والدین الگوی کودکان، حواستان باشد
کودکان از والدین خود تقلید میکنند و علیرغم آنکه پدر و مادر تلاش میکنند رفتارهای خوب را به آنها آموزش دهند.
کودکان از والدین خود تقلید میکنند و علیرغم آنکه پدر و مادر تلاش میکنند رفتارهای خوب را به آنها آموزش دهند، ولی فرزندان شیوه و رفتار والدین را در پیش میگیرند.
در اینجا در مورد تربیت فرزندان و اساساً دربارۀ این موضوع که چگونه والدینی میخواهیم باشیم، صحبت به میان میآید.بهبیاندیگر ما بهعنوان پدر و مادر چه تأثیری روی فرزندان خود میگذاریم و چه درسهایی را به آنها میآموزیم.
آنچه کودکان در نگاه اول از والدین میآموزند، تنها رفتار و حالات عمومی نیست بلکه به معنای عمیقتر، آنان ارزشها، ادراکها، تعصبات، انتظارات و شیوههای مسلم نگه به جهان و برخورد با زندگی را از پدر و مادر خود میآموزند و درواقع کودکان بیشتر تحت تأثیر رفتارهای والدین خود قرار میگیرند تا دیگران. الگوی ضعیفی نباشید.
در رسانههای گروهی، شخصی بهعنوان الگو و نمونه در نظر گرفته میشود که به خاطر شهرت و موفقیتش، مورد تحسین، تقلید و احترام دیگران قرار میگیرد. مفهوم نمونه و الگو بودن برای ستارههای ورزش، فیلم و موسیقی در نظر گرفته میشود. اما واژۀ الگو و نمونه در تعریف روانشناسی، معنای گستردهتری دارد و درواقع فردی الگو و سرمشق قرار میگیرد که دیگران درصدد یادگیری و تقلید از او هستند و دوست دارند که مانند او باشند.
والدین الگوهای طبیعی هستند.
والدین بخشی از زندگی فرزندان را تشکیل میدهند و همواره بهعنوان الگویی برای آنان محسوب میشوند. تقلید کودکان از والدین امری انتخابی نیست، زیرا ماهیت انسان بهگونهای است که بهطور طبیعی به اینسو قدم برمیدارد. پدر و مادر میتوانند هم اثر مثبت و هم اثر منفی روی فرزندان خود بگذارند و این تأثیر تا حدودی به نوع ارتباط کلامی و گفتاری والدین با فرزندان، بستگی دارد.
اما بههرحال، چون ارتباطات تنها بهصورت کلامی نیست، پس روابط عاطفی نیز در این عملکرد مؤثر است. میتوان گفت که تقلید و تعیین هویت کاملاً بهطور طبیعی اتفاق میافتد بدون اینکه کودک یا والدین طرح و برنامهای را از پیش برای آن تعیین کنند.
کودکان ارزشها و شیوههای پیچیدۀ نگاه به دنیا را، از طریق روابطشان با والدین و پرستاران خود میآموزند و والدین هرگز نمیتوانند بهطور مستقیم این ارزشها را آموزش دهند و به کودک بیاموزند که کدام ارزش را باور کند و کدامیک را نه.
همانطور که دکتر هیم جینوت در کتاب خود به نام ارتباط والدین و فرزندان مینویسد: ارزشها از طریق هویت کودکان، فراگرفته میشود و بخشی از وجود آنها را تشکیل میدهد و این الگوی ارزشی، باگذشت سالها و زندگی با افراد خانواده و اجتماع، تکامل مییابد.
اگر والدین خواستار ثبات ارزشها و رفتارهای خاصی در کودکان خود هستند، باید بدانند که رفتار عملی از گفتار، بسیار تأثیرگذارتر میباشد. به همین جهت کودکان باید بهگونهای آموزش ببینند که از رفتار درست الگوبرداری کنند و در طول زندگی آن را به اجرا درآورند.
نقش الگوپذیری از والدین باگذشت زمان تغییر میکند.
میزان الگوپذیری کودکان از والدین، به درجۀ رشد و بلوغ آنان بستگی دارد. وقتی فرزندان در سنین کودکی هستند، همواره والدین را افرادی ایده آل و قهرمان در نظر میگیرند و بر این تصورند که آنها قادرند هر کاری را انجام دهند و بر آن علمدارند. اما چنین تفکری، برای همیشه باقی نمیماند.
در سنین پیش از نوجوانی، فرزندان، والدین را تنها به شکل انسانی میبینند که دارای نقاط مثبت و منفی فراوانی هستند و درواقع در این سن، کودکان، پدر و مادر را عقل کل در نظر نمیگیرند و نقصهای آنان را نیز به چشم میبینند ولی درنهایت حس عشق و علاقه و همکاری را در آنان ابراز میدارند.
در سنین نوجوانی که فرزندان با هویت و استقلال خود آشنا می وند، والدین را بیشتر از اینکه بخواهند مورد تقلید قرار دهند، تحمل میکنند. در این سن مانند ۷ تا ۱۰ سال گذشته نمیاندیشند و بهگونهای دیگر به والدین مینگرند. ازنظر کودکان، والدین دیگر افراد عاقل چند سال گذشته نیستند بلکه پدر و مادری مستبد هستند که تهدیدی برای حس استقلال و آزادی آنها بهحساب میآیند و همین تفکر، زمینهساز تضاد و کشمکش، عدم توافق و بحثوجدل در این دوران میباشد. فرزندان در دوران پس از نوجوانی، مجدداً دید مثبتی به والدین خود پیدا میکنند و بیشتر سپاسگزار زحمات آنها هستند.
الگوی مثبت و سازنده
والدین خوب، حقیقتاً الگوییهای مثبت و سازندهای هستند ولی آیا این موضوع بدان معناست که همواره والدین، کارها را بهدرستی انجام میدهند و هرچه میگویند حقیقت دارد؟ جواب این سؤال منفی است. انسان بهگونهای آفریدهشده که از نقص و خطا و اشتباه مبرا نیست ولی به هر جهت خصوصیاتی ویژه و اساسی در او نهاده شده است که میتواند بهعنوان سرمشق و الگو، در نظر گرفته شود. در اینجا بهاختصار، نمونههایی از این ویژگیها را مطرح میکنیم.
- انسان بودن
- صادق بودن
- مسئولیتپذیر بودن
- باملاحظه و مهربان بودن
الگوی بد
چه چیزی سبب میشود که الگوی سازندهای برای فرزندان نباشیم؟ عملکرد والدین و نگرش آنها، نقش الگو و اسوه بودن آنان را مشخص میکند. ابراز این جمله که "همچون من عمل مکن، به گفتۀ من عمل کن" واقعیت ناگواری است که بسیاری از والدین به فرزندان خود توصیه میکنند. درواقع آنها انتظار دارند که فرزندان، کاری متفاوت از اعمال والدین انجام دهند درصورتیکه عملاً چنین اتفاقی نخواهد افتاد، بهطور مثال کودکان والدین خود را که بهسوی الکل و مواد مخدر روی آوردهاند، سرمشق خود قرار میدهند. حقیقت این است که ابراز این جمله که: "این کار اشتباه است، انجام نده" هیچ کمکی به خودداری فرزندان از انجام آن عمل نخواهد کرد.
درواقع والدین خود باید در رفع رفتارهای نادرست قدم بردارند تا فرزندان آن را مورد سرمشق قرار ندهند. والدین هنگامی سرمشق و الگوی بدی برای فرزندان خود هستند که بهطور مثال نمیتوانند عصبانیت خود را مهار کنند ولی از فرزند خود چنین انتظاری دارند و یا از فرزند میخواهند که عمل پدر و مادر را از دیگری پنهان کند و مثلاً به مادر نگوید که پدر گلدان را شکست.
این رفتار پدر و مادر سبب میشود که حس صادق بودن در کودک تضعیف گردد و خود نشانگر این مسئله است که این والدین، الگوی مناسبی برای فرزندان نخواهند بود. کوتاهسخن این است که اگر شما نمیخواهید فرزندان مرتکب کار اشتباهی گردند، در ابتدا خود از آن عمل سرباز زنید.
منبع:
کودک آنلاین
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼