد صدای سازش خوب نیست.
یک روز که جغد، جلوی خانهاش نشسته بود، صدای خوش آوازی را شنید و رفت که ببیند صدا از کجاست؟ جغد دید کنار بلندترین درخت جنگل، گربهای نشسته و آواز میخواند و تعدادی از حیوانات، او را تشویق میکنند. جغد، از صدای گربه، خوشش آمد، ولی در دلش گفت: «کاش من هم میتوانستم، همین قدر زیبا، برای همه ساز بزنم تا همه، مرا تشویق کنند.»
یک شب، گربه آوازهخوان تصمیم گرفت در جنگل قدم بزند که صدای ساز جغد را شنید و بهآرامی، به او نزدیک شد. وقتی ساز زدن جغد تمام شد، گربه آوازهخوان شروع کرد به دست زدن. جغد که تعجب کرده بود، از او پرسید که چرا او را تشویق میکند؟ گربه آوازهخوان، با خوشحالی گفت: «تو خیلی خوب ساز میزنی. من مدتهاست که دنبال یک نوازنده خوب میگردم تا با هم برنامه اجرا کنیم. دوست داری در این کار، به من کمک کنی؟»
جغد، کمی فکر کرد و سرانجام، آنها تصمیم گرفتند با هم، یک برنامه زیبا اجرا کنند و اهالی جنگل، از نواختن جغد و آواز گربه، بسیار خوششان آمد.
سوال: می دونی همکاری چه معنی داره؟
نساء جابربن انصاری
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼